مادری که حتی پس از مرگ کودکش را نجات داد
این داستان عجیب در سال 2015 در ایالت یوتا آمریکا اتفاق افتاد و بلافاصله در بین محققان ماوراء الطبیعه بسیار محبوب شد. به هر حال، این دلیل بسیار واضحی بر چیزی ماوراء طبیعی بود. جمعه 6 مارس 2015 جنیفر گروسبک 25 ساله و دختر کوچکش لیلی، که تنها 18 ماه داشت، از خانه والدین جنیفر در سالم، یوتا، جایی که آخر هفته را در آنجا گذراندند، رانندگی کردند و از بزرگراه به سوی اسپرینگفیلد رفتند. قبل از سفر، شوهر جنیفر، لیلی را به دقت به صندلی ماشین کودک بست و سپس با همسر و دخترش خداحافظی کرد، زیرا او کمی بعد می خواست آنجا را ترک کند. او آن موقع نمی دانست که جنیفر را برای آخرین بار زنده خواهد دید. زمانی که جنیفر از روی پل در اسپانیا فورک عبور کرد، اواخر عصر بود، حدود ساعت 10:30 شب، و هوا بسیار تاریک بود. پل نور خوبی نداشت و ممکن است دلیل این بوده که جنیفر در کنترل خودرو دچار مشکل شده و ناگهان به قسمت سیمانی پل برخورد کند.
خودروی او از کناری غلتید و به داخل رودخانه افتاد. این مکان در میانه ناکجاآباد و در نتیجه عملاً متروک بود. فقط یک نفر صدای بلندی را شنید. او حدس زد که به احتمال زیاد روی پل تصادف شده و با پلیس تماس گرفت. با این حال، او خود ماشین را ندید، بنابراین تماس او فوری تلقی نشد. تنها روز شنبه 16 اسفندماه ساعت 12:24 بعد از ظهر بود که یک ماهیگیر تصادفی متوجه خودرویی شد که از آب بیرون آمده و به پهلو ایستاده بود و با پلیس تماس گرفت.
این بار هر چه سریعتر رسیدند. وقتی افسر تایلر بدوس به محل حادثه نزدیک شد، ماهیگیر به او گفت که دستی را دید که از شیشه ماشین بیرون زده بود. با این حال، فکر می کرد که راننده ماشین به احتمال زیاد قبلاً مرده است. بنابراین او و دستیارانش قرار نبود در همان روز ماشین را از آب بیرون بکشند. سپس بدوس و چند نفر دیگر وارد آب سرد شدند تا سعی کنند ماشین را از نزدیک ببینند. با این حال، آنها بلافاصله از سرمای شدید خود را به ساحل رساندند. کمی بعد آنها میخواستند آنجا را ترک کنند که بدوس و دیگران ناگهان صدای زنی را شنیدند که به آرامی اما مشخصاً کمک خواست. صدا از یک ماشین نیمه آب گرفته می آمد.
بدوس فریاد زد: "صبر کن! ما سعی می کنیم تو را بیرون بیاوریم!"، پس از آن چند مرد وارد آب شدند، ماشینی را که در کنار آن بود گرفتند و آن را روی چهار چرخ قرار دادند. به گفته پلیس، آنها بر اساس آدرنالین عمل کردند، زیرا فهمیدند که زمان برای نجات دادن آن زن محدود است. به گفته بدوس، وقتی به کابین نگاه کرد، یک زن زخمی را در آنجا دید و تنها پس از آن کودک کوچکی را روی صندلی ماشین در صندلی عقب دید. کودک هیچ زخمی نداشت و مادرش تکان نمیخورد، اما همانطور که بِدوس بعداً گفت پلکهایش «کمی تکان خوردند». چهار مامور و سه آتش نشان مادر و کودک را به بیرون کشیدند. لیلی کوچولو شروع به تنفس مصنوعی کرد و به هوش آمد.
ر مورد جنیفر، آنها او را به آمبولانس به بیمارستان بردند و معتقد بودند که او در حال مرگ بالینی است و در تمام طول راه سعی کردند او را احیا کنند. اما احیا جواب نداد، و سپس پزشکان متوجه شدند که جنیفر در واقع ساعاتی پیش از دنیا رفته است... او بلافاصله با سقوط ماشین از روی پل جان خود را از دست داد. بنابراین، او به هیچ وجه نتوانست درخواست کمک کند. اما همه کسانی که در پل حضور داشتند اطمینان دادند که صدای یک زن را شنیده اند و به هیچ وجه چیز دیگری به نظر آنها نمی رسد.
بدوس بعداً گفت: "نمی دانم چه شنیدم، اما آن را شنیدم. من یک مرد معمولی مذهبی نیستم. توضیح دادنش سخت است، اما قطعا چیزی بود. من مطمئن نیستم که کجا و چرا اتفاق افتاده است." لیلی کوچولو به مدت 14 ساعت در ماشین آویزان بود، به صندلی ماشین وصل بود، وارونه و تنها در اثر معجزه سرش در آب فرو نرفت. و فقط یک معجزه به بدوس کمک کرد تا او را در ماشین ببیند، زیرا او قابل توجه نبود. و معجزه دیگری با کمک صدای یک زن پلیس را به ماشین فراخواند.
خودروی او از کناری غلتید و به داخل رودخانه افتاد. این مکان در میانه ناکجاآباد و در نتیجه عملاً متروک بود. فقط یک نفر صدای بلندی را شنید. او حدس زد که به احتمال زیاد روی پل تصادف شده و با پلیس تماس گرفت. با این حال، او خود ماشین را ندید، بنابراین تماس او فوری تلقی نشد. تنها روز شنبه 16 اسفندماه ساعت 12:24 بعد از ظهر بود که یک ماهیگیر تصادفی متوجه خودرویی شد که از آب بیرون آمده و به پهلو ایستاده بود و با پلیس تماس گرفت.
این بار هر چه سریعتر رسیدند. وقتی افسر تایلر بدوس به محل حادثه نزدیک شد، ماهیگیر به او گفت که دستی را دید که از شیشه ماشین بیرون زده بود. با این حال، فکر می کرد که راننده ماشین به احتمال زیاد قبلاً مرده است. بنابراین او و دستیارانش قرار نبود در همان روز ماشین را از آب بیرون بکشند. سپس بدوس و چند نفر دیگر وارد آب سرد شدند تا سعی کنند ماشین را از نزدیک ببینند. با این حال، آنها بلافاصله از سرمای شدید خود را به ساحل رساندند. کمی بعد آنها میخواستند آنجا را ترک کنند که بدوس و دیگران ناگهان صدای زنی را شنیدند که به آرامی اما مشخصاً کمک خواست. صدا از یک ماشین نیمه آب گرفته می آمد.
بدوس فریاد زد: "صبر کن! ما سعی می کنیم تو را بیرون بیاوریم!"، پس از آن چند مرد وارد آب شدند، ماشینی را که در کنار آن بود گرفتند و آن را روی چهار چرخ قرار دادند. به گفته پلیس، آنها بر اساس آدرنالین عمل کردند، زیرا فهمیدند که زمان برای نجات دادن آن زن محدود است. به گفته بدوس، وقتی به کابین نگاه کرد، یک زن زخمی را در آنجا دید و تنها پس از آن کودک کوچکی را روی صندلی ماشین در صندلی عقب دید. کودک هیچ زخمی نداشت و مادرش تکان نمیخورد، اما همانطور که بِدوس بعداً گفت پلکهایش «کمی تکان خوردند». چهار مامور و سه آتش نشان مادر و کودک را به بیرون کشیدند. لیلی کوچولو شروع به تنفس مصنوعی کرد و به هوش آمد.
ر مورد جنیفر، آنها او را به آمبولانس به بیمارستان بردند و معتقد بودند که او در حال مرگ بالینی است و در تمام طول راه سعی کردند او را احیا کنند. اما احیا جواب نداد، و سپس پزشکان متوجه شدند که جنیفر در واقع ساعاتی پیش از دنیا رفته است... او بلافاصله با سقوط ماشین از روی پل جان خود را از دست داد. بنابراین، او به هیچ وجه نتوانست درخواست کمک کند. اما همه کسانی که در پل حضور داشتند اطمینان دادند که صدای یک زن را شنیده اند و به هیچ وجه چیز دیگری به نظر آنها نمی رسد.
بدوس بعداً گفت: "نمی دانم چه شنیدم، اما آن را شنیدم. من یک مرد معمولی مذهبی نیستم. توضیح دادنش سخت است، اما قطعا چیزی بود. من مطمئن نیستم که کجا و چرا اتفاق افتاده است." لیلی کوچولو به مدت 14 ساعت در ماشین آویزان بود، به صندلی ماشین وصل بود، وارونه و تنها در اثر معجزه سرش در آب فرو نرفت. و فقط یک معجزه به بدوس کمک کرد تا او را در ماشین ببیند، زیرا او قابل توجه نبود. و معجزه دیگری با کمک صدای یک زن پلیس را به ماشین فراخواند.
۲.۰k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.