تاریک
فیک
پارت 4
حدود نیم ساعت سرمو تو بالشت کرده بودم و عر می زدم ( عادیه خواهرم 😂)
یهو در اتاق زده شد و اجوما اومد تو و گفت شام حاضر و رفت
چی به این زودی من چجوری می تونستم تو چشمای اون نگاه کنم.
پرش زمانی . شام.
سر میز من فقط به غذام نگاه می کردم و گاهی هم به ا/ت و چانگ می نگاه می کردم و لبخند میزدم
معلوم بود بهم مشکوک شده بودن ولی دست خودم نبود.
موقع ای که داشتم از پله ها می رفتم بالا منو گرفتنو بردن تو باغ.
) ا/ت&چانگ می *آنیونگ-)
&تو چت شده؟
*راست میگه هرچی می دونی بگو
-هبا خب... چیزه... جونگ کوک از من خوشش میاد
&بابا اعتماد بنفس تو از کجا میدونی؟ 😂
*خواب دیدی خیره
-نه راست می گم منو تو اتاق خفت کرد و بوسید
&میشه من ساق دستت باشم
*نه این کرم میریزه من خوبم
- هیسسس.. خفه شید صدامونو می شنون...
&باشه بابا انگار داریم درباره ی جای گنج حرف میزنیم.
* راست میگه بریم تو
پرش زمانی. ساعت 3 شب.
حالم بد بود
رفتم پایین تا قرصامو بخورم
یهو نفسم برید و یکم خون بالا اوردم
با صدایی که از پشت سرم شنیدم با تمام سرعت چاقوی روی میز و برداشتم و برگشتم.
وقتی جونگ کوک رو دیدم تعظیمی کردم و گفتم ببخشید
+چیشده؟
-هیچی هیچی
+چرا هنوزم از من فاصله میگیری . خون های روی زمین واسه چیه؟
-ببخشید. خودم پاک می کنم.
بدون هیچ حرفی اومد جلو منو بغل کرد
در گوشم گفت :لطفا هیچی رو از من قایم نکن. من هرکاری واست میکنم( عررررر😢)
تا فردا بسووووزید 😂😂😂😂
بای 😘
پارت 4
حدود نیم ساعت سرمو تو بالشت کرده بودم و عر می زدم ( عادیه خواهرم 😂)
یهو در اتاق زده شد و اجوما اومد تو و گفت شام حاضر و رفت
چی به این زودی من چجوری می تونستم تو چشمای اون نگاه کنم.
پرش زمانی . شام.
سر میز من فقط به غذام نگاه می کردم و گاهی هم به ا/ت و چانگ می نگاه می کردم و لبخند میزدم
معلوم بود بهم مشکوک شده بودن ولی دست خودم نبود.
موقع ای که داشتم از پله ها می رفتم بالا منو گرفتنو بردن تو باغ.
) ا/ت&چانگ می *آنیونگ-)
&تو چت شده؟
*راست میگه هرچی می دونی بگو
-هبا خب... چیزه... جونگ کوک از من خوشش میاد
&بابا اعتماد بنفس تو از کجا میدونی؟ 😂
*خواب دیدی خیره
-نه راست می گم منو تو اتاق خفت کرد و بوسید
&میشه من ساق دستت باشم
*نه این کرم میریزه من خوبم
- هیسسس.. خفه شید صدامونو می شنون...
&باشه بابا انگار داریم درباره ی جای گنج حرف میزنیم.
* راست میگه بریم تو
پرش زمانی. ساعت 3 شب.
حالم بد بود
رفتم پایین تا قرصامو بخورم
یهو نفسم برید و یکم خون بالا اوردم
با صدایی که از پشت سرم شنیدم با تمام سرعت چاقوی روی میز و برداشتم و برگشتم.
وقتی جونگ کوک رو دیدم تعظیمی کردم و گفتم ببخشید
+چیشده؟
-هیچی هیچی
+چرا هنوزم از من فاصله میگیری . خون های روی زمین واسه چیه؟
-ببخشید. خودم پاک می کنم.
بدون هیچ حرفی اومد جلو منو بغل کرد
در گوشم گفت :لطفا هیچی رو از من قایم نکن. من هرکاری واست میکنم( عررررر😢)
تا فردا بسووووزید 😂😂😂😂
بای 😘
۲.۷k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.