♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲ ★
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲ ★
Dᴏɴ·ᴛ ғᴏʀɢᴇᴛ ᴛᴏ sᴍɪʟᴇ..﹗
فراموش نڪن ڪه لبخند بزنی..!
𝙤𝙣𝙚 𝙥𝙖𝙧𝙩𝙮🎟✨️
˓ ִֶָ ࣪وقتی روش کراش بودی که ... 🤍
˓ ˖ ָ࣪➹ ִֶָ ࣪𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞𓆝𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞
parts:۶
ویو یوری
روبرو کردم اونور که یهو دیدم و بهم سلام کرد
جونگکوک:هی..سلام یوری چطوری؟
وقتی اینو شنیدم میخواستم آب شم پس با اعتماد بنفس رفتم پیشش
یوری:سلام مرسی ممنون
جونگکوک:اهان سرت خوب شده؟
یوری:ارهه
یهو لبخند بهم زد و لپمو کشید منم از خجالت زیاددد لبخند زدم
یوری:خب من برمم
جونگکوک:باش
یوری:خدافظظ
سریع رفتم سر کلاس هنوز استاد نیومده بود و نشستم سر صندلیم و نگاه پنجره میکردم و به این فکر میکردم نکنه جونگکوک دوسم داشته باشه؟؟؟اخه هی سراغمو میگیره وای خدا الان خودمو میزنم لپام قرمز شدن منتره میا بودم تا بیاد همچین بهش توضیح بدمم
ویو میا
وقتی رسیدم مدرسه جونگکوک رو دیدم که داشت با جیمین حرف میزد رفتم پیشش
میا:جونگکوکا؟
جونگکوک:بله؟
میا:ی لحظه میشه دو دقیقه باهات حرف بزنم؟
جونگکوک:باشه
رفتیم یکم دورتر از جیمین و به جونگکوک ی چیزی گفتم
میا::ببین جونگکوک..میا عاشقته و اینکه کلا برات میمره خوب*خنده*
جونگکوک:ع واقعا؟
میا:میخواستم بگم توهم اونو دوست داری؟
جونگکوک:معلومه..فکنم اولین کسبه که دوستش دارم *لبخند*البته خودمم بهش نگفتم که عاشقتم چون اون نمیدونه
ی آهی کشید
میا:خب من کمکت میکنم*لبخند*
جونگکوک:مرسی*تعظیم*
میا:حیح خواهش میکنم
رفتمداخل کلاس که دیدم یوری نشسته و منظره منه…
میدونم خیلی کوتاه نوشتم ببخشید
Dᴏɴ·ᴛ ғᴏʀɢᴇᴛ ᴛᴏ sᴍɪʟᴇ..﹗
فراموش نڪن ڪه لبخند بزنی..!
𝙤𝙣𝙚 𝙥𝙖𝙧𝙩𝙮🎟✨️
˓ ִֶָ ࣪وقتی روش کراش بودی که ... 🤍
˓ ˖ ָ࣪➹ ִֶָ ࣪𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞𓆝𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞
parts:۶
ویو یوری
روبرو کردم اونور که یهو دیدم و بهم سلام کرد
جونگکوک:هی..سلام یوری چطوری؟
وقتی اینو شنیدم میخواستم آب شم پس با اعتماد بنفس رفتم پیشش
یوری:سلام مرسی ممنون
جونگکوک:اهان سرت خوب شده؟
یوری:ارهه
یهو لبخند بهم زد و لپمو کشید منم از خجالت زیاددد لبخند زدم
یوری:خب من برمم
جونگکوک:باش
یوری:خدافظظ
سریع رفتم سر کلاس هنوز استاد نیومده بود و نشستم سر صندلیم و نگاه پنجره میکردم و به این فکر میکردم نکنه جونگکوک دوسم داشته باشه؟؟؟اخه هی سراغمو میگیره وای خدا الان خودمو میزنم لپام قرمز شدن منتره میا بودم تا بیاد همچین بهش توضیح بدمم
ویو میا
وقتی رسیدم مدرسه جونگکوک رو دیدم که داشت با جیمین حرف میزد رفتم پیشش
میا:جونگکوکا؟
جونگکوک:بله؟
میا:ی لحظه میشه دو دقیقه باهات حرف بزنم؟
جونگکوک:باشه
رفتیم یکم دورتر از جیمین و به جونگکوک ی چیزی گفتم
میا::ببین جونگکوک..میا عاشقته و اینکه کلا برات میمره خوب*خنده*
جونگکوک:ع واقعا؟
میا:میخواستم بگم توهم اونو دوست داری؟
جونگکوک:معلومه..فکنم اولین کسبه که دوستش دارم *لبخند*البته خودمم بهش نگفتم که عاشقتم چون اون نمیدونه
ی آهی کشید
میا:خب من کمکت میکنم*لبخند*
جونگکوک:مرسی*تعظیم*
میا:حیح خواهش میکنم
رفتمداخل کلاس که دیدم یوری نشسته و منظره منه…
میدونم خیلی کوتاه نوشتم ببخشید
۶.۰k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.