p16
از زبان ات
میتونستم مامان گفتنش رو بشنوم...اشکاش تموم نمیشدن..شنلی که پوشیده بود رو در اوردم و دورم انداخت نشستم و رو پیشونیمو رو پیشونیش گزاشتم
ات : تهیونگا...گریه نکن. قلبمو به درد میاری من تحمل اشکاتو ندارم
بعد حرفم همون موقع سرشو رو قفسه سینم گزاشت
تهیونگ : مطمئنی حال قلبت خوبه؟*گریه*
ات : من خوبم تهیونگ...این تویی که حالش خوب نیس
تهیونگ : کاری به من نداشته باش...من یه ومپایرم
ات : خب باشی...خودت فرق ومپایر و انسان رو بگو
تهیونگ : ومپایرا احساسات یا جون ندارن
ات : ولی داری گریه میکنی
تهیونگ : به اراده خودم نیس...خودم نمیدونم چرا دارم گریه میکنم...چون حسش نمیکنم..وقتی دارم میگم ومپایرا احساسات ندارن دارم جدی حرفمو میزنم
از چهرش میشد فهمید یه چیزی داره اذیتش میکنه...لبخند ریزی زدم که نشون بدم حالم خوبه
ات : ته ته...نیازی نیس اینقد به اتفاقایی که برات افتاده فک کنی...گذشته رو نمیشه تغییر کرد..ولی اینده رو میشه
از زبان تهیونگ
با اینکه میدونم داره از زخماش درد میکشه لبخند زده...تو هر شرایطی لبخند رو لباشه و سعی میکنه حالمو خوب کنه...
فلش بک
جیوو : فقد ات میتونه هر کسیو تو هر شرایطی بخندونه
پایان فلش بک
این قطعا انسان نیس...یه فرشتس..شاید بخاطر فضولیاش رو مخ باشه ولی اینکارشو فقد برای مزه ریختن و خندوندمون انجام میده
ات : برگردیم خونه...ته ته
سری تکون دادم و براید بلندش کردم و سمت عمارت حرکت کردم
تهیونگ : ازم نمیترسی؟
ات : هوم؟
تهیونگ : چهره ترسناکی دارم...بیرحم و سنگ دلم و معلوم نیس چند نفر رو تا حالا خوردم..ازم نمیترسی؟
ات : نه...
تهیونگ :....
ات : چهره زیبایی داری...مثل یه تابلو نقاشی که هر نقاش ازش الهام میگیره..تازه قلب پاکی داری...اگه اینطور نبود که جونگوم رو به کارش همراهی میکردی..اگه اینطور ک میگفتی بودی همون موقع که میومدم منو میکشتی
میتونستم مامان گفتنش رو بشنوم...اشکاش تموم نمیشدن..شنلی که پوشیده بود رو در اوردم و دورم انداخت نشستم و رو پیشونیمو رو پیشونیش گزاشتم
ات : تهیونگا...گریه نکن. قلبمو به درد میاری من تحمل اشکاتو ندارم
بعد حرفم همون موقع سرشو رو قفسه سینم گزاشت
تهیونگ : مطمئنی حال قلبت خوبه؟*گریه*
ات : من خوبم تهیونگ...این تویی که حالش خوب نیس
تهیونگ : کاری به من نداشته باش...من یه ومپایرم
ات : خب باشی...خودت فرق ومپایر و انسان رو بگو
تهیونگ : ومپایرا احساسات یا جون ندارن
ات : ولی داری گریه میکنی
تهیونگ : به اراده خودم نیس...خودم نمیدونم چرا دارم گریه میکنم...چون حسش نمیکنم..وقتی دارم میگم ومپایرا احساسات ندارن دارم جدی حرفمو میزنم
از چهرش میشد فهمید یه چیزی داره اذیتش میکنه...لبخند ریزی زدم که نشون بدم حالم خوبه
ات : ته ته...نیازی نیس اینقد به اتفاقایی که برات افتاده فک کنی...گذشته رو نمیشه تغییر کرد..ولی اینده رو میشه
از زبان تهیونگ
با اینکه میدونم داره از زخماش درد میکشه لبخند زده...تو هر شرایطی لبخند رو لباشه و سعی میکنه حالمو خوب کنه...
فلش بک
جیوو : فقد ات میتونه هر کسیو تو هر شرایطی بخندونه
پایان فلش بک
این قطعا انسان نیس...یه فرشتس..شاید بخاطر فضولیاش رو مخ باشه ولی اینکارشو فقد برای مزه ریختن و خندوندمون انجام میده
ات : برگردیم خونه...ته ته
سری تکون دادم و براید بلندش کردم و سمت عمارت حرکت کردم
تهیونگ : ازم نمیترسی؟
ات : هوم؟
تهیونگ : چهره ترسناکی دارم...بیرحم و سنگ دلم و معلوم نیس چند نفر رو تا حالا خوردم..ازم نمیترسی؟
ات : نه...
تهیونگ :....
ات : چهره زیبایی داری...مثل یه تابلو نقاشی که هر نقاش ازش الهام میگیره..تازه قلب پاکی داری...اگه اینطور نبود که جونگوم رو به کارش همراهی میکردی..اگه اینطور ک میگفتی بودی همون موقع که میومدم منو میکشتی
۸۹.۳k
۱۷ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.