"پارت۷"
"پارت۷"
جیمین:آها یادم رفته بود بهت بگم فردا شب یه مهمونی داریم بعد شام میریم لباس بخریم بزار قانون هارو بهت بگم
ات:ولی من فقط امشب اینجا میمونم
جیمین:حالا یه شب دیگه هم بمون تولوخودااااا
ات:باشه
جیمین:ممنون🙂
خب داشتم میگفتم بزا قانون هارو بهت بگم ناسلامتی من باید یکم روت حساس باشم
۱_از کنار من جم نمیخوری حتی خواستی بری دستشویی به من بگو جلو دم در وایسم چون اونجا همه مافیا و قاتلن
۲_خیلی مست نمیکنی آبرو ریزی کنی
۳_لباس خیلی
۴_...
۵_...
۶_...
۷_...
۸_...
۹...
۱۰_...
ات اتتت اصت میشنوی چی میگم
ات:چی؟کی؟من؟نه خواب نیستم خواب چیه؟
جیمین:(خنده)ب و لباس بموش بریم لباس بخریم
رفتم لباس پوشیدم رفتیم سمت پاساژ
رسیدن*
از یه لباس خیلی خوشم اومده بود بنفش پاستیلی بود تا بالای زانو بود و آستین نداشت جیمین وقتی دید دارم خیلی نگاش میکنم برام خرید
ات:خب حالا پارک جیمین نوبت شماست
ات جیمینو کشوند توی یه مغازه و یه کت و شلوار مشکی یه پیرهن سفید و یه کراوات مشکی داد به جیمین جیمین هم پوشید و اومد بیرون
ات:اوووو ددی جذابم جذاب تر شده
جییمین:حالات کیوتم بهتره یا این حالتم
ات:موچی بودنتو دوس دارم
جیمین:موچی؟
ات:آره
جیمین:شی دارم برات
ات:دلت میاد
جیمین:نه بابا
فروشنده:معلومه خواهر برادر صمیمی هستین
ات:دوس پسرمه(لحن سرد)
فروشنده:او معذرت میخوام واقعا شرمنده
ات:ایراد نداره(لبخند گرم)
فروشنده:😑
لباس جیمینو هم خریدیم رفتیم کافه ی پاساژ
که دونفر خیلی آشنا رو دیدم پریدم بغل یکیشون هیوووونگگگ
کوک:یاااااا چیکار میکنی
ات:مگه نمیتونم داداشمو بغل کنم
تهیونگ:پس من چی🥺👈👉
ات:یااا هیونگ ناراحت نشو الان تو هم بغل میکنم(بغلش کرد)
که جیمین هم اومد
جیمین:سلام بچه ها
کوک و ته:سیلاااااام
جیمین:(لبخند گرم)
تهیونگ:...
جیمین:آها یادم رفته بود بهت بگم فردا شب یه مهمونی داریم بعد شام میریم لباس بخریم بزار قانون هارو بهت بگم
ات:ولی من فقط امشب اینجا میمونم
جیمین:حالا یه شب دیگه هم بمون تولوخودااااا
ات:باشه
جیمین:ممنون🙂
خب داشتم میگفتم بزا قانون هارو بهت بگم ناسلامتی من باید یکم روت حساس باشم
۱_از کنار من جم نمیخوری حتی خواستی بری دستشویی به من بگو جلو دم در وایسم چون اونجا همه مافیا و قاتلن
۲_خیلی مست نمیکنی آبرو ریزی کنی
۳_لباس خیلی
۴_...
۵_...
۶_...
۷_...
۸_...
۹...
۱۰_...
ات اتتت اصت میشنوی چی میگم
ات:چی؟کی؟من؟نه خواب نیستم خواب چیه؟
جیمین:(خنده)ب و لباس بموش بریم لباس بخریم
رفتم لباس پوشیدم رفتیم سمت پاساژ
رسیدن*
از یه لباس خیلی خوشم اومده بود بنفش پاستیلی بود تا بالای زانو بود و آستین نداشت جیمین وقتی دید دارم خیلی نگاش میکنم برام خرید
ات:خب حالا پارک جیمین نوبت شماست
ات جیمینو کشوند توی یه مغازه و یه کت و شلوار مشکی یه پیرهن سفید و یه کراوات مشکی داد به جیمین جیمین هم پوشید و اومد بیرون
ات:اوووو ددی جذابم جذاب تر شده
جییمین:حالات کیوتم بهتره یا این حالتم
ات:موچی بودنتو دوس دارم
جیمین:موچی؟
ات:آره
جیمین:شی دارم برات
ات:دلت میاد
جیمین:نه بابا
فروشنده:معلومه خواهر برادر صمیمی هستین
ات:دوس پسرمه(لحن سرد)
فروشنده:او معذرت میخوام واقعا شرمنده
ات:ایراد نداره(لبخند گرم)
فروشنده:😑
لباس جیمینو هم خریدیم رفتیم کافه ی پاساژ
که دونفر خیلی آشنا رو دیدم پریدم بغل یکیشون هیوووونگگگ
کوک:یاااااا چیکار میکنی
ات:مگه نمیتونم داداشمو بغل کنم
تهیونگ:پس من چی🥺👈👉
ات:یااا هیونگ ناراحت نشو الان تو هم بغل میکنم(بغلش کرد)
که جیمین هم اومد
جیمین:سلام بچه ها
کوک و ته:سیلاااااام
جیمین:(لبخند گرم)
تهیونگ:...
۳.۸k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.