MUTED SOUND ( صدای خاموش )
P¹²
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
نگاهی به خودم از اینه ارایش انداختم. آماده به نظر میرسیدم درحالی که مطمئنا اینطور نبود. تابحال هیچ یک از کار هایی که کردم با اینکه شاید اشتباه هم بودن ولی شک و تردید یا پشیمونی ای درباره اشون نداشتم و کاملا برای انجامشون مصمم بودم اما قلباً برای قرار گذاشتن با کیوم آمادگی نداشتم و مردد بودم.
شاید باید قرار و بهم میزدم و تو خونه میموندم و فقط با تهیونگ حرف میزدم اما چیزی، حسی، شخصی، صدایی از انجام اینکار منع ام میکرد.
با بیمیلی و چهره ای عبوس از اتاق بیرون رفتم که همزمان تهیونگ هم آماده از اتاقش بیرون اومد و جلوی در اتاقش ایستاد. همدیگه رو توی لباس های مجلسی و رسمی برانداز کردیم که هردو مثل ستاره های پاپ میدرخشیدیم.
تهیونگ با لبخند خونسردی که به لب داشت نزدیکتر اومد
_ خوشگل شدی یونا! مثل ماه میدرخشی
+ ممنون توهم مثل همیشه خوش تیپی
لبخندی زد که گالن ها حرف حمل میکرد
_ با کیوم آشتی کردی درست میگم
+ اره داریم میریم بیرون
_ خوش بگذره.. اگه دنبالت نمی یاد میتونم برسونمت
+ نه باهم میریم تو بهتره بری دنبال عشق زندگیت.. اون الان آماده چشم به انتظارته
سری تکون داد
_ راست میگی داره دیرم میشه.. بعدا میبینمت
لبخند مجبوری ای زدم و از پله ها با چشم های ناامیدم بدرقه اش کردم. با رفتنش متوجه تنگی نفسم شدم و دستم و روی قلبم گذاشتم که بی قرار بالا و پایین میشد و دیوانه وار میتپید.
+ از کی تابحال وقتی روبه روم می ایسته قلبم انقدر تند میزنه و نفس کم می یارم!
+ احتمالا.. احتمالا بخاطر لباسه ست خیلی تنگه...!
پایین رفتم. خانم هانول روی کاناپه نشسته بود و همراه با قهوه کتاب میخواند برعکس آقای سیون که فیلم تماشا میکرد.
متوجه ام شدن
@ کجا میری عزیزم
ایستادم
+ با.. با یکی از پسرا قرار دارم..
چشم هاشون خندید
@ خوش بگذره عزیزم
لبخندی بهشون تقدیم کردم
+ ممنون
@ دیدی چه خوشگل شده بود
¢ اره، یونا واقعا دختر زیباییه
@ صبر کن ببینم تو که اصلا نگاهش نکردی
¢ وقتی از پله ها پایین می اومد مثل این بود که ماه داره از اسمون به زمین می یاد
لبخندی به همسرش که تفاهم نظر داشتن زد و خودش و توی بغلش جا داد.
کیوم با کت و شلوار مردانه و اتو شده مرتبی به ماشین تکیه داده بود و انتظار میکشید. با دیدنم صاف ایستاد و قدمی به سمتم برداشت
£ یونا من..
بدون توجه به جمله ای که میخواست بزنه توی ماشین نشستم و منتظرش موندم تا بشینه و حرکت کنیم. مضطرب بودم و هاج و واج، اما چرا، نمیدونستم. احساس میکردم کار اشتباهی و دارم میکنم که بعدا پشیمانی بزرگی به همراه خواهد داشت.
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
نگاهی به خودم از اینه ارایش انداختم. آماده به نظر میرسیدم درحالی که مطمئنا اینطور نبود. تابحال هیچ یک از کار هایی که کردم با اینکه شاید اشتباه هم بودن ولی شک و تردید یا پشیمونی ای درباره اشون نداشتم و کاملا برای انجامشون مصمم بودم اما قلباً برای قرار گذاشتن با کیوم آمادگی نداشتم و مردد بودم.
شاید باید قرار و بهم میزدم و تو خونه میموندم و فقط با تهیونگ حرف میزدم اما چیزی، حسی، شخصی، صدایی از انجام اینکار منع ام میکرد.
با بیمیلی و چهره ای عبوس از اتاق بیرون رفتم که همزمان تهیونگ هم آماده از اتاقش بیرون اومد و جلوی در اتاقش ایستاد. همدیگه رو توی لباس های مجلسی و رسمی برانداز کردیم که هردو مثل ستاره های پاپ میدرخشیدیم.
تهیونگ با لبخند خونسردی که به لب داشت نزدیکتر اومد
_ خوشگل شدی یونا! مثل ماه میدرخشی
+ ممنون توهم مثل همیشه خوش تیپی
لبخندی زد که گالن ها حرف حمل میکرد
_ با کیوم آشتی کردی درست میگم
+ اره داریم میریم بیرون
_ خوش بگذره.. اگه دنبالت نمی یاد میتونم برسونمت
+ نه باهم میریم تو بهتره بری دنبال عشق زندگیت.. اون الان آماده چشم به انتظارته
سری تکون داد
_ راست میگی داره دیرم میشه.. بعدا میبینمت
لبخند مجبوری ای زدم و از پله ها با چشم های ناامیدم بدرقه اش کردم. با رفتنش متوجه تنگی نفسم شدم و دستم و روی قلبم گذاشتم که بی قرار بالا و پایین میشد و دیوانه وار میتپید.
+ از کی تابحال وقتی روبه روم می ایسته قلبم انقدر تند میزنه و نفس کم می یارم!
+ احتمالا.. احتمالا بخاطر لباسه ست خیلی تنگه...!
پایین رفتم. خانم هانول روی کاناپه نشسته بود و همراه با قهوه کتاب میخواند برعکس آقای سیون که فیلم تماشا میکرد.
متوجه ام شدن
@ کجا میری عزیزم
ایستادم
+ با.. با یکی از پسرا قرار دارم..
چشم هاشون خندید
@ خوش بگذره عزیزم
لبخندی بهشون تقدیم کردم
+ ممنون
@ دیدی چه خوشگل شده بود
¢ اره، یونا واقعا دختر زیباییه
@ صبر کن ببینم تو که اصلا نگاهش نکردی
¢ وقتی از پله ها پایین می اومد مثل این بود که ماه داره از اسمون به زمین می یاد
لبخندی به همسرش که تفاهم نظر داشتن زد و خودش و توی بغلش جا داد.
کیوم با کت و شلوار مردانه و اتو شده مرتبی به ماشین تکیه داده بود و انتظار میکشید. با دیدنم صاف ایستاد و قدمی به سمتم برداشت
£ یونا من..
بدون توجه به جمله ای که میخواست بزنه توی ماشین نشستم و منتظرش موندم تا بشینه و حرکت کنیم. مضطرب بودم و هاج و واج، اما چرا، نمیدونستم. احساس میکردم کار اشتباهی و دارم میکنم که بعدا پشیمانی بزرگی به همراه خواهد داشت.
۱۲.۵k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.