( like crazy )&
( like crazy )&
&( مثل دیوانه ها )&
part_²⁷
ب.ا: دخترم خیلی ترسیدم چیزیت بشه
ا.ت:.........
ب.ا: ا.ت منو ببخش دیگه ببین الان دیگه داری بچه دار میشی عاشق شوهرت شدی با پدر شوهرت خوبی و با هیچ کس مشکلی نداری لطفا منو ببخش
ا.ت: بابا(با گریه)
بابای ا.ت رفت و ا.ت رو بغل کرد و بعد چند مین جدا شدن بعدشم باهم کلی گفتن و خندیدن بعد ۲ساعت بعد بابا ها رفتن لیا و جونگکوک و جیمین فعلا پیش ا.ت میمونن چون دکتر اجازه نداد ا.ت بره خونه
«شب»
ا.ت: جیمین من اینو نمیخورم
جیمین: عشقم بخور چیزیت نمیشه فعلا باید سبزی جات بخوری
ا.ت: اخه مگه من بُزم
لیا: ا.ت دهنتو وا کن
ا.ت: نمیخوام
جونگکوک: زن داداش بخور دیگه
جیمین: ا.ت تورو خدا بخور واگر نه از گرسنگی میمیری
ا.ت: نمیخوام.. حاضرم بمیرم ولی مثل بز ها غذا نخورم
لیا: هوفف خسته شدم دقیقا از ساعت ۸ داریم تلاش میکنیم بهش این سالاد سبزیجات و بدیم
جونگکوک: راست میگه بیخیال
جیمین: منم دیگه ناامید شدم
ا.ت: جیمین... جیمین
جیمین: چیشد ا.ت خوبی
ا.ت: جیمین داره لگد میزنه
جیمین: کو کجا
ا.ت: بیا دستتو بزار رو شکمم
هر سه تاشون دست گذاشتن روی شکم ا.ت
لیا: وای خداااا خواهر زادم داره لگد میزنه
جیمین: مثل مامانش شیطون و لجبازه
جونگکوک: خخخخ(خنده)
ا.ت: یاااااا
همینجور که ا.ت گفت یا لیا یه قاشق پر سالاد گذاشت تو دهن ا.ت و جیمین و جونگکوکم دست گذاشتن جلو دهنش که از دهنش نندازش بیرون
ا.ت: هوممم خفه شدم(با صدای کم و دهن پر بزور حرف زد)
جیمین: تا نخوریش دستامونو بر نمیداریم
ا.ت هر کاری کرد نتونست دست جونگکوک و جیمین و از جلوی دهنش برداره بخواطر همین سالاد و قورت داد و جیمین و جونگکوک دستشونو برداشتن
جیمین: دیدی نمردی
ا.ت: خدا لعنتتون کنه طعم ع*ن میداد
لیا: عههههه
ا.ت: جیمین(بغض)
جیمین: چت شد یهو
ا.ت: پشمک میخوام (بغض)
جونگکوک: هی روزگار
جیمین: اخه کی الان ساعت یازده و نیم پشمک میفروشه که برای تو بخرم
ا.ت: هق.. هق... شیر توت فرنگی میخواممممم(گریه)
جیمین: تورو خدا گریه نکن الان میرم برات میگیرم
جونگکوک: داداش بی زحمت برای منم شیر موز بخر 😁
لیا: شوهر خواهر برای منم شیر کاکائو بیار
جیمین: باش😐
جیمین رفت فروشگاه و یه کارتون شیر توت فرنگی و پشمک گرفت به اضافه ی یه شیر موز و یه شیر کاکائو خرید و واسه خودش هم یه بسته موچی گرفت و برگشت بیمارست
جیمین: من اومدم
ا.ت: هورااااا (خر ذوق)
جیمین: بیا این یه کارتون برا تو با این یه کارتون دیگه این شیرموز و شیر کاکائو هم برای شما دوتا
لیا: چرا واسه ا.ت انقدر زیاد گرفتی
جیمین: اونجاش به شما ربط نداره
جونگکوک و لیا: 😐
ادامه دارد.......
&( مثل دیوانه ها )&
part_²⁷
ب.ا: دخترم خیلی ترسیدم چیزیت بشه
ا.ت:.........
ب.ا: ا.ت منو ببخش دیگه ببین الان دیگه داری بچه دار میشی عاشق شوهرت شدی با پدر شوهرت خوبی و با هیچ کس مشکلی نداری لطفا منو ببخش
ا.ت: بابا(با گریه)
بابای ا.ت رفت و ا.ت رو بغل کرد و بعد چند مین جدا شدن بعدشم باهم کلی گفتن و خندیدن بعد ۲ساعت بعد بابا ها رفتن لیا و جونگکوک و جیمین فعلا پیش ا.ت میمونن چون دکتر اجازه نداد ا.ت بره خونه
«شب»
ا.ت: جیمین من اینو نمیخورم
جیمین: عشقم بخور چیزیت نمیشه فعلا باید سبزی جات بخوری
ا.ت: اخه مگه من بُزم
لیا: ا.ت دهنتو وا کن
ا.ت: نمیخوام
جونگکوک: زن داداش بخور دیگه
جیمین: ا.ت تورو خدا بخور واگر نه از گرسنگی میمیری
ا.ت: نمیخوام.. حاضرم بمیرم ولی مثل بز ها غذا نخورم
لیا: هوفف خسته شدم دقیقا از ساعت ۸ داریم تلاش میکنیم بهش این سالاد سبزیجات و بدیم
جونگکوک: راست میگه بیخیال
جیمین: منم دیگه ناامید شدم
ا.ت: جیمین... جیمین
جیمین: چیشد ا.ت خوبی
ا.ت: جیمین داره لگد میزنه
جیمین: کو کجا
ا.ت: بیا دستتو بزار رو شکمم
هر سه تاشون دست گذاشتن روی شکم ا.ت
لیا: وای خداااا خواهر زادم داره لگد میزنه
جیمین: مثل مامانش شیطون و لجبازه
جونگکوک: خخخخ(خنده)
ا.ت: یاااااا
همینجور که ا.ت گفت یا لیا یه قاشق پر سالاد گذاشت تو دهن ا.ت و جیمین و جونگکوکم دست گذاشتن جلو دهنش که از دهنش نندازش بیرون
ا.ت: هوممم خفه شدم(با صدای کم و دهن پر بزور حرف زد)
جیمین: تا نخوریش دستامونو بر نمیداریم
ا.ت هر کاری کرد نتونست دست جونگکوک و جیمین و از جلوی دهنش برداره بخواطر همین سالاد و قورت داد و جیمین و جونگکوک دستشونو برداشتن
جیمین: دیدی نمردی
ا.ت: خدا لعنتتون کنه طعم ع*ن میداد
لیا: عههههه
ا.ت: جیمین(بغض)
جیمین: چت شد یهو
ا.ت: پشمک میخوام (بغض)
جونگکوک: هی روزگار
جیمین: اخه کی الان ساعت یازده و نیم پشمک میفروشه که برای تو بخرم
ا.ت: هق.. هق... شیر توت فرنگی میخواممممم(گریه)
جیمین: تورو خدا گریه نکن الان میرم برات میگیرم
جونگکوک: داداش بی زحمت برای منم شیر موز بخر 😁
لیا: شوهر خواهر برای منم شیر کاکائو بیار
جیمین: باش😐
جیمین رفت فروشگاه و یه کارتون شیر توت فرنگی و پشمک گرفت به اضافه ی یه شیر موز و یه شیر کاکائو خرید و واسه خودش هم یه بسته موچی گرفت و برگشت بیمارست
جیمین: من اومدم
ا.ت: هورااااا (خر ذوق)
جیمین: بیا این یه کارتون برا تو با این یه کارتون دیگه این شیرموز و شیر کاکائو هم برای شما دوتا
لیا: چرا واسه ا.ت انقدر زیاد گرفتی
جیمین: اونجاش به شما ربط نداره
جونگکوک و لیا: 😐
ادامه دارد.......
۱۱.۶k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.