پلیس خلافکار من
پلیس خلافکار من
*<My criminal police>*
پارت ۱۳
کوک:ا.ت یکم با من راحت باش
ا.ت:نمیخوام ... ب برو اونور
کوک:
میخواستم لباساش و در بیارم که چان اومد پشت در
رفتم در و باز کردم و با چان حرف زدم و باز درو بستم
رومو که برگردوندم دیدم ا.ت داره دکمه های لباسشو میبنده و با دستمال گردنشو پاک میکنه
کوک:چیکار داری میکنی؟
ا.ت:میخوام بخوابم
کوک:پس منم میام
ا.ت:کوک ... خواهش میکنم یکم جدی باش
کوک:جدی باشم؟
ا.ت:آره
کوک:
خنده ریزی زدم و رفتم سمتش گردنشو تو دستام گرفتم و نزدیک صورتم کردم
ا.ت:ک کوک ... دارم خفه میشمم
کوک:گفتی جدی باشم الانم میخوام باهات جدی رفتار کنم
ا.ت:
شروع کرد به مکیدن لبام وحشیانه مک میزد جوری که مزه خون و تو دهنم حس میکردم
بعد از چند مین ازم جدا شد و منو رو تخت خوابوند و روم خیمه زد
کوک:میگم ... میایی یکم ...
کوک:
داشتم حرفمو میزدم که زد تو گوشم از رو تخت اومدم پایین
کوک:ا ... آخ چیکار میکنی؟
ا.ت:گفتم جدی باش نه وحشی برو بیرون میخوام بخوابم
کوک:خوب حداقل بزار کنارت بخوابم
ا.ت:میری بیرون یا دوباره بزنمت؟
کوک:باشه باشه ... شب بخیر
کوک:
درو باز کردم و رفتم بیرون نفس عمیقی کشیدم و رفتم
(فردا صبح)
کوک:
بلند شدم رفتم تو اتاق ا.ت تا بلندش کنم
رفتم کنار تختش نشستم و همینجوری که داشتم چشمام و میمالیدم صداش کردم
کوک:ا.ت ... ا.ت بلند شو صبحونه
ا.ت:هومم ... خودتون بخورید
کوک:بلند شو چان گفت ماموریت داریم
ا.ت:اَیششش شت
کوک:من میرم تو هم بیایا
ا.ت:باشه
ا.ت:
بلند شدم خودمو کش دادم موهام و شونه زدم آب به دست و صورتم زدم و رفتم پیش بقیه
چان:چه عجب ا.ت هم اومد
جیهوپ:دیشب صدا های عجیبی از اتاقت میومد چیکار داشتی میکردی؟
ا.ت:(نگاه عصبی به کوک)خوبب ... داشتم ورزش میکردم هه
لایک؟:(
*<My criminal police>*
پارت ۱۳
کوک:ا.ت یکم با من راحت باش
ا.ت:نمیخوام ... ب برو اونور
کوک:
میخواستم لباساش و در بیارم که چان اومد پشت در
رفتم در و باز کردم و با چان حرف زدم و باز درو بستم
رومو که برگردوندم دیدم ا.ت داره دکمه های لباسشو میبنده و با دستمال گردنشو پاک میکنه
کوک:چیکار داری میکنی؟
ا.ت:میخوام بخوابم
کوک:پس منم میام
ا.ت:کوک ... خواهش میکنم یکم جدی باش
کوک:جدی باشم؟
ا.ت:آره
کوک:
خنده ریزی زدم و رفتم سمتش گردنشو تو دستام گرفتم و نزدیک صورتم کردم
ا.ت:ک کوک ... دارم خفه میشمم
کوک:گفتی جدی باشم الانم میخوام باهات جدی رفتار کنم
ا.ت:
شروع کرد به مکیدن لبام وحشیانه مک میزد جوری که مزه خون و تو دهنم حس میکردم
بعد از چند مین ازم جدا شد و منو رو تخت خوابوند و روم خیمه زد
کوک:میگم ... میایی یکم ...
کوک:
داشتم حرفمو میزدم که زد تو گوشم از رو تخت اومدم پایین
کوک:ا ... آخ چیکار میکنی؟
ا.ت:گفتم جدی باش نه وحشی برو بیرون میخوام بخوابم
کوک:خوب حداقل بزار کنارت بخوابم
ا.ت:میری بیرون یا دوباره بزنمت؟
کوک:باشه باشه ... شب بخیر
کوک:
درو باز کردم و رفتم بیرون نفس عمیقی کشیدم و رفتم
(فردا صبح)
کوک:
بلند شدم رفتم تو اتاق ا.ت تا بلندش کنم
رفتم کنار تختش نشستم و همینجوری که داشتم چشمام و میمالیدم صداش کردم
کوک:ا.ت ... ا.ت بلند شو صبحونه
ا.ت:هومم ... خودتون بخورید
کوک:بلند شو چان گفت ماموریت داریم
ا.ت:اَیششش شت
کوک:من میرم تو هم بیایا
ا.ت:باشه
ا.ت:
بلند شدم خودمو کش دادم موهام و شونه زدم آب به دست و صورتم زدم و رفتم پیش بقیه
چان:چه عجب ا.ت هم اومد
جیهوپ:دیشب صدا های عجیبی از اتاقت میومد چیکار داشتی میکردی؟
ا.ت:(نگاه عصبی به کوک)خوبب ... داشتم ورزش میکردم هه
لایک؟:(
۲.۵k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.