🖤debt🖤
پارت 8
دکتر :چشم
خیلی وقت میشد که رفته بود انقدر نشسته بودم پاهام سر شده بود بلند شدم یکم راه رفتم در اتاق باز شد رئیس بود
جیمین :ببینم حالت خوبه
ا/ت :حالم خوبه رئیس
جیمین :چیزی نمیخوای ها
ا/ت :تنها چیزی که میخوام اسم توعه
جیمین :بعدا خودت میفهمی و دیگه این سوال رو از هیچکس نپرس چون هیچ کس اسم اصلی من رو نمیدونه
ا/ت :خب میشه بریم بیرون چون حوصله ام سر رفته و گشنمم هست
جیمین :چند دیقه وایسا
ا/ت :واسه چی
جیمین :اخه باید اتاقت اماده شه
ا/ت :باشه ولی گفته باشم وقتی گشنمه زیاد غر میزنم
صدای در اتاق اومد دکتر بود
دکتر :اتاقشون اماده است لطفا همراه من بیایید
جیمین :باشه
دستم رو گرفت و رفتیم سمت اتاق ، در اتاق رو باز کرد اتاق بزرگی بود لباسای بیمارستان هم روی تخت بود دکتر تنهامون گذاشت
جیمین :لباساتو عوض کن تا ببرمت بیرون و غذا برات بگیرم
ا/ت :نمیخوام نمیخوام نمیخوام
جیمین :مثل اینکه خودم باید لباساتو تنت کنم
ا/ت :تو منحرفی چیزی هستی
جیمین :چند بار زیر این لباسا رو دیدم
ا/ت :چی کی
ای دوست عزیز لایک یادت نره♥️
دکتر :چشم
خیلی وقت میشد که رفته بود انقدر نشسته بودم پاهام سر شده بود بلند شدم یکم راه رفتم در اتاق باز شد رئیس بود
جیمین :ببینم حالت خوبه
ا/ت :حالم خوبه رئیس
جیمین :چیزی نمیخوای ها
ا/ت :تنها چیزی که میخوام اسم توعه
جیمین :بعدا خودت میفهمی و دیگه این سوال رو از هیچکس نپرس چون هیچ کس اسم اصلی من رو نمیدونه
ا/ت :خب میشه بریم بیرون چون حوصله ام سر رفته و گشنمم هست
جیمین :چند دیقه وایسا
ا/ت :واسه چی
جیمین :اخه باید اتاقت اماده شه
ا/ت :باشه ولی گفته باشم وقتی گشنمه زیاد غر میزنم
صدای در اتاق اومد دکتر بود
دکتر :اتاقشون اماده است لطفا همراه من بیایید
جیمین :باشه
دستم رو گرفت و رفتیم سمت اتاق ، در اتاق رو باز کرد اتاق بزرگی بود لباسای بیمارستان هم روی تخت بود دکتر تنهامون گذاشت
جیمین :لباساتو عوض کن تا ببرمت بیرون و غذا برات بگیرم
ا/ت :نمیخوام نمیخوام نمیخوام
جیمین :مثل اینکه خودم باید لباساتو تنت کنم
ا/ت :تو منحرفی چیزی هستی
جیمین :چند بار زیر این لباسا رو دیدم
ا/ت :چی کی
ای دوست عزیز لایک یادت نره♥️
۷۶.۷k
۰۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.