پارت 6 اوای عشق
پارت 6 اوای عشق
#رکسانا
نمیدونم چرا یه طرف از قلبم بهم میگفت که باهاش برم .... دستام رو خیلی تند گرفته بود خیلی عصبانی شده بود نمیدونم چرا....چون کیفم همه چیم تو اتاق استرحت جا مونده بود ....میخواستم بیارمش....خواستم دستم رو از دستش در بیارم تند گرفت یه اخ گفتم....که نگران نگاهم کرد...
-کوک:چی شد؟خوبی.. کجات درد گرفت....
-من:دستم....
-کوک:او...ببخشید که اذیتت کردم .....
-من:خواهش میکنم...چیزیم نشد...
-کوک:او نگاه کن کبود شده
-من:نه اشکال نداره
-کوک:واقعا؟؟فردا کلاس داری میتونی بری؟؟
-من:دهنم که نیست....فردا کلاس رقص ندارم
-کوک:او..باشه
-من:چرا اینجوری کردی...
-کوک:ام....چون عصبی شدم ....بدم میاد پسرای دیگه نزدیکت بشن؟؟
-من:چرا؟؟😮...
-کوک:هیچی خودمم نمیدونم
-من:اوکی...حالا منجیرم ...میاد دنبالم باید ساعت 5 بیدار شم
-کوک:باشه خسته نباشی...
-من:هرچند ...شاید ..نتونم ......ایدول بشم😓
-کوک:نگران نباش....تو میتونی ...من میتونم استعدادت رو ببینم..
-من:واقعا ؟؟یعنی ....استعدادش ...رو دارم
-کوک: اره درونت رو میتونم ببینم...
یه دفعه ای گوشیم زنگ خورد نگاه کردم منجیر بود...
-منجیر:بیا بیرون...منتظرم
قطع کرد😐واا روانیه.....
-من:خب خداحافظ من باید برم منجیرم منتظرمه
-کوک:مرده؟..
-من:بله...
یه تعظیم کوچولو کردم و بدون اینکه منتظر حرفی باشم رفتم .... قلبم تند تند میزد......رفتم زود وسایلم رو برداشتم سوار ون شدم هم خواب گاهی هام اومده بودن ...به همه شون سلام کردم .....بعد به منجیرم سلام کردم جوابم رو با سر داد
-یون کنیا:کجایی تو دختر ...منجیر خیلی عصبانی شد...
-من:خب به درک(خیلی یواش حرف میزدیم)
-یون کنیا:خب حالا کجا بودی؟...
-من:بعدا بهت میگم.....
کنیا:اوکی...
#کوک
واییی بوی موهاش همه جارو پر کرده بود .......خیلی خوب بود .... ولی دستش رو خیلی تند گرفته بودم.......اه جونگ کوک😡چرا اینکارو کردی.....
-یونجون:چرا نذاشتی پیش من بمونه
-من:اه خوش اومدی.....کارت داشتم
-جون:چرا با رکسانا این کارو کردی ....به چه حقی.....هاااا به چه حقی باهاش این کارو کردی ...
-کوک:ساکت باش ........تا...
دوستان اینم پارت 6 که بهتون قولش رو دادم الان پارت های دیگه اپ میشه......
لایک و کامنت فراموش نشه💕❤
#رکسانا
نمیدونم چرا یه طرف از قلبم بهم میگفت که باهاش برم .... دستام رو خیلی تند گرفته بود خیلی عصبانی شده بود نمیدونم چرا....چون کیفم همه چیم تو اتاق استرحت جا مونده بود ....میخواستم بیارمش....خواستم دستم رو از دستش در بیارم تند گرفت یه اخ گفتم....که نگران نگاهم کرد...
-کوک:چی شد؟خوبی.. کجات درد گرفت....
-من:دستم....
-کوک:او...ببخشید که اذیتت کردم .....
-من:خواهش میکنم...چیزیم نشد...
-کوک:او نگاه کن کبود شده
-من:نه اشکال نداره
-کوک:واقعا؟؟فردا کلاس داری میتونی بری؟؟
-من:دهنم که نیست....فردا کلاس رقص ندارم
-کوک:او..باشه
-من:چرا اینجوری کردی...
-کوک:ام....چون عصبی شدم ....بدم میاد پسرای دیگه نزدیکت بشن؟؟
-من:چرا؟؟😮...
-کوک:هیچی خودمم نمیدونم
-من:اوکی...حالا منجیرم ...میاد دنبالم باید ساعت 5 بیدار شم
-کوک:باشه خسته نباشی...
-من:هرچند ...شاید ..نتونم ......ایدول بشم😓
-کوک:نگران نباش....تو میتونی ...من میتونم استعدادت رو ببینم..
-من:واقعا ؟؟یعنی ....استعدادش ...رو دارم
-کوک: اره درونت رو میتونم ببینم...
یه دفعه ای گوشیم زنگ خورد نگاه کردم منجیر بود...
-منجیر:بیا بیرون...منتظرم
قطع کرد😐واا روانیه.....
-من:خب خداحافظ من باید برم منجیرم منتظرمه
-کوک:مرده؟..
-من:بله...
یه تعظیم کوچولو کردم و بدون اینکه منتظر حرفی باشم رفتم .... قلبم تند تند میزد......رفتم زود وسایلم رو برداشتم سوار ون شدم هم خواب گاهی هام اومده بودن ...به همه شون سلام کردم .....بعد به منجیرم سلام کردم جوابم رو با سر داد
-یون کنیا:کجایی تو دختر ...منجیر خیلی عصبانی شد...
-من:خب به درک(خیلی یواش حرف میزدیم)
-یون کنیا:خب حالا کجا بودی؟...
-من:بعدا بهت میگم.....
کنیا:اوکی...
#کوک
واییی بوی موهاش همه جارو پر کرده بود .......خیلی خوب بود .... ولی دستش رو خیلی تند گرفته بودم.......اه جونگ کوک😡چرا اینکارو کردی.....
-یونجون:چرا نذاشتی پیش من بمونه
-من:اه خوش اومدی.....کارت داشتم
-جون:چرا با رکسانا این کارو کردی ....به چه حقی.....هاااا به چه حقی باهاش این کارو کردی ...
-کوک:ساکت باش ........تا...
دوستان اینم پارت 6 که بهتون قولش رو دادم الان پارت های دیگه اپ میشه......
لایک و کامنت فراموش نشه💕❤
۱۴.۸k
۱۱ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.