وقتی استادت بود.....۳
منو میا داشتیم تو حیاط صحبت میکردیم!
تا کلاس شروع بشه!
×ولی ازش خوشم میاد...
+بیخود...
اوه....الان شک میکنه!
×جان؟
+منظورم اینه که ازش حرف نزن....
خب چیهه؟
×اخه غیرتیانه گفتی...
+گمشو بابا!
اوه کلاس شروع شد!
×بریم..
سر کلاس نشسته بودیم که استاد کیم اومد....
اوه...چه خوشتیپ تر شده!
یه پیراهن سدری خیلی قشنگ پوشیده بود و استیناشو تا زده بود...
_خب هنینطور که میدونید....امروز قراره درس بدم و بعدش امتحان بگیرم.....
...........
برگه امتحانو بهم داد....
تقریبا بلد بودم.....
امتحانو دادم و دادم بهش....
۱۰دقیقه بعد....
_لونا پارک....
۳ از ۲۰؟
+استاد!
_تو چطور درس نخوندی!
تو اصلا لیاقت اینکه این دانشگاه بیای و داری؟
با داد حرف میزد و منم سرمو با بغض انداخته بودم پایین!
مطمئنم ۳ نشده بودم!
کار یکی بود!
اینکه در برابرش ناتوان بودم و نمیتونستم حرف بزنم عذابم میداد..
داشت خوردم میکرد...
_برای من اصلا مهم نیست که چه نمره ای داری....
خودتو بهم ثابت کردی.....
از کلاس من برو بیرون...
با حرفی که زد شوکه شدممم
نه به رفتار دیروزش نه الان...
نگاه های مسخره هکلاسیا رو رو خودم حس کردم و با اولین قطره اشک پا شدم رفتم بیرون از کلاس....
یک ربع گذشت و من رفتم پشت بوم دانشگاه....
همیشه اروم میشدم....
تو اون هوای پاییزی ، که به صورتم میخورد حس خوبی بهم منتقل میکرد....ولی داغی دلم رو هیچکس نمیتونست خنک کنه....
همینجوری اشکام میریخت ولی هق نمیزدم....
کل سئول زیر پام بود و به اون ادما که از اون بالا عین مورچه بودن نگاه میکردم...
داشتم بر میگشتم برم که.....
پایین تر
خمارییی🤣 یاح یاححح
#بی_تی_اس
#فیک
#وانشات
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#جین
#یونگی
#شوگا
#نامجون
#رمان
#جیمین
#جی_هوپ
تا کلاس شروع بشه!
×ولی ازش خوشم میاد...
+بیخود...
اوه....الان شک میکنه!
×جان؟
+منظورم اینه که ازش حرف نزن....
خب چیهه؟
×اخه غیرتیانه گفتی...
+گمشو بابا!
اوه کلاس شروع شد!
×بریم..
سر کلاس نشسته بودیم که استاد کیم اومد....
اوه...چه خوشتیپ تر شده!
یه پیراهن سدری خیلی قشنگ پوشیده بود و استیناشو تا زده بود...
_خب هنینطور که میدونید....امروز قراره درس بدم و بعدش امتحان بگیرم.....
...........
برگه امتحانو بهم داد....
تقریبا بلد بودم.....
امتحانو دادم و دادم بهش....
۱۰دقیقه بعد....
_لونا پارک....
۳ از ۲۰؟
+استاد!
_تو چطور درس نخوندی!
تو اصلا لیاقت اینکه این دانشگاه بیای و داری؟
با داد حرف میزد و منم سرمو با بغض انداخته بودم پایین!
مطمئنم ۳ نشده بودم!
کار یکی بود!
اینکه در برابرش ناتوان بودم و نمیتونستم حرف بزنم عذابم میداد..
داشت خوردم میکرد...
_برای من اصلا مهم نیست که چه نمره ای داری....
خودتو بهم ثابت کردی.....
از کلاس من برو بیرون...
با حرفی که زد شوکه شدممم
نه به رفتار دیروزش نه الان...
نگاه های مسخره هکلاسیا رو رو خودم حس کردم و با اولین قطره اشک پا شدم رفتم بیرون از کلاس....
یک ربع گذشت و من رفتم پشت بوم دانشگاه....
همیشه اروم میشدم....
تو اون هوای پاییزی ، که به صورتم میخورد حس خوبی بهم منتقل میکرد....ولی داغی دلم رو هیچکس نمیتونست خنک کنه....
همینجوری اشکام میریخت ولی هق نمیزدم....
کل سئول زیر پام بود و به اون ادما که از اون بالا عین مورچه بودن نگاه میکردم...
داشتم بر میگشتم برم که.....
پایین تر
خمارییی🤣 یاح یاححح
#بی_تی_اس
#فیک
#وانشات
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#جین
#یونگی
#شوگا
#نامجون
#رمان
#جیمین
#جی_هوپ
۳۰.۶k
۱۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.