maybe sad
maybe sad
#جمهوری_اسلامی_ایران
#مطابق_قوانین_ویسگون
پارت اول
۲۵نوامبر هفتصد سال قبل
تو خیابان ها قدم میزدم
مردم گوشه ای جمع شده بودند
نزدیک رفتم که ببینم چه اتفاقی افتاده
نزدیک رفتم
یکی از مردم:شنیدی ؟شاهزاده امروز به شهر میاد
رد شدم و رفتم
بازم شایعه های تکراری
من ات هستم بیست و سه سالمه
خانوادم و تو بچگی از دست دادم و به دست یه خانواده خیلی مهربون بزرگ شدم اما اون ها هم توی آشوب دوستان پیش کشته شدن
رفتم به سمت مغازه تا سبزی بگیرم،وقتی خرید هام کامل شد به سمت رستورانی که توش کار میکردم رفتم
وسایل رو گزاشتم
که صدای مردم بلند شد
اهمیتی ندادم
چند تا از سفارش هارو آماده کردم و سر میز بردم
داشتم برمیگشتم به آشپزخانه که یه مرد وارد شد اون واقعا جذاب بود رفتم سر کارم که یکی از اشپزا اومد پیشم
اسم اون اشپز:جیا
جیا:هی ات اون مرد واقعا جذابه
خنده ای کردم و گفتم: البته
همون طور که سبزی هارو خورد میکردیم با جیا حرف میزدم
جیا: اما میدونی اون کیه؟
گفتم: کیه
جیا:وقتی تو شهر بودی حتما شایعه هارو شنیدی که شاهزاده امروز به شهر میاد ایشون شاهزاده هستن
ات:واووووو حالا چرا اومده اینجا
جیا: نمیدونم 🤭
ات:😂😂
ات:خب اینم از غذای به قول شما شاهزاده
حالا تو میبری غذارو یا خودم ببرم
جیا:من جرعت ندارم خودت ببر😂
ات: باشه خودم میبرم
غذارو برداشتم و به سمت میز اون مرد حرکت کردم
جلوش گزاشتم خواستم برگردم که...
#جمهوری_اسلامی_ایران
#مطابق_قوانین_ویسگون
پارت اول
۲۵نوامبر هفتصد سال قبل
تو خیابان ها قدم میزدم
مردم گوشه ای جمع شده بودند
نزدیک رفتم که ببینم چه اتفاقی افتاده
نزدیک رفتم
یکی از مردم:شنیدی ؟شاهزاده امروز به شهر میاد
رد شدم و رفتم
بازم شایعه های تکراری
من ات هستم بیست و سه سالمه
خانوادم و تو بچگی از دست دادم و به دست یه خانواده خیلی مهربون بزرگ شدم اما اون ها هم توی آشوب دوستان پیش کشته شدن
رفتم به سمت مغازه تا سبزی بگیرم،وقتی خرید هام کامل شد به سمت رستورانی که توش کار میکردم رفتم
وسایل رو گزاشتم
که صدای مردم بلند شد
اهمیتی ندادم
چند تا از سفارش هارو آماده کردم و سر میز بردم
داشتم برمیگشتم به آشپزخانه که یه مرد وارد شد اون واقعا جذاب بود رفتم سر کارم که یکی از اشپزا اومد پیشم
اسم اون اشپز:جیا
جیا:هی ات اون مرد واقعا جذابه
خنده ای کردم و گفتم: البته
همون طور که سبزی هارو خورد میکردیم با جیا حرف میزدم
جیا: اما میدونی اون کیه؟
گفتم: کیه
جیا:وقتی تو شهر بودی حتما شایعه هارو شنیدی که شاهزاده امروز به شهر میاد ایشون شاهزاده هستن
ات:واووووو حالا چرا اومده اینجا
جیا: نمیدونم 🤭
ات:😂😂
ات:خب اینم از غذای به قول شما شاهزاده
حالا تو میبری غذارو یا خودم ببرم
جیا:من جرعت ندارم خودت ببر😂
ات: باشه خودم میبرم
غذارو برداشتم و به سمت میز اون مرد حرکت کردم
جلوش گزاشتم خواستم برگردم که...
۶۶۵
۱۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.