جوانه قلب🫀🌿 پارت4
به خونه هیونجین رسیدم. اون یه سالی میشد که با خوانوادش به امریکا رفته بود و امروز اومده بود کره خواستنم زنگو برنم که دستمو ازش کشیدم.....
چطوره..... برم گل بخرم اوووم اره ایده خوبیه چند متر بغل خونش یه گل فروشی بزرگ بود رفتم و واردش شدم بوی گل خوبی میومد نفس عمیقی کشیدم و رفتم سمت دختر که اونجا بود
من: سلام
دختر: سلام خوش اومدید
من: ممنون. امممم لطفا این سبد گل سفیده رو بهم بدید.
دختر: حتما
من: ممنون
گل رو حساب کردم و رفتم خونه هیونجین و زنگو زدم و درو باز کرد.
بلافاصله بغلش کردم.
من: دلم برات یه ذره شده بود.
هیون: منم
ازش جدا شدم
من: بیا *گل رو بهش داد*
هیون: خیلییییی ممنونم🥲
من: قابلی نداشت.
از موچی خیلی خوب استقبال کرد
هیون: میخوای همین جوری دم در وایسی؟
من: اووو نه
رفتم داخل و رو مبل نشستم
من: دایی و زن دایی کجا؟
هیون درحال قهوه درست کردن بود: اونا امریکا موندن
من: اوهوم دلم براشون تنگ شده بود
هیون: خب قهوه امادس
هیون نشست
هیون: دیگه چه خبر؟ سوهو خوبه؟
اشکی از گوشه چشمم جاری شد و پاکش کردم
من: اونم خیلی خوبه عالییی
هیونجین اومد بغلم نشت دستامو گرفت و رو بروم گفت: ات چی شده؟
من: فکر کنم ی سال پیش یادت باشه شوهو بهم خیانت کرد و بخشیدمش؟
هیونجین: اره
من: بهم دوباره خیانت کرد و....
بغضم نذاشت ادامه بدم و دوباره گریم گرفت.
هیونجین بغلم کرد تو بغلش میتونستم خیلی خوب گریه کنم ازش جدا شدم.
من: مرسی که هستی، هیون
هیونجین:.........
من: خبببب ولش کن این سرنوشته بیا قهومونو بخوریم هوم؟
هیونجین: اووو اره 🌝
قهومو خوردم و هیونجین هنوز در حال نوشیدن بود
من: خب دوست دختری نامزدی چیزی؟ خبری نیس؟
هیونجبن قهوه پرید تو گلوش و زدم پشتش.
هیونجین: من؟....... مامان بابا خبر دادن؟
من: نه.... پس داری
هیونجین: نه به خدااااا
من: باشه حالااا میای یه کم قدم بزنیم؟
هیون: ارهههه!
ویو اخر هفته.......
حیحییییی ادامه داره🤓پارت بعد امشب نیزارم
خب یه ذره حمایت کنید بد نیست دوستان گل
پارت بعد درد داره🥲
اسلاید دوم گل
اسلاید سوم استایل ات پارت قبل نذاشتم میخواست بره پیش سوهو
چطوره..... برم گل بخرم اوووم اره ایده خوبیه چند متر بغل خونش یه گل فروشی بزرگ بود رفتم و واردش شدم بوی گل خوبی میومد نفس عمیقی کشیدم و رفتم سمت دختر که اونجا بود
من: سلام
دختر: سلام خوش اومدید
من: ممنون. امممم لطفا این سبد گل سفیده رو بهم بدید.
دختر: حتما
من: ممنون
گل رو حساب کردم و رفتم خونه هیونجین و زنگو زدم و درو باز کرد.
بلافاصله بغلش کردم.
من: دلم برات یه ذره شده بود.
هیون: منم
ازش جدا شدم
من: بیا *گل رو بهش داد*
هیون: خیلییییی ممنونم🥲
من: قابلی نداشت.
از موچی خیلی خوب استقبال کرد
هیون: میخوای همین جوری دم در وایسی؟
من: اووو نه
رفتم داخل و رو مبل نشستم
من: دایی و زن دایی کجا؟
هیون درحال قهوه درست کردن بود: اونا امریکا موندن
من: اوهوم دلم براشون تنگ شده بود
هیون: خب قهوه امادس
هیون نشست
هیون: دیگه چه خبر؟ سوهو خوبه؟
اشکی از گوشه چشمم جاری شد و پاکش کردم
من: اونم خیلی خوبه عالییی
هیونجین اومد بغلم نشت دستامو گرفت و رو بروم گفت: ات چی شده؟
من: فکر کنم ی سال پیش یادت باشه شوهو بهم خیانت کرد و بخشیدمش؟
هیونجین: اره
من: بهم دوباره خیانت کرد و....
بغضم نذاشت ادامه بدم و دوباره گریم گرفت.
هیونجین بغلم کرد تو بغلش میتونستم خیلی خوب گریه کنم ازش جدا شدم.
من: مرسی که هستی، هیون
هیونجین:.........
من: خبببب ولش کن این سرنوشته بیا قهومونو بخوریم هوم؟
هیونجین: اووو اره 🌝
قهومو خوردم و هیونجین هنوز در حال نوشیدن بود
من: خب دوست دختری نامزدی چیزی؟ خبری نیس؟
هیونجبن قهوه پرید تو گلوش و زدم پشتش.
هیونجین: من؟....... مامان بابا خبر دادن؟
من: نه.... پس داری
هیونجین: نه به خدااااا
من: باشه حالااا میای یه کم قدم بزنیم؟
هیون: ارهههه!
ویو اخر هفته.......
حیحییییی ادامه داره🤓پارت بعد امشب نیزارم
خب یه ذره حمایت کنید بد نیست دوستان گل
پارت بعد درد داره🥲
اسلاید دوم گل
اسلاید سوم استایل ات پارت قبل نذاشتم میخواست بره پیش سوهو
۹۹۰
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.