گاهی؟ بهتره بگم از وقتی خطا کرد، دیگه درست نشد که نشد!
گاهی؟ بهتره بگم از وقتی خطا کرد، دیگه درست نشد که نشد!
بیخیال از نوشتن نامه و ایده احمقانه ای که به سرش زد، برگه بعدی رو روی میز صاف کرد و جمله ای در صدر اون نوشت.
» " دلایلی که اون رو نباید دوست داشته باشم! " «
نفس عمیق کشید و یکی یکی شروع به نوشتن کرد.
» دلیل اول؛ اون یک مرده!
دلیل دوم؛ اون یک فرد متأهل!
دلیل سوم؛ دخترش، تنها دوست منه!
دلیل چهارم؛ بیست سال از من بزرگ تره! «
اخم کرد و متفکرانه به دلیل آخر نگاه کرد. چه دلیل احمقانه ای!
سن فقط یه عدده و کوچک ترین اهمیتی نداشت. پس لبخند زد و روی دلیل چهارم خط کشید. یک بار، دوبار و کاملا خط خطیش کرد.
نفس عمیقی کشید. خیالش راحت از حذف یک گزینه شده بود.
لبخند برنده وارانه ای زد و پا روی پای دیگری گذاشت. لذت برنده شدن رو تا استخون هاش فرو کرد و دوباره چشمش به دلایل قبلی افتاد.
•واسه چی قیافه گرفتم و انقدر خوشحالم وقتی اصل مسئله پاک نشده؟"
صدای دبیر اعصاب خورد کن ادبیات کره، اون رو به مکان اولیه برگردوند. چرا یادش رفته بود توی مدرسه و از همه مهم تر در کلاس ادبیاته؟
" جئون؟ مشکلی وجود داره؟ "
جونگکوک شتاب زده هردودستش رو بلند کرد و به چپ و راست تکون
داد. اوه خدای من... اون شبیه احمق ها شده بود.
"نه. نــه. نــــه! عذر میخوام میتونید ادامه بدید آقای پارک."
حواسش رو بیشتر جمع کرد و دوباره روی ورقه ارزشمندش متمرکز شد. تمایل به ادامه دادن اون دلایل های لعنتی نداشت.
بهتر بود سراغ دسته دوم دلایل ها میرفت که شیفتش بود.
» " دلایلی که اون رو باید دوست داشته باشم! "
دلیل اول؛ خیلی جذابه!
دلیل دوم؛ خیلی خیلی جذابه!
دلیل سوم؛ از جذابیش دارم میمیرم! «
بیخیال از نوشتن نامه و ایده احمقانه ای که به سرش زد، برگه بعدی رو روی میز صاف کرد و جمله ای در صدر اون نوشت.
» " دلایلی که اون رو نباید دوست داشته باشم! " «
نفس عمیق کشید و یکی یکی شروع به نوشتن کرد.
» دلیل اول؛ اون یک مرده!
دلیل دوم؛ اون یک فرد متأهل!
دلیل سوم؛ دخترش، تنها دوست منه!
دلیل چهارم؛ بیست سال از من بزرگ تره! «
اخم کرد و متفکرانه به دلیل آخر نگاه کرد. چه دلیل احمقانه ای!
سن فقط یه عدده و کوچک ترین اهمیتی نداشت. پس لبخند زد و روی دلیل چهارم خط کشید. یک بار، دوبار و کاملا خط خطیش کرد.
نفس عمیقی کشید. خیالش راحت از حذف یک گزینه شده بود.
لبخند برنده وارانه ای زد و پا روی پای دیگری گذاشت. لذت برنده شدن رو تا استخون هاش فرو کرد و دوباره چشمش به دلایل قبلی افتاد.
•واسه چی قیافه گرفتم و انقدر خوشحالم وقتی اصل مسئله پاک نشده؟"
صدای دبیر اعصاب خورد کن ادبیات کره، اون رو به مکان اولیه برگردوند. چرا یادش رفته بود توی مدرسه و از همه مهم تر در کلاس ادبیاته؟
" جئون؟ مشکلی وجود داره؟ "
جونگکوک شتاب زده هردودستش رو بلند کرد و به چپ و راست تکون
داد. اوه خدای من... اون شبیه احمق ها شده بود.
"نه. نــه. نــــه! عذر میخوام میتونید ادامه بدید آقای پارک."
حواسش رو بیشتر جمع کرد و دوباره روی ورقه ارزشمندش متمرکز شد. تمایل به ادامه دادن اون دلایل های لعنتی نداشت.
بهتر بود سراغ دسته دوم دلایل ها میرفت که شیفتش بود.
» " دلایلی که اون رو باید دوست داشته باشم! "
دلیل اول؛ خیلی جذابه!
دلیل دوم؛ خیلی خیلی جذابه!
دلیل سوم؛ از جذابیش دارم میمیرم! «
۴.۶k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.