ازدواج اجباری 💍❌پارت ۵
ازدواج اجباری 💍❌پارت ۵
ویو کوک🍷
داشتم با گوشیم ور میرفتم که با
صدای هز*ره کوچولو به خودم اومدم
پایان ویو کوک🍷
ا.ت : جناب جئون
کوک : ....
ا.ت : جونکوک
کوک : ...
ا.ت : اقای جئون
کوک : بله(کوک ویو : محو زیباییش شده بودم نمیتونستم حرفی بزنم )
ا.ت : خوبه
کوک : عالیه (اروم )هان اره همینو بخر
ا.ت : شما هم لباس انتخاب میکنین ؟
کوک : نه به تو فقط انتخاب میکین
ا.ت : چه زود از کوره در میری
کوک : ...
*٬*٬*٬*
ا.ت ویو 🦋
کوک لباسش رو انتخاب کرد و پوشید
وقتی در اومد از اتاق پرو انگار شاهزاده بود
پایان ویو ا.ت 🦋
کوک : همینو خوشم اومد همینو میخرم
ا.ت : باشه
بعد هم خریدیم و سوار ماشین شدیم
کوک : لباسا پیش تو بمونه یا من
ا. ت : مال هر کسی پیش خودش
چند دقیقه بعد 🦋*٫*🦋
ویو ا.ت 🦋
شب بود برونم میومد منم عاشق بارون
بودم سرمو به شیشه ی ماشین چسبوندم
یه یهو یه دست گرمی رو روی اون پام حس کردم
پایان ویو ا.ت 🦋
کوک : پس من اقای جئون هستم
ا.ت : بله ¿
کوک : دستش رو محکم تر روی اون ا.ت فشار داد و گفت: من اقای جئون هستم?(بم )
ا.ت : منظورت رو نمیفهم
کوک : هرزه ای که قراره فردا به فاک بره به من میگه اقای جئون
ا.ت : معذرت میخوام من تو هیچ علاقه ای نسبت هم نداریم پس بهتره رابطه نداشته باشیم... ممنون
کوک : تشکر نکن برای من مهم نیست(دکمه ی بالای پیراهنش رو باز کرد)
کوک : خب رسیدیم
ا.ت : ممنون( خواست پیاده بشه )
کوک یهو
پارت زیاد بود 🦋⭐🫂
پارت بعد ۲۰ تا لایک
ویو کوک🍷
داشتم با گوشیم ور میرفتم که با
صدای هز*ره کوچولو به خودم اومدم
پایان ویو کوک🍷
ا.ت : جناب جئون
کوک : ....
ا.ت : جونکوک
کوک : ...
ا.ت : اقای جئون
کوک : بله(کوک ویو : محو زیباییش شده بودم نمیتونستم حرفی بزنم )
ا.ت : خوبه
کوک : عالیه (اروم )هان اره همینو بخر
ا.ت : شما هم لباس انتخاب میکنین ؟
کوک : نه به تو فقط انتخاب میکین
ا.ت : چه زود از کوره در میری
کوک : ...
*٬*٬*٬*
ا.ت ویو 🦋
کوک لباسش رو انتخاب کرد و پوشید
وقتی در اومد از اتاق پرو انگار شاهزاده بود
پایان ویو ا.ت 🦋
کوک : همینو خوشم اومد همینو میخرم
ا.ت : باشه
بعد هم خریدیم و سوار ماشین شدیم
کوک : لباسا پیش تو بمونه یا من
ا. ت : مال هر کسی پیش خودش
چند دقیقه بعد 🦋*٫*🦋
ویو ا.ت 🦋
شب بود برونم میومد منم عاشق بارون
بودم سرمو به شیشه ی ماشین چسبوندم
یه یهو یه دست گرمی رو روی اون پام حس کردم
پایان ویو ا.ت 🦋
کوک : پس من اقای جئون هستم
ا.ت : بله ¿
کوک : دستش رو محکم تر روی اون ا.ت فشار داد و گفت: من اقای جئون هستم?(بم )
ا.ت : منظورت رو نمیفهم
کوک : هرزه ای که قراره فردا به فاک بره به من میگه اقای جئون
ا.ت : معذرت میخوام من تو هیچ علاقه ای نسبت هم نداریم پس بهتره رابطه نداشته باشیم... ممنون
کوک : تشکر نکن برای من مهم نیست(دکمه ی بالای پیراهنش رو باز کرد)
کوک : خب رسیدیم
ا.ت : ممنون( خواست پیاده بشه )
کوک یهو
پارت زیاد بود 🦋⭐🫂
پارت بعد ۲۰ تا لایک
۴.۳k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.