خسته شدم از اینکه تظاهر به خوب بودن کردم
انقد حرف نزدم که حتی موقع حرف زدن بایه نفر نمیتونم از کلمات درست استفاده کنم یا اصلا چی باید بگم
یه بار یه جا فقط میخوام خودم باشم
واینا چیزایی که هیچکس جز خودم نمیفهمه
مثل یه زندانی که تو زندان باشه خودمو حبس کردم
از همه فاصله گرفتم
به هیچکس حرف های دلمو نگفتم
تنهایی گریه کردم
تنهایی دویدم
تنهایی ادامه دادم
و تنهایی و تنهایی
هیچکس نمیدونه اینا چقد برای من سخت بود
هیچکس نمیدونه چقد درد کشیدم
شاید هیچی نبوده
ولی برای توان من بزرگ بوده
جوری که الان خودمو با یه مرده فرقی نمیدونم
هیچکس نمیدونه که چقد بهم ریختم
کسی نمیدونه ولی من حتی مرگ خودمو امضا کردم
هیچکس هیچ چیزی نمیدونه
ولی ادامه دادمو به اینجا رسیدم
راهی که جلوی من قرار گرفت این بود
وحالا من فقط دارم دووم میارم
با خودم میگم اگه قرار باشه بمونم باید همه ی اینا یادم بره
ولی اینطوری من پس برای چی زندگی کردم
چرا انقد درد کشیدم
من حتی حوصله خودمو ندارم
تحمل آدما برام سخت ترین کاره
اما اون مسیرم تاریک و ترسناکه
نمیدونم از عهده کدومش برمیام
فقط تا اون روز که مشخص بشه فقط دارم دووم میارم
در خونه همه رو زدم خدا و ائمه رو میگم
والان اینجا هستم
آیا این مسیر منه
من طوری زندگی کردم که به هیچی دل نبندم
ولی حالا باید دل بستن رو تجربه کنم
ولی کسی منو درک نمیکنه هیچکس هیچکس
هیچکس نمیفهمه من چی میگم کسایی که منو می بینن میگن تو هیچ دردی نداری
ولی کسی نمیدونه من انقد درد کشیدم که الان انقد آرومم
آرومم چون با یه مرده فرقی ندارم
با چیزی واقعا خوشحال نمیشم
چیزی به دلم نمیشینه هیچی نمیتونه اینهمه درد رو جبران کنه مگه اینکه خدا لطفی کنه
هیچکس اینو نمیفهمه
واین درد منو بیشتر میکشه
فقط سکوت میکنم و بیشتر میکشنم
جایی که کاسه صبرم لبریز میشه بدترین آدم شناخته میشم
جایی هم ساکت و آرومم با یه مرده هیچ فرقی ندارم
هربار که فکر کردم دیگه نمیتونم تحمل کنم بازم مجبور بودم ادامه بدم بارها و بارها
واین منو دیوونه میکنه
من حتی از اون مرز هم که بگم دیگه حدم تموم شده گذشتم
فقط دارم دووم میارم
این زندان منه
ان شاءالله سرانجامی داره و بخاطرش از خدا ممنونم ان شاءالله
یه بار یه جا فقط میخوام خودم باشم
واینا چیزایی که هیچکس جز خودم نمیفهمه
مثل یه زندانی که تو زندان باشه خودمو حبس کردم
از همه فاصله گرفتم
به هیچکس حرف های دلمو نگفتم
تنهایی گریه کردم
تنهایی دویدم
تنهایی ادامه دادم
و تنهایی و تنهایی
هیچکس نمیدونه اینا چقد برای من سخت بود
هیچکس نمیدونه چقد درد کشیدم
شاید هیچی نبوده
ولی برای توان من بزرگ بوده
جوری که الان خودمو با یه مرده فرقی نمیدونم
هیچکس نمیدونه که چقد بهم ریختم
کسی نمیدونه ولی من حتی مرگ خودمو امضا کردم
هیچکس هیچ چیزی نمیدونه
ولی ادامه دادمو به اینجا رسیدم
راهی که جلوی من قرار گرفت این بود
وحالا من فقط دارم دووم میارم
با خودم میگم اگه قرار باشه بمونم باید همه ی اینا یادم بره
ولی اینطوری من پس برای چی زندگی کردم
چرا انقد درد کشیدم
من حتی حوصله خودمو ندارم
تحمل آدما برام سخت ترین کاره
اما اون مسیرم تاریک و ترسناکه
نمیدونم از عهده کدومش برمیام
فقط تا اون روز که مشخص بشه فقط دارم دووم میارم
در خونه همه رو زدم خدا و ائمه رو میگم
والان اینجا هستم
آیا این مسیر منه
من طوری زندگی کردم که به هیچی دل نبندم
ولی حالا باید دل بستن رو تجربه کنم
ولی کسی منو درک نمیکنه هیچکس هیچکس
هیچکس نمیفهمه من چی میگم کسایی که منو می بینن میگن تو هیچ دردی نداری
ولی کسی نمیدونه من انقد درد کشیدم که الان انقد آرومم
آرومم چون با یه مرده فرقی ندارم
با چیزی واقعا خوشحال نمیشم
چیزی به دلم نمیشینه هیچی نمیتونه اینهمه درد رو جبران کنه مگه اینکه خدا لطفی کنه
هیچکس اینو نمیفهمه
واین درد منو بیشتر میکشه
فقط سکوت میکنم و بیشتر میکشنم
جایی که کاسه صبرم لبریز میشه بدترین آدم شناخته میشم
جایی هم ساکت و آرومم با یه مرده هیچ فرقی ندارم
هربار که فکر کردم دیگه نمیتونم تحمل کنم بازم مجبور بودم ادامه بدم بارها و بارها
واین منو دیوونه میکنه
من حتی از اون مرز هم که بگم دیگه حدم تموم شده گذشتم
فقط دارم دووم میارم
این زندان منه
ان شاءالله سرانجامی داره و بخاطرش از خدا ممنونم ان شاءالله
۳.۸k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳