ادامه ی پارت 60 𝙍𝙤𝙨𝙖𝙡𝙞𝙣𝙚
تکنسینه از اتاق اومدیم بیرون و سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت خونه...
سورا با ذوق گفت:
+واااااییییی رائل هنوزممم باورم نشدههههه
خندیدم
_باورت شه دیگه...
+یعنی میشه اونروز بیاد من بغلش کنمممم لپاشو گاز بگیرم؟
_یکم دیگه تحمل کنی میاد
مکث کردم
_سورا این بچه چطوری باید بزرگ شه؟
+اینم سواله؟مثل ادم...
_من خیلی میترسم
+ما پیشتیم رائل...از چیمیترسی؟
_واقعا نمیدونم چیکار کنم...
+نیازی نیست نگران چیزی باشی
سرموتکون دادم و دیگه چیزی نگفتم...
یه حس عجیبی داشتم...نه خوشحال بودم نه ناراحت...نمیدونستم باید چیکار کنم...
وقتی رسیدیم خونه رفتیم داخل که هجین و یه جی هجوم اوردن سمتم...
+چیشدددد چیشددددد؟
سورا با جیغ گفت:
+پسرههههههههههههه
همشون باهم بغلم کردن و شروع کردن به جیغ و داد کردن...از کاراشون خندم گرفته بود
هجین گفت:
+اوه اوه مامانی میخواد بخنده
زدم زیر خنده
_دیوونه اید واقعا
یه جی دستمو گرفت نشوند روی مبل
+بیا بشین...دیگه اصلا نیاز نیست کاری انجام بدی...
سورا نشست کنارم
+باید تحت نظر یه دکتر خوب باشی...برات پیدا میکنم
هجین حرفشو تایید کرد...
+راست میگه...باید تحت مراقبت باشی
_نیازی نیست...سورا خودش یه دکتر کامله و مظلوم به سورا نگاه کردم...
گفت:
اره اصلا خودم مراقبتم... ومحکم بغلم کرد
سورا با ذوق گفت:
+واااااییییی رائل هنوزممم باورم نشدههههه
خندیدم
_باورت شه دیگه...
+یعنی میشه اونروز بیاد من بغلش کنمممم لپاشو گاز بگیرم؟
_یکم دیگه تحمل کنی میاد
مکث کردم
_سورا این بچه چطوری باید بزرگ شه؟
+اینم سواله؟مثل ادم...
_من خیلی میترسم
+ما پیشتیم رائل...از چیمیترسی؟
_واقعا نمیدونم چیکار کنم...
+نیازی نیست نگران چیزی باشی
سرموتکون دادم و دیگه چیزی نگفتم...
یه حس عجیبی داشتم...نه خوشحال بودم نه ناراحت...نمیدونستم باید چیکار کنم...
وقتی رسیدیم خونه رفتیم داخل که هجین و یه جی هجوم اوردن سمتم...
+چیشدددد چیشددددد؟
سورا با جیغ گفت:
+پسرههههههههههههه
همشون باهم بغلم کردن و شروع کردن به جیغ و داد کردن...از کاراشون خندم گرفته بود
هجین گفت:
+اوه اوه مامانی میخواد بخنده
زدم زیر خنده
_دیوونه اید واقعا
یه جی دستمو گرفت نشوند روی مبل
+بیا بشین...دیگه اصلا نیاز نیست کاری انجام بدی...
سورا نشست کنارم
+باید تحت نظر یه دکتر خوب باشی...برات پیدا میکنم
هجین حرفشو تایید کرد...
+راست میگه...باید تحت مراقبت باشی
_نیازی نیست...سورا خودش یه دکتر کامله و مظلوم به سورا نگاه کردم...
گفت:
اره اصلا خودم مراقبتم... ومحکم بغلم کرد
۳.۴k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.