فیک سایه سیاه پارت 14
جیمین : بفرماید اقای یانگ اینم امانتی شما
یانگ : ممنونم پارک از همکاری باهات خوشحال شدم
جیمین : منم همینطور
تهیونگ : جیمین کار تمومه
جیمین : اره بریم
همه سوار ماشین شدیم مثل همیشه یه ماشین جلو و ماشین محمول وسط یه ماشین عقب بود
منو دایانا و جیهوپ تو یه ماشین بودیم حدودا 1 کیلومتر از اسکله دور شدیم که تهیونگ خبر داد
تهیونگ : جیمین حواستو جمع کن سیگنال مشکوکه از جلو داره نزدیک میشه
جیمین : همه اماده باش
کوک : به روی چشم
جیمین ؛ همینطور جلو میرفتیم 4 تا ماشین جلومون ظاهر شدن سریع از ماشین پیاده شدن و شروع کردن تیر اندازی ما هم پیاده شدین و شروع کردیم تیراندازی تقریبا همه افرادشونو زدیم 4 نفر از افراد ما کشته شدن ولی خودمون سالم بودیم یه نفرشون تیر خورده بود رفتم جلو بلند کردم اسلحموگذاشتم روی سرش
جیمین : بگو کار کی بوده ؟
مرده :......
جیمین : کی شماره فرستا بگو وگرنه تیکه تیکه میکنمت واسه سگام
مرده : .....
جیمین : خیله خب خودت خواستی
چاقو رو در اوردم خیلی اروم گرفتم سمت گوشش و شروع کردم بریدن صدای داد و نالش همه جا رو پر کرده بود
جیمین : خب حالا دوباره میپرسم کی ؟
مرده : چوی ، ما افراد چوی هستیم مارو فرستاد تا تورو بکشیم محموله رو بگیریم توروخدا ولم کن
جیمین؛ یه گلوله تو مغزش زدم و برگشتم سوار ماشین شدم اعصابم خورد بود نمیدونستم چیکار کنم رسیدیم عمارت محموله سپردم دست پسرا رفتم تو اتاقم عصبی بودم اون چطور جرعت کرده به من حمله کنه میکشمش میکشمش زنده نمیزارمش اون قصد جون منو کرده تیکه تیکه میکنمش ...
دایانا ؛ بعد از تموم شدن ماموریت برگشتیم خونه انگار رئیس پارک خیلی عصبی بود منم رفتم تو اتاقم لباسام رو دراوردم و گرفتم خوابیدم ....
وانشات سایه سیاه از جیمین
( مونیکا دختر چوی کسی که میخواست جیمین رو بکشه 6 ماه پیش با جیمین رابطه داشته و بعد میره امریکا وقتی برمیگرده از کار پدرش خبر نداره )
مونیکا ؛ امروز میخوام برم جیمینو ببینم دلم خیلی براش تنگ شده الان 6 شده که ندیدمش حتما اونم دلش برام تنگ شده میخوام باهاش در مورد ازدواجمون صحبت کنم
رفتم یه دوش گرفتم و یه پیراهن کوتاه سفید با استینای پف دار پوشیدم یه ارایش ملایم کردم سوییچمو برداشتم سوار ماشین شدم به طرف خونه جیمین راه افتادم بعد 20 دقیقه رسیدم از ماشین پیاده شدم رفتم داخل خونه که دیدم
از اینجا به بعدش درد داره 😂
یانگ : ممنونم پارک از همکاری باهات خوشحال شدم
جیمین : منم همینطور
تهیونگ : جیمین کار تمومه
جیمین : اره بریم
همه سوار ماشین شدیم مثل همیشه یه ماشین جلو و ماشین محمول وسط یه ماشین عقب بود
منو دایانا و جیهوپ تو یه ماشین بودیم حدودا 1 کیلومتر از اسکله دور شدیم که تهیونگ خبر داد
تهیونگ : جیمین حواستو جمع کن سیگنال مشکوکه از جلو داره نزدیک میشه
جیمین : همه اماده باش
کوک : به روی چشم
جیمین ؛ همینطور جلو میرفتیم 4 تا ماشین جلومون ظاهر شدن سریع از ماشین پیاده شدن و شروع کردن تیر اندازی ما هم پیاده شدین و شروع کردیم تیراندازی تقریبا همه افرادشونو زدیم 4 نفر از افراد ما کشته شدن ولی خودمون سالم بودیم یه نفرشون تیر خورده بود رفتم جلو بلند کردم اسلحموگذاشتم روی سرش
جیمین : بگو کار کی بوده ؟
مرده :......
جیمین : کی شماره فرستا بگو وگرنه تیکه تیکه میکنمت واسه سگام
مرده : .....
جیمین : خیله خب خودت خواستی
چاقو رو در اوردم خیلی اروم گرفتم سمت گوشش و شروع کردم بریدن صدای داد و نالش همه جا رو پر کرده بود
جیمین : خب حالا دوباره میپرسم کی ؟
مرده : چوی ، ما افراد چوی هستیم مارو فرستاد تا تورو بکشیم محموله رو بگیریم توروخدا ولم کن
جیمین؛ یه گلوله تو مغزش زدم و برگشتم سوار ماشین شدم اعصابم خورد بود نمیدونستم چیکار کنم رسیدیم عمارت محموله سپردم دست پسرا رفتم تو اتاقم عصبی بودم اون چطور جرعت کرده به من حمله کنه میکشمش میکشمش زنده نمیزارمش اون قصد جون منو کرده تیکه تیکه میکنمش ...
دایانا ؛ بعد از تموم شدن ماموریت برگشتیم خونه انگار رئیس پارک خیلی عصبی بود منم رفتم تو اتاقم لباسام رو دراوردم و گرفتم خوابیدم ....
وانشات سایه سیاه از جیمین
( مونیکا دختر چوی کسی که میخواست جیمین رو بکشه 6 ماه پیش با جیمین رابطه داشته و بعد میره امریکا وقتی برمیگرده از کار پدرش خبر نداره )
مونیکا ؛ امروز میخوام برم جیمینو ببینم دلم خیلی براش تنگ شده الان 6 شده که ندیدمش حتما اونم دلش برام تنگ شده میخوام باهاش در مورد ازدواجمون صحبت کنم
رفتم یه دوش گرفتم و یه پیراهن کوتاه سفید با استینای پف دار پوشیدم یه ارایش ملایم کردم سوییچمو برداشتم سوار ماشین شدم به طرف خونه جیمین راه افتادم بعد 20 دقیقه رسیدم از ماشین پیاده شدم رفتم داخل خونه که دیدم
از اینجا به بعدش درد داره 😂
۴۶.۸k
۰۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.