پارت شش
ادمین:الان چهار سال گذشته یونهی دوباره با تهیونگ ازدواج کرده و یونهی سعی کرده کوک رو ول کنه چون فکر می کنه اونم با یکی از کسایی دوسش داره ازدواج کرده اما نه هنوز کوک توی خودش می لوله از دردی که براش مونده بله...از دست دادن عشقش یونهی نامجون هم که پسر خاله یونهی میشه ریز ریز همه ی موضوع رو می فهمه با اینکه کسی بهش نگفته بود ولی خودش تتو قضیخه رو پیدا کرد نامجون هم سعی کرد اینارو بهم برسونه یعنی کوک و یونهی نامجون یه مهمونی گرفت که یونهی و تهیونگ و اعضا وکوک خلاصه همه هستن دعوت کرد
(داخل مهمونی )
+سلام چطوری نامجون
∆دیگه از ما یادی نی کنی
+با تهیونگ سرم شلوغه
∆عههه مگه تو با کوک نبودی؟؟
+چرا...چرا بودم ولی ازش خسته شدم دیگه
∆اوکی ...ته ته کو
+اوپااا بیا
×هلوووو
∆سلام به اقای داماد به عشق قبلی رسیدی...
یونهی شی تو نمی دونی هر روز خونه من بود در حال گریه کردن شب تا صبح
+واقعااا من اگه اینو می دونستم زود تر میومدم
×نامجون شیییییییییی
∆چیه واقعیت رو برات بگم🫠😹😹
∆بچها بیاین من الان برا تون موزیک می زارم برقصید
+میسی😻
×مرسی
∆خواهش می کنم
ادمین:نامجون رفت موزیک گذاشت یونهی و تهیونگ و کسای دیگه هم تانکو می رقصیدن🤼🤼🤼🤼🤼🤼
کوک هم همون موقع رسید و در حال دیدن تنکو یونهی شی و ته ته بود
-من لیاقتشو ندارم
(یهو ...ته ته یونهی رو بوسید و کوک بهش شوک وارد شد برای همین از حال رفت همه از🙂 به😐رفتن یونهی هم ترسید زود اومد پیش کوک...
+کو...کوکککککک....هقق.....کوککککککککککککک....عزیزم لطفا پاشو لطفااااااا....هقققققققق یکی زنگ بزنه انبولانس....کوککککک....چشاتو با کننننننننن ......نههههههههههههههههه
°سریع اومدن و انبولانس کوک رو برد
(داخل مهمونی )
+سلام چطوری نامجون
∆دیگه از ما یادی نی کنی
+با تهیونگ سرم شلوغه
∆عههه مگه تو با کوک نبودی؟؟
+چرا...چرا بودم ولی ازش خسته شدم دیگه
∆اوکی ...ته ته کو
+اوپااا بیا
×هلوووو
∆سلام به اقای داماد به عشق قبلی رسیدی...
یونهی شی تو نمی دونی هر روز خونه من بود در حال گریه کردن شب تا صبح
+واقعااا من اگه اینو می دونستم زود تر میومدم
×نامجون شیییییییییی
∆چیه واقعیت رو برات بگم🫠😹😹
∆بچها بیاین من الان برا تون موزیک می زارم برقصید
+میسی😻
×مرسی
∆خواهش می کنم
ادمین:نامجون رفت موزیک گذاشت یونهی و تهیونگ و کسای دیگه هم تانکو می رقصیدن🤼🤼🤼🤼🤼🤼
کوک هم همون موقع رسید و در حال دیدن تنکو یونهی شی و ته ته بود
-من لیاقتشو ندارم
(یهو ...ته ته یونهی رو بوسید و کوک بهش شوک وارد شد برای همین از حال رفت همه از🙂 به😐رفتن یونهی هم ترسید زود اومد پیش کوک...
+کو...کوکککککک....هقق.....کوککککککککککککک....عزیزم لطفا پاشو لطفااااااا....هقققققققق یکی زنگ بزنه انبولانس....کوککککک....چشاتو با کننننننننن ......نههههههههههههههههه
°سریع اومدن و انبولانس کوک رو برد
۶.۶k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.