فیک جونگ کوک ( پایان خوب ) پارت ۱۷
_ جونگ کوکا
خواهش می کنم...
( با گریه مچ دستشو می گیره )
_ بهتره خودت بگی این دوتا بچه از کیه
_ خب....
جونگ کوکا
دوتا دست ا/ت رو میگیره و ا/ت رو میچسبونه به دیوار ( لباسش رو میده بالا )
_ دستامو ول کن
_ از شکمت معلومه بچه های خودتن
ولی به سوال من جواب بده
پدرشون کیه؟ ( با داد )
نترس اگه بگی کاری باهاش ندارم
بهش آسیب نمی زنم نه به بچه ات نه به پدرشون
ولی جواب سوال منو بده
این دوتا بچه از کیه
_ خ ..و ...ددت ( با لکنت و گریه )
_ چی ...؟
( میره سمت اتاق )
جونگ کوک وقتی بچها رو دید خشکش زده بود
نمی دونست عصبانی باشه یا خوشحال
برگشت و با یه لحن آروم تر گفت
_ اسمشون چیه ؟
_ تازه بدنیا اومدن
هنوز براشون نتونستم اسم انتخاب بکنم
_ چرا بهم نگفتی
_ اگر می گفتم و بر می گشتی بخاطر بچه هات بود نه من
به هر حال خودم می تونم بزرگشون بکنم
فقط از خونه ام برو بیرون
_ باشه
ولی من نمیزارم بچه هام پیش کسی بمونن که دیگه به پدرشون هیچ حسی نداره
_ حق نداری بهشون دست بزنی
_ اونا بچه های منم هستن
_ بعد هشت ماه تازه فهمیدی
اینا بچه هاتن
یا من مادر بچه هاتم
تو این مدت حتی یکبار هم فکر نکردی
که من اصلا حالم خوبه یا چیکار می کنم
پشیمونم از اینکه عاشقت شدم
تو به غیر یه
قاتلِ
خیانتکارِ
دروغگوِ
که مافیاعه
هیچی نیستی
از خونه ام گمشو بیرون
ازت متنفرم ( با داد )
( میره سمتش و شروع به بوسیدنش می کنه )
( ا/ت بعد چند ثانیه دستاش رو روی سینه جونگ کوک میزاره و ازش فاصله میگیره )
_ چیکار می کنی
_ ا/ت من و بزن یا هرچی که می خوای به من بگو
ولی حق نداری بگی ازم متنفری
من هنوز دوست دارم
ا/ت من معذرت می خوام
فقط بگو هنوز منو دوست داری یا نه
_ من .....
( راستی به نظرتون فیک مافیایی یونگی رو رو وقتی این تموم شد بزارم یا همزمان با این بزارم ؟)
خواهش می کنم...
( با گریه مچ دستشو می گیره )
_ بهتره خودت بگی این دوتا بچه از کیه
_ خب....
جونگ کوکا
دوتا دست ا/ت رو میگیره و ا/ت رو میچسبونه به دیوار ( لباسش رو میده بالا )
_ دستامو ول کن
_ از شکمت معلومه بچه های خودتن
ولی به سوال من جواب بده
پدرشون کیه؟ ( با داد )
نترس اگه بگی کاری باهاش ندارم
بهش آسیب نمی زنم نه به بچه ات نه به پدرشون
ولی جواب سوال منو بده
این دوتا بچه از کیه
_ خ ..و ...ددت ( با لکنت و گریه )
_ چی ...؟
( میره سمت اتاق )
جونگ کوک وقتی بچها رو دید خشکش زده بود
نمی دونست عصبانی باشه یا خوشحال
برگشت و با یه لحن آروم تر گفت
_ اسمشون چیه ؟
_ تازه بدنیا اومدن
هنوز براشون نتونستم اسم انتخاب بکنم
_ چرا بهم نگفتی
_ اگر می گفتم و بر می گشتی بخاطر بچه هات بود نه من
به هر حال خودم می تونم بزرگشون بکنم
فقط از خونه ام برو بیرون
_ باشه
ولی من نمیزارم بچه هام پیش کسی بمونن که دیگه به پدرشون هیچ حسی نداره
_ حق نداری بهشون دست بزنی
_ اونا بچه های منم هستن
_ بعد هشت ماه تازه فهمیدی
اینا بچه هاتن
یا من مادر بچه هاتم
تو این مدت حتی یکبار هم فکر نکردی
که من اصلا حالم خوبه یا چیکار می کنم
پشیمونم از اینکه عاشقت شدم
تو به غیر یه
قاتلِ
خیانتکارِ
دروغگوِ
که مافیاعه
هیچی نیستی
از خونه ام گمشو بیرون
ازت متنفرم ( با داد )
( میره سمتش و شروع به بوسیدنش می کنه )
( ا/ت بعد چند ثانیه دستاش رو روی سینه جونگ کوک میزاره و ازش فاصله میگیره )
_ چیکار می کنی
_ ا/ت من و بزن یا هرچی که می خوای به من بگو
ولی حق نداری بگی ازم متنفری
من هنوز دوست دارم
ا/ت من معذرت می خوام
فقط بگو هنوز منو دوست داری یا نه
_ من .....
( راستی به نظرتون فیک مافیایی یونگی رو رو وقتی این تموم شد بزارم یا همزمان با این بزارم ؟)
۱۰.۱k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.