وانشات فول پارت از Jungkook پارت ¹
#Jungkook
𝗥𝗼𝗺𝗮𝗻 𝗞𝗼𝗼𝘁𝗮𝗵
دو ماهی میشد که باهم قرار میذاشتید، دیشب انقدر رو مخ جونگ کوک راه رفتی اخرش قبول کرد که با هم برید لب دریا، اوایل پاییز بود پس یه ژاکت با خودت برداشتی تا اگه سردت شد بپوشی. یه نگاه به خودت تو اینه انداختی همه چی تکمیل بود، صدای بوق ماشینی رو شنیدی زودی پریدی لب پنجره و پرده رو کشیدی و با دیدن ماشین جونگ کوک چشمات برق زد. جونگ کوک برات دست تکون میداد و پشت سر هم بوق میزد:
+ جونگ کوکاااا دیونه شدی بوق نزن ابرومون رفت!
سریع از لب پنجره کنار رفتی و با دو خودت رو به دم در خونه رسوندی درو باز کردی، دیدی یه شاخه گل رز سرخ که عاشقش بودی رو توی دستش گرفته و در ماشین رو برات باز گذاشته، خودش هم به ماشین شیکش تکیه داده.
با دیدنت لبخند شیرینی رو لباش میشینه تو هم لبخندت پر رنگ تر میشه و با دو میپری تو بغلش و دستات رو دور گردنش حلقه میکنی و لبات رو میچسبونی به لباش، جونگ کوک هم دستاشو دور کمرت حلقه میکنه و باهات همراهی میکنه بعد از اینکه نفس کم اوردی لباتو از لباش جدا میکنی، دستات همچنان دور گردنش حلقه بود و به چشمای مشکیش خیره شدی:
_ کوک، عاشقتمممم
بلافاصله جونگ کوک یه بوسه ریز روی لبات میذاره و لب میزنه:
+ من بیشتر بیبی
دستات رو به سمت کمرش میبری سرتو به سینه ی جونگ کوک میچسبونی:
_ مرسییی که قبول کردی بریم لب دریا
جونگ کوک صورتشو نزدیک سرت میکنه و بوسه ای رو موهات مینشونه با لحن مهربونی ادامه میده:
+ ولی اگه مریض شی من میدونم و تو
به چشماش نگاه میکنی و بوسه ی نرمی روی چونه اش میزنی
_ قول میدم ...قول میدم مریض نشم جونگ کوک
در حالی که راهنماییت میکرد تا سوار ماشین بشی لب میزنه:
+ خانوم خوش قول، ببینیمو تعریف کنیم
سوار ماشین شدید و به سمت ساحل حرکت کردید بعد از نیم ساعت رسیدید. اونجا خیلی خلوت بود، در ماشین رو سریع باز میکنی و با دو خودت رو به دریا میرسونی و هوای خنکی به صورتت برخورد میکرد دستات رو از هم باز کردی، چشماتو بستی و عمیق نفس کشیدی و دست های مردونه ای دور کمرت حلقه شد نفس های داغش به گردنت برخورد میکرد که توی اون سرما عجیب میچسبید.
زیر گوشت زمزمه میکنه:
+ به دریا حسودیم شد، خانوم کوچولو دلت برای منم اینطوری تنگ میشه هوم؟!
در حالی که دستاش دور کمرت حلقه بود برگشتی سمتش و ریز خندیدی، انگشت اشاره ات رو روی بینییش که یکمی به خاطر سرما سرخ شده بود کشیدی:
_ اوه میبینم که اقا خرگوشمون حسودیش شده!
بعد لبخند موزیانه ای میزنی و ادامه میدی:
_ اگه بگم نه چیکار میکنی؟!
قبل از اینکه جوابی بشنوی پا میذاری به فرار و جونگ کوک هم دنبالت میدوه.
یه ساعتی بود که فقط میدویدید هر دو خسته شده بودید و خورشید هم در حال غروب بود در حالی که خم شده بودی دستاتو رو زانو هات گذاشته بودی نفس نفس میزدی:
_ جونگ کوکا... تسلیم....تسلیم،... من دیگ.... خسته شدم.
جونگ کوک بلند میخنده و در حالی که نزدیکت میشد :
+ خانوم کوچولو چقدر زود خسته شدی... ولی قبول نیس تو بهم جواب ندادی!
دستاتو دور بازوهات حلقه میکنی، هوا سرد بود ولی جرئت نمیکردی بگی دوست داشتی بیشتر بمونی اگه میفهمید که سردت شده حتما عصبانی میشد، پس سعی کردی یه جوری سرما رو تحمل کنی.
سرت رو بالا اوردی به اون منظره بی نظیر خیره شدی خیلییی زیبا بود خورشید در حال غروب بود و رنگ پاییزی خورشید، انعکاسش توی دریای ابی هارمونی زیبایی رو خلق کرده بود به افق اشاره کردی و لب زدی:
+ جونگ کوکا ببین چه قدر قشنگه!.. خیلییی خوشگله!
چیزی رو روی شونه هات احساس کردی، جونگ کوک ژاکتشو در اورده بود و روی شونه هات انداخته بود.
با یه قدم رو به روت قرار میگیره و ژاکت رو روی شونه هات مرتب میکنه لب میزنه:
+من یکی رو میشناسم که خوشگل تره!
𝗥𝗼𝗺𝗮𝗻 𝗞𝗼𝗼𝘁𝗮𝗵
دو ماهی میشد که باهم قرار میذاشتید، دیشب انقدر رو مخ جونگ کوک راه رفتی اخرش قبول کرد که با هم برید لب دریا، اوایل پاییز بود پس یه ژاکت با خودت برداشتی تا اگه سردت شد بپوشی. یه نگاه به خودت تو اینه انداختی همه چی تکمیل بود، صدای بوق ماشینی رو شنیدی زودی پریدی لب پنجره و پرده رو کشیدی و با دیدن ماشین جونگ کوک چشمات برق زد. جونگ کوک برات دست تکون میداد و پشت سر هم بوق میزد:
+ جونگ کوکاااا دیونه شدی بوق نزن ابرومون رفت!
سریع از لب پنجره کنار رفتی و با دو خودت رو به دم در خونه رسوندی درو باز کردی، دیدی یه شاخه گل رز سرخ که عاشقش بودی رو توی دستش گرفته و در ماشین رو برات باز گذاشته، خودش هم به ماشین شیکش تکیه داده.
با دیدنت لبخند شیرینی رو لباش میشینه تو هم لبخندت پر رنگ تر میشه و با دو میپری تو بغلش و دستات رو دور گردنش حلقه میکنی و لبات رو میچسبونی به لباش، جونگ کوک هم دستاشو دور کمرت حلقه میکنه و باهات همراهی میکنه بعد از اینکه نفس کم اوردی لباتو از لباش جدا میکنی، دستات همچنان دور گردنش حلقه بود و به چشمای مشکیش خیره شدی:
_ کوک، عاشقتمممم
بلافاصله جونگ کوک یه بوسه ریز روی لبات میذاره و لب میزنه:
+ من بیشتر بیبی
دستات رو به سمت کمرش میبری سرتو به سینه ی جونگ کوک میچسبونی:
_ مرسییی که قبول کردی بریم لب دریا
جونگ کوک صورتشو نزدیک سرت میکنه و بوسه ای رو موهات مینشونه با لحن مهربونی ادامه میده:
+ ولی اگه مریض شی من میدونم و تو
به چشماش نگاه میکنی و بوسه ی نرمی روی چونه اش میزنی
_ قول میدم ...قول میدم مریض نشم جونگ کوک
در حالی که راهنماییت میکرد تا سوار ماشین بشی لب میزنه:
+ خانوم خوش قول، ببینیمو تعریف کنیم
سوار ماشین شدید و به سمت ساحل حرکت کردید بعد از نیم ساعت رسیدید. اونجا خیلی خلوت بود، در ماشین رو سریع باز میکنی و با دو خودت رو به دریا میرسونی و هوای خنکی به صورتت برخورد میکرد دستات رو از هم باز کردی، چشماتو بستی و عمیق نفس کشیدی و دست های مردونه ای دور کمرت حلقه شد نفس های داغش به گردنت برخورد میکرد که توی اون سرما عجیب میچسبید.
زیر گوشت زمزمه میکنه:
+ به دریا حسودیم شد، خانوم کوچولو دلت برای منم اینطوری تنگ میشه هوم؟!
در حالی که دستاش دور کمرت حلقه بود برگشتی سمتش و ریز خندیدی، انگشت اشاره ات رو روی بینییش که یکمی به خاطر سرما سرخ شده بود کشیدی:
_ اوه میبینم که اقا خرگوشمون حسودیش شده!
بعد لبخند موزیانه ای میزنی و ادامه میدی:
_ اگه بگم نه چیکار میکنی؟!
قبل از اینکه جوابی بشنوی پا میذاری به فرار و جونگ کوک هم دنبالت میدوه.
یه ساعتی بود که فقط میدویدید هر دو خسته شده بودید و خورشید هم در حال غروب بود در حالی که خم شده بودی دستاتو رو زانو هات گذاشته بودی نفس نفس میزدی:
_ جونگ کوکا... تسلیم....تسلیم،... من دیگ.... خسته شدم.
جونگ کوک بلند میخنده و در حالی که نزدیکت میشد :
+ خانوم کوچولو چقدر زود خسته شدی... ولی قبول نیس تو بهم جواب ندادی!
دستاتو دور بازوهات حلقه میکنی، هوا سرد بود ولی جرئت نمیکردی بگی دوست داشتی بیشتر بمونی اگه میفهمید که سردت شده حتما عصبانی میشد، پس سعی کردی یه جوری سرما رو تحمل کنی.
سرت رو بالا اوردی به اون منظره بی نظیر خیره شدی خیلییی زیبا بود خورشید در حال غروب بود و رنگ پاییزی خورشید، انعکاسش توی دریای ابی هارمونی زیبایی رو خلق کرده بود به افق اشاره کردی و لب زدی:
+ جونگ کوکا ببین چه قدر قشنگه!.. خیلییی خوشگله!
چیزی رو روی شونه هات احساس کردی، جونگ کوک ژاکتشو در اورده بود و روی شونه هات انداخته بود.
با یه قدم رو به روت قرار میگیره و ژاکت رو روی شونه هات مرتب میکنه لب میزنه:
+من یکی رو میشناسم که خوشگل تره!
۴۵.۸k
۰۲ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.