تک پارتی غمگین از تهیونگی :)
(خیانتِ ترسناک)
همون طور ک با قدم های تقریبا اروم ب سمت جایی ک اولین بار با تهیونگ اشنا شد میرفت اشک هاش هم میریخت ...
کسی ک بهش میگفت"تا اخر عمر کنارت میمونم و ب جز ت ب کسی نگا نمیکنم"
الان با ی دختر دیگه خوش گذرونی میکردن !
( فلش بک ب ۵ دقیقه پیش )
با خوشحالی از ماشین پیاده شدم و ب سمت در رفتم و بازش کردم...
میخاستم این خبر خوبو ب تهیونگ هم بگم...
اینک قراره بابا بشه!!!
درو باز ک کردم چراغا خاموش بود...
+تهیونگ؟عزیزم کجایی؟تهیو...
حرفم با دیدن تهیونگ ک با ی دختر جلوی تلویزیون با خنده نشسته بودن متوقف شد...
تا تهیونگ منو دید خندش محو شد...
داشت بهم خیانت میکرد؟!
اشک توی چشام حلقه زد
-ا..ا.ت
+بهم خیانت میکنی؟
-ا.ت بزار توضی....
+ساکت شو!دهنتو ببند...
-بزار توضیح بدم...
رفتم یقشو گرفتم و گفتم
+چیووو؟اینک وقتایی ک من بیرون بودم با این دختر صگی بهم خیانت میکردییی(با داد و گریه)
با شدت حولش دادم و از خونه رفتم
(پایان فلش بک)
قدم هامو تند تر کردم و ب سمت اون ساحل حرکت کردم ...
ب اب خیره بودم و هرچی سعی کردم اون بغض صگی رو قورت بدم نشد!
اروم اروم ب سمت اب رفتم ...بدون فکر ب این ک من باردارم!!!
تقریبا نصف بدنم زیر اب بود ک
صداش توی گوشم پیچید!
ک داد میزد..
-ا.تتتتتت نکنننن تروخدا بیا حرف بزنیمممم نکنننن ا.تتتتتت
ولی این باعث متوقف شدنم نبود!
من بی اهمیت ب حرکتم ادامه دادم تا اینک کامل ب داخل رفتم ...بدون حرکتی بیشتر پایین میرفتم....و دیگ کمکم سیاهی مطلق...!
تهیونگ روی زمین افتاده بود و ب دریا خیره بود...
تا اینک پلیس و آمبولانس از ناکجا آباد پیدا شد...
و ا.ت رو از آب بیرون کشیدنو ب بیمارستان بردن..
# همسر کیم ا.ت هستین؟
-ب..بله
# تسلیت میگم و اینک ایشون باردار بودن...
-ب..بچه چی؟اونم.....مرده؟
# بله متاسفانه اونم م...
تهیونگ اجازه نداد حرف دکتر کامل شه و بدون هیچ حرفی بلند شد و ب سمت سرد خونه رفت...کنار تخت فلزی رفت و پارچه سفید رو از صورت ا.ت برداشت...
-ا.ت معذرت میخام...
و بعد اروم اروم سرش رو ب سمت شکم ا.ت برد
-کوچولو از ت هم ...معذرت میخام
و بعد با گریه از سرد خونه بیرون اومد و دوباره ب همون ساحل برگشت...
رو ب روی دریا ایستاد و اونم ب جلو حرکت کرد ب امید اینک اگ بره ب اون دنیا حداقل اونجا میتونه ا.ت و بچشون رو خوشوقت کنه!
بدون لحظه ای مکث ب داخل اب پرید و نفس شو ب بیرون هدایت کردو دیگه سیاهی مطلق....
و هردو ب خاب ابدی رفتن...
ا.ت فهمید "زندگی کردن سخت تر از مرگ عه"
...........
اگ خوب شد لایک پیلیزززز...🥺💖
همون طور ک با قدم های تقریبا اروم ب سمت جایی ک اولین بار با تهیونگ اشنا شد میرفت اشک هاش هم میریخت ...
کسی ک بهش میگفت"تا اخر عمر کنارت میمونم و ب جز ت ب کسی نگا نمیکنم"
الان با ی دختر دیگه خوش گذرونی میکردن !
( فلش بک ب ۵ دقیقه پیش )
با خوشحالی از ماشین پیاده شدم و ب سمت در رفتم و بازش کردم...
میخاستم این خبر خوبو ب تهیونگ هم بگم...
اینک قراره بابا بشه!!!
درو باز ک کردم چراغا خاموش بود...
+تهیونگ؟عزیزم کجایی؟تهیو...
حرفم با دیدن تهیونگ ک با ی دختر جلوی تلویزیون با خنده نشسته بودن متوقف شد...
تا تهیونگ منو دید خندش محو شد...
داشت بهم خیانت میکرد؟!
اشک توی چشام حلقه زد
-ا..ا.ت
+بهم خیانت میکنی؟
-ا.ت بزار توضی....
+ساکت شو!دهنتو ببند...
-بزار توضیح بدم...
رفتم یقشو گرفتم و گفتم
+چیووو؟اینک وقتایی ک من بیرون بودم با این دختر صگی بهم خیانت میکردییی(با داد و گریه)
با شدت حولش دادم و از خونه رفتم
(پایان فلش بک)
قدم هامو تند تر کردم و ب سمت اون ساحل حرکت کردم ...
ب اب خیره بودم و هرچی سعی کردم اون بغض صگی رو قورت بدم نشد!
اروم اروم ب سمت اب رفتم ...بدون فکر ب این ک من باردارم!!!
تقریبا نصف بدنم زیر اب بود ک
صداش توی گوشم پیچید!
ک داد میزد..
-ا.تتتتتت نکنننن تروخدا بیا حرف بزنیمممم نکنننن ا.تتتتتت
ولی این باعث متوقف شدنم نبود!
من بی اهمیت ب حرکتم ادامه دادم تا اینک کامل ب داخل رفتم ...بدون حرکتی بیشتر پایین میرفتم....و دیگ کمکم سیاهی مطلق...!
تهیونگ روی زمین افتاده بود و ب دریا خیره بود...
تا اینک پلیس و آمبولانس از ناکجا آباد پیدا شد...
و ا.ت رو از آب بیرون کشیدنو ب بیمارستان بردن..
# همسر کیم ا.ت هستین؟
-ب..بله
# تسلیت میگم و اینک ایشون باردار بودن...
-ب..بچه چی؟اونم.....مرده؟
# بله متاسفانه اونم م...
تهیونگ اجازه نداد حرف دکتر کامل شه و بدون هیچ حرفی بلند شد و ب سمت سرد خونه رفت...کنار تخت فلزی رفت و پارچه سفید رو از صورت ا.ت برداشت...
-ا.ت معذرت میخام...
و بعد اروم اروم سرش رو ب سمت شکم ا.ت برد
-کوچولو از ت هم ...معذرت میخام
و بعد با گریه از سرد خونه بیرون اومد و دوباره ب همون ساحل برگشت...
رو ب روی دریا ایستاد و اونم ب جلو حرکت کرد ب امید اینک اگ بره ب اون دنیا حداقل اونجا میتونه ا.ت و بچشون رو خوشوقت کنه!
بدون لحظه ای مکث ب داخل اب پرید و نفس شو ب بیرون هدایت کردو دیگه سیاهی مطلق....
و هردو ب خاب ابدی رفتن...
ا.ت فهمید "زندگی کردن سخت تر از مرگ عه"
...........
اگ خوب شد لایک پیلیزززز...🥺💖
۲۱.۶k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.