فیک بی پایان
فیک بی پایان
پارت 17
_امروز صب نامجون هیونگ بهم خبر داد که داریم وارد اوضاع قرمز میشیم، بهتر دونستم به شماهام خبر بدم که مراقب سهامتون، شرکتتون و همچنین خودتو باشین
با لحن کنایه امیزی گف
+جناب جئون دیگه برای چی نگران جون مایی؟
عین خودش جواب داد
_نگران جونتونم چون اگه بمیرین من سهام شرکتو از دست میدم
.
.
.
یه بار دیگه وارد واتس اپ شد و اعضای گروه رو چک کرد
«مین یونگی»
«کیم نامجون»
«جئون جونگکوک»
«جئون آیرا»
«کیم ا/ت»
«کیم تهیونگ»
«کیم جیسو»
به علاوه خودش
«هان سوهی»
هنوز ساتیار رو عضو نکرده بود چون فعلا نیازی نبود
میتونست بعدا بهش خبر بده
پیامی که میخواست بدرو برای بار هزارم چک کرد
«هلو گایز چطورین؟
سوهی ام.
یه مورد اضطراری پیش اومده که حتما باید در موردش یک جلسه بزاریم؛ اومدنتون هم الظامیه.
امشب ساعت 8»
پیامو سند کرد ولی یهو یادش فتاد که به ا/ت خبر نداده
فااااک
.
.
.
ا/ت تا اومد در جواب کوک چیزی بگه صدای گوشی هر چهارتاشون بلند شد
گوشیاشونو چک کردن
_از واتس اپه؟
&اره از یه گروه
=ادمینش هان سوهیه
+گفته امشب ساعت 8باید یه جلسه داشته باشیم
_هوف باز چی شده؟
&به نظرت ما باید بدونیم؟
=انگار بد موقعی برگشتم کره نه؟
_دیقاا
تو همون لحظه که اینا داشتن جروبحث میکردن ا/ت مشغول پیام دادن به پی وی سوهی بود
«هر چقدر از میزان گاو بودنت بگم کم گفتم»
«بخدا تا پیامو سند کردم یادم افتاد بهت نگفتم»
دخترک اهی از سر نا امیدی و سر پیچی دختر کشید و تصمیم گرف بیخیالش بشه
دوباره صدای گوشیاشون بلند شد
_لوکیشن فرستاده
تهیونگ لوکیشن رو چک کرد
&ودف؟ اینجا دیگه کجاس
خواهرش گوشیو از دستش کشید
تک خنده ای کرد
+نگو اینجارو نمیشناشی
_منم نمیشناسم
خندش محو شد
چرا این دوتا انقد اسکل بودن ناموصا؟
+خب منگلای خاله ببینید این یه بار خیلی خفن مخصوص مافیا های بزرگه که افرادی که میرن اونجا اکثرا یا قرارداد میبندن یا جلسه میزارن
=اهوم ادمای عادی نمیتونن وارد اونجا بشن
حتی اونجا برخلاف بقیه بار ها خبری از اتاق برای سکس نیس
خبری از پیست رقص و اهنگ نی
یه محیط اروم و بی رو صدا با وایب کلاسیکه
ا/ت حداقل یکم به آیرا امیدوار شد
ولی عوضش از اون دوتا قطع امید کرد
تهیونگ وقتی اسم کلاسیک رو شنید بی اختیار لبخندی رو لباش شکل گرفت. بدون این که حتی خودش بدونه چرا ولی بشدت اون وایب رو دوست داشت
.
مشغول حرف زدن بودن که یهو یاد ساعت افتادن
6:30رو نشون میداد
خواهر و برادر از دفتر خارج شدن و هر کدوم به سمت عمارت خودشون رفتن
پارت 17
_امروز صب نامجون هیونگ بهم خبر داد که داریم وارد اوضاع قرمز میشیم، بهتر دونستم به شماهام خبر بدم که مراقب سهامتون، شرکتتون و همچنین خودتو باشین
با لحن کنایه امیزی گف
+جناب جئون دیگه برای چی نگران جون مایی؟
عین خودش جواب داد
_نگران جونتونم چون اگه بمیرین من سهام شرکتو از دست میدم
.
.
.
یه بار دیگه وارد واتس اپ شد و اعضای گروه رو چک کرد
«مین یونگی»
«کیم نامجون»
«جئون جونگکوک»
«جئون آیرا»
«کیم ا/ت»
«کیم تهیونگ»
«کیم جیسو»
به علاوه خودش
«هان سوهی»
هنوز ساتیار رو عضو نکرده بود چون فعلا نیازی نبود
میتونست بعدا بهش خبر بده
پیامی که میخواست بدرو برای بار هزارم چک کرد
«هلو گایز چطورین؟
سوهی ام.
یه مورد اضطراری پیش اومده که حتما باید در موردش یک جلسه بزاریم؛ اومدنتون هم الظامیه.
امشب ساعت 8»
پیامو سند کرد ولی یهو یادش فتاد که به ا/ت خبر نداده
فااااک
.
.
.
ا/ت تا اومد در جواب کوک چیزی بگه صدای گوشی هر چهارتاشون بلند شد
گوشیاشونو چک کردن
_از واتس اپه؟
&اره از یه گروه
=ادمینش هان سوهیه
+گفته امشب ساعت 8باید یه جلسه داشته باشیم
_هوف باز چی شده؟
&به نظرت ما باید بدونیم؟
=انگار بد موقعی برگشتم کره نه؟
_دیقاا
تو همون لحظه که اینا داشتن جروبحث میکردن ا/ت مشغول پیام دادن به پی وی سوهی بود
«هر چقدر از میزان گاو بودنت بگم کم گفتم»
«بخدا تا پیامو سند کردم یادم افتاد بهت نگفتم»
دخترک اهی از سر نا امیدی و سر پیچی دختر کشید و تصمیم گرف بیخیالش بشه
دوباره صدای گوشیاشون بلند شد
_لوکیشن فرستاده
تهیونگ لوکیشن رو چک کرد
&ودف؟ اینجا دیگه کجاس
خواهرش گوشیو از دستش کشید
تک خنده ای کرد
+نگو اینجارو نمیشناشی
_منم نمیشناسم
خندش محو شد
چرا این دوتا انقد اسکل بودن ناموصا؟
+خب منگلای خاله ببینید این یه بار خیلی خفن مخصوص مافیا های بزرگه که افرادی که میرن اونجا اکثرا یا قرارداد میبندن یا جلسه میزارن
=اهوم ادمای عادی نمیتونن وارد اونجا بشن
حتی اونجا برخلاف بقیه بار ها خبری از اتاق برای سکس نیس
خبری از پیست رقص و اهنگ نی
یه محیط اروم و بی رو صدا با وایب کلاسیکه
ا/ت حداقل یکم به آیرا امیدوار شد
ولی عوضش از اون دوتا قطع امید کرد
تهیونگ وقتی اسم کلاسیک رو شنید بی اختیار لبخندی رو لباش شکل گرفت. بدون این که حتی خودش بدونه چرا ولی بشدت اون وایب رو دوست داشت
.
مشغول حرف زدن بودن که یهو یاد ساعت افتادن
6:30رو نشون میداد
خواهر و برادر از دفتر خارج شدن و هر کدوم به سمت عمارت خودشون رفتن
۶.۷k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.