اسم فیک =عشق مافیا
اسم فیک =عشق مافیا
با سر درد شدیدی بیدار شدم فکر کردم تو خونه ی خودمم اما نه دیدم تو اتاق کوک هستم تو فکر بودم که یهو دستگیره ی در کشدیه شد و کوک اومد داخل
کوک=بیب حالت خوبه?
ات=........
کوک=با تو ام
ات=.........
کوک=که اینطور
ویو کوک
رفتم براش لباس اوردم (عکس دادم)
رفتم تو اتاق ات داشت گریه میکرد
کوک=چیشده(نگران)
ات=....هق....هق.......او..ن..زن..ه
کوک=(ات رو بغل کرد ) باور کن من فقط تو رو دوست دارم ..... هیچ کس رو رو بجز تو دوست ندارم......عاشقتم
ات= هق...حتی اون زنه
کوک =من نمیدونم اون کیه چرا باید دوستش داشته باشم?
بعد از چند دقیقه بحث تموم شد و ات باور کرد کوک اون زنه رو نمیشناسه
ویو کوک
ات رو بغل کردم بردمش طبقه پایین گذاشتمش رو میز (مگه عروسکه) از اونجایی که اجوما نیومده بود خودم نودل درست کردم و اوردم خوریم بعد از ۱۰ دقیقه
کارمون تموم شد
ویو ات
بعد از اینکه غذا خوردیم میخاستم بلند شم از عمارت برم که کوک دستم رو گرفت و کشید سمت خودش منو گذاشت رو پاش و محکم منو گرفته بود
کوک=کجا با این عجله?
ات=......خونم
کوک=نه ...تو هیجا نمیری همین جا میمیونی دلم برات تنگ شده بود اما الان...
ات=الان چی?
کوک ات رو براید بغل کرد بردش تو اتاق و...........................ادامه دارد
چطور بود الان ساعت ۴:۳۹ دقیقه ی صبهه نشستم فیک مینویسم خدااااااااااا
با سر درد شدیدی بیدار شدم فکر کردم تو خونه ی خودمم اما نه دیدم تو اتاق کوک هستم تو فکر بودم که یهو دستگیره ی در کشدیه شد و کوک اومد داخل
کوک=بیب حالت خوبه?
ات=........
کوک=با تو ام
ات=.........
کوک=که اینطور
ویو کوک
رفتم براش لباس اوردم (عکس دادم)
رفتم تو اتاق ات داشت گریه میکرد
کوک=چیشده(نگران)
ات=....هق....هق.......او..ن..زن..ه
کوک=(ات رو بغل کرد ) باور کن من فقط تو رو دوست دارم ..... هیچ کس رو رو بجز تو دوست ندارم......عاشقتم
ات= هق...حتی اون زنه
کوک =من نمیدونم اون کیه چرا باید دوستش داشته باشم?
بعد از چند دقیقه بحث تموم شد و ات باور کرد کوک اون زنه رو نمیشناسه
ویو کوک
ات رو بغل کردم بردمش طبقه پایین گذاشتمش رو میز (مگه عروسکه) از اونجایی که اجوما نیومده بود خودم نودل درست کردم و اوردم خوریم بعد از ۱۰ دقیقه
کارمون تموم شد
ویو ات
بعد از اینکه غذا خوردیم میخاستم بلند شم از عمارت برم که کوک دستم رو گرفت و کشید سمت خودش منو گذاشت رو پاش و محکم منو گرفته بود
کوک=کجا با این عجله?
ات=......خونم
کوک=نه ...تو هیجا نمیری همین جا میمیونی دلم برات تنگ شده بود اما الان...
ات=الان چی?
کوک ات رو براید بغل کرد بردش تو اتاق و...........................ادامه دارد
چطور بود الان ساعت ۴:۳۹ دقیقه ی صبهه نشستم فیک مینویسم خدااااااااااا
۲.۱k
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.