فیک تهیونگ 🐻 پارت ۳
از زبان تهیونگ
رسیدم شرکت و رفتم اتاقم که جونگ کوک رو دیدم
گفتم: دوباره چی شده
گفت : پارک جهیون رو یادته ( پارک جهیون پدر ا/ت هست )
گفتم : خب
گفت : یکی دیروز وارد عمل ت اون شده و شناسی کردیمش اون دختره جهیون هست
گفتم : دخترش؟ اون که بچه نداشت
جونگ کوک گفت : نمیدونم ولی اون برگشته که اموال پدرش رو پس بگیره
گفتم : چی ؟ اون فکر کرده به همین راحتی هاست من میزارم راحت اموال رو ببره ؟
جونگ کوک گفت: الان بیرونه و داره خرید میکنه ؛ چند نفر رو گذاشتم که حواسشون بهش باشه
گفتم: چشم ازش بر نمیدارین
از زبان ا/ت
از خرید برگشتیم و ساعت نزدیک ۶ بود
به آجوما گفتم که خرید هارو مرتب کنه و خودم هم رفتم حاضر بشم که برم بار
یه میکاپ کوچولو کردم و لباس پوشیدم ( اسلاید دوم گذاشتمش)
لینا زنگ زد و گفت : میتونی زود تر بیای ؟
من که حاضر بودم گفتم : اره الان راه میوفتم
گفت : باشه پس میبینمت
۳۰ دقیقه بعد
از زبان ا/ت
رسیدم بار و لینا رو دم در دیدم بهش سلام کردم و رفتیم داخل
گارسون اومد و خواستیم سفارش بدیم که لینا گفت یه شراب و دو تا لیوان که من گفتم : نه من نمیخورم
یه آب پرتقال میخورم
لینا گفت باشه و سفارش داد
از زبان تهیونگ
داخل اتاقم بودم که جونگ کوک اومد داخل
و گفت : تهیونگ این دختره رفته به بار ......... گفتم: بریم اونجا باید حواسم باشه
رفتیم اونجا و به نگهبان هام گفتم که حواسشون به در بار باشه اگه اون دختره اومد بیرون دنبالش کنن
رسیدیم به بار و رفتیم یه میز نشتسیم که به میز اون دختره دسترسی داشته باشه
از زبان ا/ت
لینا خیلی خورده بود حسابی مست بود که بهش گفتم : بسه دیگه بریم خونه
زنگ زدم به راننده ی لینا گفتم بیاد دم بار دنبالمون
راننده ی لینا اومد و لینا رو سوار کردم و گفتم که : من میخوام پیاده برم لینا رو ببر عمارت خودشون
راننده لینا رو برد و من هم پیاده رفتم به سمت خونه
رسیدم شرکت و رفتم اتاقم که جونگ کوک رو دیدم
گفتم: دوباره چی شده
گفت : پارک جهیون رو یادته ( پارک جهیون پدر ا/ت هست )
گفتم : خب
گفت : یکی دیروز وارد عمل ت اون شده و شناسی کردیمش اون دختره جهیون هست
گفتم : دخترش؟ اون که بچه نداشت
جونگ کوک گفت : نمیدونم ولی اون برگشته که اموال پدرش رو پس بگیره
گفتم : چی ؟ اون فکر کرده به همین راحتی هاست من میزارم راحت اموال رو ببره ؟
جونگ کوک گفت: الان بیرونه و داره خرید میکنه ؛ چند نفر رو گذاشتم که حواسشون بهش باشه
گفتم: چشم ازش بر نمیدارین
از زبان ا/ت
از خرید برگشتیم و ساعت نزدیک ۶ بود
به آجوما گفتم که خرید هارو مرتب کنه و خودم هم رفتم حاضر بشم که برم بار
یه میکاپ کوچولو کردم و لباس پوشیدم ( اسلاید دوم گذاشتمش)
لینا زنگ زد و گفت : میتونی زود تر بیای ؟
من که حاضر بودم گفتم : اره الان راه میوفتم
گفت : باشه پس میبینمت
۳۰ دقیقه بعد
از زبان ا/ت
رسیدم بار و لینا رو دم در دیدم بهش سلام کردم و رفتیم داخل
گارسون اومد و خواستیم سفارش بدیم که لینا گفت یه شراب و دو تا لیوان که من گفتم : نه من نمیخورم
یه آب پرتقال میخورم
لینا گفت باشه و سفارش داد
از زبان تهیونگ
داخل اتاقم بودم که جونگ کوک اومد داخل
و گفت : تهیونگ این دختره رفته به بار ......... گفتم: بریم اونجا باید حواسم باشه
رفتیم اونجا و به نگهبان هام گفتم که حواسشون به در بار باشه اگه اون دختره اومد بیرون دنبالش کنن
رسیدیم به بار و رفتیم یه میز نشتسیم که به میز اون دختره دسترسی داشته باشه
از زبان ا/ت
لینا خیلی خورده بود حسابی مست بود که بهش گفتم : بسه دیگه بریم خونه
زنگ زدم به راننده ی لینا گفتم بیاد دم بار دنبالمون
راننده ی لینا اومد و لینا رو سوار کردم و گفتم که : من میخوام پیاده برم لینا رو ببر عمارت خودشون
راننده لینا رو برد و من هم پیاده رفتم به سمت خونه
۱۷.۱k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.