فیک اتفاق. پارت ⁷
از زبان ا/ت:
قرار بود من و تهیونگ بریم خرید؟
من کع باورم نمیشه کوک اجازه داد، از همون موقعی که اون پسرع (این پسره رو یادتون باشه که خیلی مهمه،یه رازی پشتشه) منو اذیت کرد کوک روم غیرتی شده بود، نمیذاشت حتی اسم پسرای مدرسه رو یاد بگیرم. ولی الان خیلی راحت بهم گفت که برو! شاید چون تهیونگ رو میشناخت و چند سال باهاش دوست بود، خیالش راحت بود، اه جیهیو به خودت بیا و ببین که با تهیونگ تو فروشگاهی.
تهیونگ: چیزی شده؟ انگار تو فکری.
ا/ت: نه نه. چیزی نی.
تهیونگ: فقط یادت باشه من حساب میکنم.
ا/ت: میتونم خوراکی هایی که امشب میخوایم بخوریم رو من حساب کنم؟
تهیونگ: نه. خودم حساب میکنم
(ا/ت برای شب مانستر،انواع چیپس و پفک،آبنبات،بستنی و....سوجو (میدونستین هر سوجو 10 تا لیوان میشه؟) برداشته 😵تهیونگ هم برای درست کردن شام چنتا بسته نودل،دوکبوکی، سوشی و کیمچی نیمه آماده برداشت.آخر همه شو ته ته حساب کرد،تو راه برگشت هر دوتاشون چشمشون به شهر بازی خورد.تصمیم گرفتن فردا با کوک برن.ولی میخواستن برن کافه چون تهیونگ پیشنهاد داده بود.(ته ته،میخوای چیکار کنی شیطون؟)بعد کافه میرن خونه غذا درست کنن، تو خونه وقتی داشتن غذا درست میکردن ته ته آهنگ I need u گذاشته بود (این دوتا آخر به هم میرسن،اگه نرسن من اسمم میذارم موز🍌😐) ا/ت نودل و کیمچی میپخت. تهیونگ هم دوکبوکی و سوشی رو.)
ا/ت: برنج خیس خورده داریم؟
تهیونگ: آره. واس چی میخوای؟
ا/ت: مگه برنج سرخ کرده دوست نداری؟
تهیونگ: آره. مگه بلدی درست کنی ؟ اصن از کجا میدونی من اینو دوست دارم؟
ا/ت: هنوز منو نشناختی، کوک میگه عصرونه برنج سرخ کرده میخوری، و امروزم نخوردی.
اگه از اونایی که یه روز نخوری عصبی میشی، خب الان برات درست میکنم.
تهیونگ: تنکس بِیـ....(وات؟)
ا/ت: ها؟
تهیونگ: من که چیزی نگفتم.
ا/ت: اوکی. یه زنگی بزن پسرا ببین کی میان، منم برات برنج سرخ کرده درست میکنم.خیلی طول نمیکشه
نمیدونم الان درست شنیدم، واقعا بهم گفت بیبی؟ فکر کنم خجالتی باشه، چون سعی کرد کاری کنه حرفشو فراموش کنم.
از زبان تهیونگ:
چرا من این حرفو زدم؟ بمولا از دهنم پرید. بدترین سوتی که میشه داد. بـــیـــبیـــــــــــ......؟! Fuck
ا/ت: میز شام آمادس. فقط باید منتظر باشیم پسرا بیان. تا اون موقع میخوام باهات حرف بزنم، امشب یه کارایی باهات دارم.(عه.منحرف نشو.حق داری عصیصم.اگه منحرف شدی این پستو لایکش کن تا منحرف تر بشین ♥)
تهیونگ: میشه بگی چه کارایی باهام داری؟
ا/ت: اونو خودت میفهمی. ببین من واقعا از تو خوشم میاد،وقتی پیشتم احساس امنیت میکنم. میخوام تا وقتی اینجام پیش تو باشم. تو هم قول بده مواظبم باشی، منم مواظبت هستم. نمیذارم چیزیت بشه. اوکی؟
تهیونگ: خب... چی... بگم...
ا/ت: قرار شد باهم راحت حرف بزنیم. اگه نمیتونی اشکالی نداره. من فقط3 روزه که اینجام. هنوز350روز دیگه مونده. راستی شنیدم بهم گفتی بیبی. خب میتونی منو هرچی میخوای صدا کنی. من که مشکلی ندارم. سعی کن بامن راحت باشی.(دستم فلج شد.دیدین پا خواب میره؟دست منم همینطوری شده.مجبورم با دست چپ تایپ کنم.چون حس نداره)
تهیونگ: باشه، من از این به بعد بیبی صدات میکنم، البته وقتی تنهاییم. و همیشه مراقبت هستم (Wow)
ا/ت: خوبه. منم بیبی ته ته صدات میکنم.(صدای زنگ دررررررر.تو این صحنه حساس) اوه. من درو باز میکنم.
کوکی:شلام عسلم. با ته بهت خوش گذشت؟ به نظرم همه جا بردت. تهیونگع دیگع.
ا/ت: شلاممممم. آره، خوب بود. واقعا خوش گذشت، شام آمادس. لباساتونو عوض کنید بیاین سر میز. امشب همه چی درست کردیم. همه نوع نودل، نودل پنیری، رامیون، نودل با سبزیجات، با ماهی،تند و...
کوک: این همه غذا رو میتونیم امشب بخوریم؟ شاید فردا بقیشو برای ناهار بخوریم! فقط غذای کره ای داریم یا غذاهایی مثل مرغ سوخاری و سیب زمینی سرخ کرده هم داریم؟
ا/ت: اوناهم داریم. ولی از رستوران گرفتیم. هر دونفر هم یه پیتزای دونفره داریم.
کوک: ودف؟ این همه غذا رو چطور بخوریم؟
ا/ت: 8 نفریما. ببین، ما همه نوع غذا داریم، ولی از همش زیاد نداریم. یعنی میتونیم بخوریم همشو. اوه مث اینکه ته ته خیلی گشنشه، نشسته سر میز منتظر شماس. خب زودی بیاین دیگع، تهیونگ مرد.
کوک: تهیونگ، بمیر بیام سر قبرت. یکم تحمل داشته باش.(دوباره دستم خواب رفت )
قرار بود من و تهیونگ بریم خرید؟
من کع باورم نمیشه کوک اجازه داد، از همون موقعی که اون پسرع (این پسره رو یادتون باشه که خیلی مهمه،یه رازی پشتشه) منو اذیت کرد کوک روم غیرتی شده بود، نمیذاشت حتی اسم پسرای مدرسه رو یاد بگیرم. ولی الان خیلی راحت بهم گفت که برو! شاید چون تهیونگ رو میشناخت و چند سال باهاش دوست بود، خیالش راحت بود، اه جیهیو به خودت بیا و ببین که با تهیونگ تو فروشگاهی.
تهیونگ: چیزی شده؟ انگار تو فکری.
ا/ت: نه نه. چیزی نی.
تهیونگ: فقط یادت باشه من حساب میکنم.
ا/ت: میتونم خوراکی هایی که امشب میخوایم بخوریم رو من حساب کنم؟
تهیونگ: نه. خودم حساب میکنم
(ا/ت برای شب مانستر،انواع چیپس و پفک،آبنبات،بستنی و....سوجو (میدونستین هر سوجو 10 تا لیوان میشه؟) برداشته 😵تهیونگ هم برای درست کردن شام چنتا بسته نودل،دوکبوکی، سوشی و کیمچی نیمه آماده برداشت.آخر همه شو ته ته حساب کرد،تو راه برگشت هر دوتاشون چشمشون به شهر بازی خورد.تصمیم گرفتن فردا با کوک برن.ولی میخواستن برن کافه چون تهیونگ پیشنهاد داده بود.(ته ته،میخوای چیکار کنی شیطون؟)بعد کافه میرن خونه غذا درست کنن، تو خونه وقتی داشتن غذا درست میکردن ته ته آهنگ I need u گذاشته بود (این دوتا آخر به هم میرسن،اگه نرسن من اسمم میذارم موز🍌😐) ا/ت نودل و کیمچی میپخت. تهیونگ هم دوکبوکی و سوشی رو.)
ا/ت: برنج خیس خورده داریم؟
تهیونگ: آره. واس چی میخوای؟
ا/ت: مگه برنج سرخ کرده دوست نداری؟
تهیونگ: آره. مگه بلدی درست کنی ؟ اصن از کجا میدونی من اینو دوست دارم؟
ا/ت: هنوز منو نشناختی، کوک میگه عصرونه برنج سرخ کرده میخوری، و امروزم نخوردی.
اگه از اونایی که یه روز نخوری عصبی میشی، خب الان برات درست میکنم.
تهیونگ: تنکس بِیـ....(وات؟)
ا/ت: ها؟
تهیونگ: من که چیزی نگفتم.
ا/ت: اوکی. یه زنگی بزن پسرا ببین کی میان، منم برات برنج سرخ کرده درست میکنم.خیلی طول نمیکشه
نمیدونم الان درست شنیدم، واقعا بهم گفت بیبی؟ فکر کنم خجالتی باشه، چون سعی کرد کاری کنه حرفشو فراموش کنم.
از زبان تهیونگ:
چرا من این حرفو زدم؟ بمولا از دهنم پرید. بدترین سوتی که میشه داد. بـــیـــبیـــــــــــ......؟! Fuck
ا/ت: میز شام آمادس. فقط باید منتظر باشیم پسرا بیان. تا اون موقع میخوام باهات حرف بزنم، امشب یه کارایی باهات دارم.(عه.منحرف نشو.حق داری عصیصم.اگه منحرف شدی این پستو لایکش کن تا منحرف تر بشین ♥)
تهیونگ: میشه بگی چه کارایی باهام داری؟
ا/ت: اونو خودت میفهمی. ببین من واقعا از تو خوشم میاد،وقتی پیشتم احساس امنیت میکنم. میخوام تا وقتی اینجام پیش تو باشم. تو هم قول بده مواظبم باشی، منم مواظبت هستم. نمیذارم چیزیت بشه. اوکی؟
تهیونگ: خب... چی... بگم...
ا/ت: قرار شد باهم راحت حرف بزنیم. اگه نمیتونی اشکالی نداره. من فقط3 روزه که اینجام. هنوز350روز دیگه مونده. راستی شنیدم بهم گفتی بیبی. خب میتونی منو هرچی میخوای صدا کنی. من که مشکلی ندارم. سعی کن بامن راحت باشی.(دستم فلج شد.دیدین پا خواب میره؟دست منم همینطوری شده.مجبورم با دست چپ تایپ کنم.چون حس نداره)
تهیونگ: باشه، من از این به بعد بیبی صدات میکنم، البته وقتی تنهاییم. و همیشه مراقبت هستم (Wow)
ا/ت: خوبه. منم بیبی ته ته صدات میکنم.(صدای زنگ دررررررر.تو این صحنه حساس) اوه. من درو باز میکنم.
کوکی:شلام عسلم. با ته بهت خوش گذشت؟ به نظرم همه جا بردت. تهیونگع دیگع.
ا/ت: شلاممممم. آره، خوب بود. واقعا خوش گذشت، شام آمادس. لباساتونو عوض کنید بیاین سر میز. امشب همه چی درست کردیم. همه نوع نودل، نودل پنیری، رامیون، نودل با سبزیجات، با ماهی،تند و...
کوک: این همه غذا رو میتونیم امشب بخوریم؟ شاید فردا بقیشو برای ناهار بخوریم! فقط غذای کره ای داریم یا غذاهایی مثل مرغ سوخاری و سیب زمینی سرخ کرده هم داریم؟
ا/ت: اوناهم داریم. ولی از رستوران گرفتیم. هر دونفر هم یه پیتزای دونفره داریم.
کوک: ودف؟ این همه غذا رو چطور بخوریم؟
ا/ت: 8 نفریما. ببین، ما همه نوع غذا داریم، ولی از همش زیاد نداریم. یعنی میتونیم بخوریم همشو. اوه مث اینکه ته ته خیلی گشنشه، نشسته سر میز منتظر شماس. خب زودی بیاین دیگع، تهیونگ مرد.
کوک: تهیونگ، بمیر بیام سر قبرت. یکم تحمل داشته باش.(دوباره دستم خواب رفت )
۷.۲k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.