غزل شماره 32 .فال سه شنبه
غزل شماره 32
.فال سه شنبه
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
گشاد کار من اندر کرشمههای تو بست
مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند
زمانه تا قصب نرگس قبای تو بست
ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود
نسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست
مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد
ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست
چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن
که عهد با سر زلف گره گشای تو بست
تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال
خطا نگر که دل امید در وفای تو بست
ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت
به خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست
هر گره ای به گونه ای گشاده می شود و هر مشکلی راه حلی و مشکل گشایی دارد.به وفاداری دوستان دغل پیشه امید وار مباش که انها برای سود خود دل در تو بسته اند.یاد خدارا فراموش مکن و دل در محبت و رضای او خوش دار.
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
گشاد کار من اندر کرشمههای تو بست
مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند
زمانه تا قصب نرگس قبای تو بست
ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود
نسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست
مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد
ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست
چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن
که عهد با سر زلف گره گشای تو بست
تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال
خطا نگر که دل امید در وفای تو بست
ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت
به خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست
هر گره ای به گونه ای گشاده می شود و هر مشکلی راه حلی و مشکل گشایی دارد.به وفاداری دوستان دغل پیشه امید وار مباش که انها برای سود خود دل در تو بسته اند.یاد خدارا فراموش مکن و دل در محبت و رضای او خوش دار.
۴.۱k
۰۳ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.