فیک روان خانه سئول
پارت ۱۶
:هوفف
:به خاطر توعه لعنتی ببین به چه حال و روزی افتادم
+به خاطر من داری به دوست پسرت خیانت میکنی تا از کارشون سر دربیاری و منو نجات بدی؟
:اگه تهیونگ تورو مثل دخترش دوست نداشت به این وضعیت نمیوفتادم
جین تکیه داد به صندلیی که کنار تختِ توی ون بود و عینکش رو عقب زد
:میدونستی میاد دنبالت نه؟
+معلومه
:پس چرا به نامجون اعتراف کردی
+همش رو حدس زده بودم متمعنا اولش که آوردنم اینجا سر میز کار نامجون تو اتاقش دیدمت
:پس چرا وقتی چند دیقه پیش منو دیدی انقدر تعجب کردی
+وقتی اومدی تو دستشو گرفتی همون موقع متمعن شدم دوست پسرته
:باز اینا دلیل اعترافت نمیشه
+لعنتی اون دوست پسرته و میدونه پای تو گیره پس قرار نبود اتفاقی بیوفته
:چی به تو میرسه
+از نامجون خوشم نمیاد اون مرد شریفیه از آدمایی که انقدر به کارشون احترام میزارن خوشم نمیاد اون قطعا بعد اینکه مجبور شده حقیقتو به دادگاه نگه به خاطر تو از کارش استفا میده تا عذاب وجدانشو آروم کنه
+منم که دلم خونک میشه
:زنیکه عوضی
+اشکالی نداره که بعد میتونی با دوست پسرت بری یه ون مسافرتی بخری و دنیا رو سفر کنی
جین چشم قره رفت
:منو بگو دارم به تو کمک میکنم
ماشین وایستاد
و به جلو پرت شدم
در ون باز شد چند تا مرد با لباسای سیاه بلندم کردن و توی ساختمون بردنم
سوار آسانسور شدیم
همه جا سفید بود
روان خونه باید مثلا روانیا رو آروم کنه ولی اینجا بد تر باعث روانی شدن میشد
گایز داستان یکم پیچیده شد اگه چیزیو نفهمیدید من تو کامنتا در خدمتم
:هوفف
:به خاطر توعه لعنتی ببین به چه حال و روزی افتادم
+به خاطر من داری به دوست پسرت خیانت میکنی تا از کارشون سر دربیاری و منو نجات بدی؟
:اگه تهیونگ تورو مثل دخترش دوست نداشت به این وضعیت نمیوفتادم
جین تکیه داد به صندلیی که کنار تختِ توی ون بود و عینکش رو عقب زد
:میدونستی میاد دنبالت نه؟
+معلومه
:پس چرا به نامجون اعتراف کردی
+همش رو حدس زده بودم متمعنا اولش که آوردنم اینجا سر میز کار نامجون تو اتاقش دیدمت
:پس چرا وقتی چند دیقه پیش منو دیدی انقدر تعجب کردی
+وقتی اومدی تو دستشو گرفتی همون موقع متمعن شدم دوست پسرته
:باز اینا دلیل اعترافت نمیشه
+لعنتی اون دوست پسرته و میدونه پای تو گیره پس قرار نبود اتفاقی بیوفته
:چی به تو میرسه
+از نامجون خوشم نمیاد اون مرد شریفیه از آدمایی که انقدر به کارشون احترام میزارن خوشم نمیاد اون قطعا بعد اینکه مجبور شده حقیقتو به دادگاه نگه به خاطر تو از کارش استفا میده تا عذاب وجدانشو آروم کنه
+منم که دلم خونک میشه
:زنیکه عوضی
+اشکالی نداره که بعد میتونی با دوست پسرت بری یه ون مسافرتی بخری و دنیا رو سفر کنی
جین چشم قره رفت
:منو بگو دارم به تو کمک میکنم
ماشین وایستاد
و به جلو پرت شدم
در ون باز شد چند تا مرد با لباسای سیاه بلندم کردن و توی ساختمون بردنم
سوار آسانسور شدیم
همه جا سفید بود
روان خونه باید مثلا روانیا رو آروم کنه ولی اینجا بد تر باعث روانی شدن میشد
گایز داستان یکم پیچیده شد اگه چیزیو نفهمیدید من تو کامنتا در خدمتم
۳.۸k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.