۲۸
۲۸
لونا.*همدیگر و نگاه میکردیم انگار توی چشم های هم غرق شده بودیم و بدن هامون هم از این حس لذت میبردن همینطور به هم زل زده بودیم که یکدفعه برق ها رفت*
کوک. عه چیشد
لونا.چرا برق ها رفت
کوک.نمیدونم
تهیونگ.بچه ها حالتون خوبه
کوک.اره ما خوبیم نمیخواد بیای داخل
لونا.کوک.... میشه ولم کنی میخوام لباسمو عوض کنم
کوک.چی...باشه
لونا.فلش گوشیتو روشن کن و روتو اونطرف کن تا لباسمو عوض کنم
کوک.باشه
لونا.*دامنمو با یک شلوار راحتی عضو کردم میخواستم بندمو باز کنم که فلش گوشیش خاموش شد* چیشد
کوک.شارژ گوشیم تموم شد
لونا.باشه باشه اشکال نداره فقط لباسم مو...نده *هر کار میکردم دستم به بندم نمیرسید *کوک میشه کمکم کنی
کوک.چیکار کنم
لونا.دستم به بندم نمیرسه برام بازش میکنی
کوک.باشه
لونا.*رو به روم ایستاد با اینکه همه جا تاریک بود اما بازم مثل یک جنتلمن واقعی چشم هاشو بست نزدیکم شد و با چشم های بسته دنبال بندم میگشت دست های گرمش باعث میشد حس خوبی رو روی کمرم حس کنم بند لباس و پیدا کرد بازش کرد و رفت اونطرف منم سریع لباسمو عوض کردم
کوک.لونا
لونا.هوم
کوک.میخوام ببرمت جایی
لونا.الان
کوک.اره
لونا.باشه پس الان سریع اماده میشم*تنها چیزی که دیدم یک شومیز مشکی با شلوار جین مشکیم بود سریع اونو پوشیدم و رفتم پیش کوک
کوک . آماده شدی
لونا.اره فقط میخوای منو کجا ببری
کوک.خودت میفهمی
جین.کجا میرید
کوک.زود برمیگردیم
لونا.* توی ماشین بودیم هبچ حرفی زده نشد که رسیدم داریم میریم سمت ساحل *
کوک.پیاده شو بیا بریم
لونا.باشه*دو تایی رفتیم سمت دریا و دیدم کوک چشم هاشو بسته انگار خیلی خستس از همه چی ولی چیشده دستم و نوازش وار روی گونش کشیدم*چیزی شده کوک
کوک.میخوام یک چیز مهم رو بهت بگم
لونا.چیشده
کوک.میشه....میشه با من ...قرار بزاری
لونا.چی
به پارت های اخر نزدیک میشیم
لونا.*همدیگر و نگاه میکردیم انگار توی چشم های هم غرق شده بودیم و بدن هامون هم از این حس لذت میبردن همینطور به هم زل زده بودیم که یکدفعه برق ها رفت*
کوک. عه چیشد
لونا.چرا برق ها رفت
کوک.نمیدونم
تهیونگ.بچه ها حالتون خوبه
کوک.اره ما خوبیم نمیخواد بیای داخل
لونا.کوک.... میشه ولم کنی میخوام لباسمو عوض کنم
کوک.چی...باشه
لونا.فلش گوشیتو روشن کن و روتو اونطرف کن تا لباسمو عوض کنم
کوک.باشه
لونا.*دامنمو با یک شلوار راحتی عضو کردم میخواستم بندمو باز کنم که فلش گوشیش خاموش شد* چیشد
کوک.شارژ گوشیم تموم شد
لونا.باشه باشه اشکال نداره فقط لباسم مو...نده *هر کار میکردم دستم به بندم نمیرسید *کوک میشه کمکم کنی
کوک.چیکار کنم
لونا.دستم به بندم نمیرسه برام بازش میکنی
کوک.باشه
لونا.*رو به روم ایستاد با اینکه همه جا تاریک بود اما بازم مثل یک جنتلمن واقعی چشم هاشو بست نزدیکم شد و با چشم های بسته دنبال بندم میگشت دست های گرمش باعث میشد حس خوبی رو روی کمرم حس کنم بند لباس و پیدا کرد بازش کرد و رفت اونطرف منم سریع لباسمو عوض کردم
کوک.لونا
لونا.هوم
کوک.میخوام ببرمت جایی
لونا.الان
کوک.اره
لونا.باشه پس الان سریع اماده میشم*تنها چیزی که دیدم یک شومیز مشکی با شلوار جین مشکیم بود سریع اونو پوشیدم و رفتم پیش کوک
کوک . آماده شدی
لونا.اره فقط میخوای منو کجا ببری
کوک.خودت میفهمی
جین.کجا میرید
کوک.زود برمیگردیم
لونا.* توی ماشین بودیم هبچ حرفی زده نشد که رسیدم داریم میریم سمت ساحل *
کوک.پیاده شو بیا بریم
لونا.باشه*دو تایی رفتیم سمت دریا و دیدم کوک چشم هاشو بسته انگار خیلی خستس از همه چی ولی چیشده دستم و نوازش وار روی گونش کشیدم*چیزی شده کوک
کوک.میخوام یک چیز مهم رو بهت بگم
لونا.چیشده
کوک.میشه....میشه با من ...قرار بزاری
لونا.چی
به پارت های اخر نزدیک میشیم
۲.۴k
۱۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.