رمان(عشق)پارت۵۹
عمر:سوسن..........سوسن😭😭😭😭😭😭😭😭تو چیکار کردی😭😭😭😭😭😭😭😭😭سوسن......نههههه😭😭😭😭😭😭😭اینجوری نمیشه باید ببرمش بیمارستان😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭. «بیمارستان». عمر:الان واقعا نمیدونم باید چیکار کنم سلیم😭😭😭😭😭😭😭😭😭واقعا نمیتونم کاری بکنم😭😭😭😭. سلیم:نگران نباش خودم هستم مطمئن باش هیچی نمیشه🥹. قدیر:چی شده داداش🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹. عمر:سوسن خودکشی کرده😭😭😭😭😭😭😭😭. ملیسا:چییییی؟خودکشی چرا؟😭😭😭😭😭😭😭😭. عمر:نمیدونم😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭. آسدور:آروم باش خوب میشه🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹. آیبیکه:آره دوروک و آسیه راست میگن خوب میشه🥹🥹. برک:نگران نباش داداش🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹. مظلوم:بیا بغلم داداش🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹. تالیا:خیلی ناراحت شدم امیدوارم خوب بشه🥹🥹🥹. کآن:خداکنه🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹. یاسمین:اگه نشه چی😭😭😭😭😭😭😭😭اگه خواهرم چیزیش بشه چی😭😭😭😭😭😭اگه...اگه😭😭😭. کآن:اینطوری نکن چیزیش نمیشه عشقم😢😢😢😢 آروم باش عشقم😢😢😢😢😢خوب میشه😢😢😢😢😢. عمر:یاسمین راست میگه اگه خوب نشد چی اگه😭😭😭. تولگا:خودتو نیاز داداش من بهت قول میدم که ههمون با خوشحالی از اینجا میریم😢😢😢😢😢😢😢😢. لیلا و زهرا:دقیقا🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹. اوگولجان:چی شده؟😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢. افرا:سوسن خودکشی کرده😢😢😢😢😢😢😢. هاریکا:چیییییییییییییییییی؟😢😢😢😢😢😢😢. سارپ:.............................
۳.۶k
۰۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.