خانواده
پارت 59
ا/ت: ساعت 3 بدون سر وصدا با کوکی پوشک یونگ رو عوض کردیم که بیدار نشه کوم آماده بود و لباساش رو پیوندم و دادمش به کوک تا برن تو ماشین تا من بیام..حدود نیم ساعت تا فرودگاه بینالمللی سئول فاصله داشتیم ساعت پرواز مون پنچ و نیم بود تا فرودگاه به فرودگاه برسیم شد 5 که تا از گیت ها عبور کنیم شد 5 ونیم و بلاخرع سوار شدیم و یونگ هنوز خواب بیدار درواقع در خواب و بیداری بود
کوک: یکم دیر کردیم
ا/ت: آره
کوک: خوب شد منتظر موندن
ا/ت: دقیقا
کوک: خیلی خوابت میاد؟
ا/ت: اهوم
کوک: من حواسم به یونگ هسن بگیر بخواب
ادمین: واایی یادم رفت کجا میرفتن..پیداشم نمیکنم بهم بگید کجا میرن
کوک: خاااککک😑
ادمین: برو رو صحنه بهت بگم کجا میری بروو
ا/ت: ساعت 3 بدون سر وصدا با کوکی پوشک یونگ رو عوض کردیم که بیدار نشه کوم آماده بود و لباساش رو پیوندم و دادمش به کوک تا برن تو ماشین تا من بیام..حدود نیم ساعت تا فرودگاه بینالمللی سئول فاصله داشتیم ساعت پرواز مون پنچ و نیم بود تا فرودگاه به فرودگاه برسیم شد 5 که تا از گیت ها عبور کنیم شد 5 ونیم و بلاخرع سوار شدیم و یونگ هنوز خواب بیدار درواقع در خواب و بیداری بود
کوک: یکم دیر کردیم
ا/ت: آره
کوک: خوب شد منتظر موندن
ا/ت: دقیقا
کوک: خیلی خوابت میاد؟
ا/ت: اهوم
کوک: من حواسم به یونگ هسن بگیر بخواب
ادمین: واایی یادم رفت کجا میرفتن..پیداشم نمیکنم بهم بگید کجا میرن
کوک: خاااککک😑
ادمین: برو رو صحنه بهت بگم کجا میری بروو
۶.۷k
۰۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.