همیشگی من 💜✨
همیشگی من 💜✨
دیانا
ساعت 5 بود که نیکا منو رسوند خونه و رفت
خبری ی از مامانم اینا نبود
به مامانم پیام دادم و رفتم حموم
30مین بعد
رفتم تو پذیرایی که دیدم مامانم و بابام دارن قهوه میخورن خودمم رفتم پیششون
10مین بعد
اومدم تو اتاقم که حاضر بشم
اول از همه موهامو اتو کردم دم اسبی بستم شروع به ارایش کردن کردم
برای پوستم یه نرم کننده زدم
سایه مشکی که اکلیل ریزی هم داشت زدم
....
مانتو مشکیمو پوشیدم که روز گلدوزی های قرمز داشت و پوشیدم با شلوار راسته
شالمو انداختم رو سرمو کیف و کفش مشکی مجلسی مو برداشتم و رفتم پیش مامانم اینا اونا هم اماده شدن بودن سوار ماشین شدیم و رفتیم
15 مین بعد
وارد باغ ویلا شدیم
عمه مریم جلو در وایساده بود برای خوش امد گویی
❗️بزار یه مشخصات درباره خانواده پدریم بدم
من ۳ تا عمه ۱ عمو دارم که
عمو محسن که واقعا دوسش دارم و خیلی باهاش راحتم تو لندن زندگی میکنه و یه شرکت جواهرات داره و یه زنه افریته هم داره که اسمش ساریناعه البته قبلا زهرا بود رفته اسمشو عوض کرده خانم 😂 همون زنه ... هم مشکل داره نمیتونه باردار بشع
عمه مریم پیش مادربزرگم زندگی میکنه شوهرش هم فوت کرده
دوتا هم بچه داره عرفان و مهگل
عرفان ازدواج کرده اسم زنشم عسله
با عمم زیاد راحت نیسم مهگل و عسل خیلی عنن و حسادت میکنن فک میکنن خیلی شاخن
عمه مهنازم ۳۴ سالشه و ازدواج نکرده
میگه هنو اون کسی که میخام و پیدا نکردم 😂👰🏻♀🤵🏻♂جدا از عمارت زندگی میکنه
عمه ناهید که از افریته تریننن عمه هامه
شوهرش یه نمایشگاه بزرگگگ ماشین داره ۳ تا بچه داره ارسلان . ایسان . یه بچه هم بارداره با ایسان هم خیلی راحتم این اجیمه🥲
دیانا
ساعت 5 بود که نیکا منو رسوند خونه و رفت
خبری ی از مامانم اینا نبود
به مامانم پیام دادم و رفتم حموم
30مین بعد
رفتم تو پذیرایی که دیدم مامانم و بابام دارن قهوه میخورن خودمم رفتم پیششون
10مین بعد
اومدم تو اتاقم که حاضر بشم
اول از همه موهامو اتو کردم دم اسبی بستم شروع به ارایش کردن کردم
برای پوستم یه نرم کننده زدم
سایه مشکی که اکلیل ریزی هم داشت زدم
....
مانتو مشکیمو پوشیدم که روز گلدوزی های قرمز داشت و پوشیدم با شلوار راسته
شالمو انداختم رو سرمو کیف و کفش مشکی مجلسی مو برداشتم و رفتم پیش مامانم اینا اونا هم اماده شدن بودن سوار ماشین شدیم و رفتیم
15 مین بعد
وارد باغ ویلا شدیم
عمه مریم جلو در وایساده بود برای خوش امد گویی
❗️بزار یه مشخصات درباره خانواده پدریم بدم
من ۳ تا عمه ۱ عمو دارم که
عمو محسن که واقعا دوسش دارم و خیلی باهاش راحتم تو لندن زندگی میکنه و یه شرکت جواهرات داره و یه زنه افریته هم داره که اسمش ساریناعه البته قبلا زهرا بود رفته اسمشو عوض کرده خانم 😂 همون زنه ... هم مشکل داره نمیتونه باردار بشع
عمه مریم پیش مادربزرگم زندگی میکنه شوهرش هم فوت کرده
دوتا هم بچه داره عرفان و مهگل
عرفان ازدواج کرده اسم زنشم عسله
با عمم زیاد راحت نیسم مهگل و عسل خیلی عنن و حسادت میکنن فک میکنن خیلی شاخن
عمه مهنازم ۳۴ سالشه و ازدواج نکرده
میگه هنو اون کسی که میخام و پیدا نکردم 😂👰🏻♀🤵🏻♂جدا از عمارت زندگی میکنه
عمه ناهید که از افریته تریننن عمه هامه
شوهرش یه نمایشگاه بزرگگگ ماشین داره ۳ تا بچه داره ارسلان . ایسان . یه بچه هم بارداره با ایسان هم خیلی راحتم این اجیمه🥲
۵.۶k
۱۵ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.