name:belife part:6
با عصبانیت پشت ا.ت دراز کشید. چند ثانیه فکر کرد و دستاش رو دور ا.ت حلقه کرد و محکم بغلش کرد کنار گوشش لب زد : از جفتم جم بخوری من میدونم و تو...
ا.ت با تعجب گفت : چرا؟
تهیونگ با فشار داد ا.ت بهش فهموند که باید ساکت باشه و بعد از بستن چشاش خوابید.
***
ا.ت اخرین ظرف صبحونه رو روی میز گذاشت و کنارشون نشست.
تهیونگ کتش رو برداشت و سمت در رفت.
ا.ت سریع سمتش رفت و دم در ایستاد: صبحونه نمیخوری؟
تهیونگ لبخندی زد و سرش رو تکون داد: دیرمه
ا.ت سری تکون داد و تهیونگ رو بغل کرد .
تهیونگ لبش رو روی موهای ا.ت گذاشت و بوسه ای بهشون زد. ا.ت با تعجب سریع از تهیونگ جدا شد و پرسید : کلتت رو نمیبری؟
تهیونگ دستش رو دور کمرش برد و با حس نکردن کلتش لبش رو گاز گرفت و عاجزانه به ا.ت خیره شد
ا.ت خندید و لب زد : باشه ...برات میارمش
ا.ت سریع سمت اتاق دویید و کلتش رو اورد و اون رو روی دستای تهیونگ گذاشت.
سوریون از سر میز صبحونه داد زد : تهیونگا مراقب هوسوک باش
تهیونگ با صدای سوریون اخمی کرد و جدی لب زد : خدافظ
ا.ت سری تکون داد و در و بست.
سمت کانتر راه افتاد و با دیدن ساعت تهیونگ اروم به سرش ضربه ای زد و گفت : ساعتش جا موند
***
سه ماه بعد
تهیونگ دستش رو توی موهای فرو برد و با عصبانیت به رو به روش خیره شد.
سوریون اروم خندید و کنار گوش تهیونگ لب زد : زنت چه حسی پیدا میکنه اگه بفهمه با من خوابیدی؟؟؟
تهیونگ صورتش رو بین دستاش گرفت و اروم گفت : خفه شو فقط...
سوریون اروم خندید و سیب سبزی که دستش بود رو گاز زد.
تهیونگ نفس عمیقی کشید و ...
.
.
.
.
.
#بی_تی_اس#سناریو#وانشات#نامجون#جین#شوگا#جیهوپ#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#کیپاپ#ویسگون#رمان
ا.ت با تعجب گفت : چرا؟
تهیونگ با فشار داد ا.ت بهش فهموند که باید ساکت باشه و بعد از بستن چشاش خوابید.
***
ا.ت اخرین ظرف صبحونه رو روی میز گذاشت و کنارشون نشست.
تهیونگ کتش رو برداشت و سمت در رفت.
ا.ت سریع سمتش رفت و دم در ایستاد: صبحونه نمیخوری؟
تهیونگ لبخندی زد و سرش رو تکون داد: دیرمه
ا.ت سری تکون داد و تهیونگ رو بغل کرد .
تهیونگ لبش رو روی موهای ا.ت گذاشت و بوسه ای بهشون زد. ا.ت با تعجب سریع از تهیونگ جدا شد و پرسید : کلتت رو نمیبری؟
تهیونگ دستش رو دور کمرش برد و با حس نکردن کلتش لبش رو گاز گرفت و عاجزانه به ا.ت خیره شد
ا.ت خندید و لب زد : باشه ...برات میارمش
ا.ت سریع سمت اتاق دویید و کلتش رو اورد و اون رو روی دستای تهیونگ گذاشت.
سوریون از سر میز صبحونه داد زد : تهیونگا مراقب هوسوک باش
تهیونگ با صدای سوریون اخمی کرد و جدی لب زد : خدافظ
ا.ت سری تکون داد و در و بست.
سمت کانتر راه افتاد و با دیدن ساعت تهیونگ اروم به سرش ضربه ای زد و گفت : ساعتش جا موند
***
سه ماه بعد
تهیونگ دستش رو توی موهای فرو برد و با عصبانیت به رو به روش خیره شد.
سوریون اروم خندید و کنار گوش تهیونگ لب زد : زنت چه حسی پیدا میکنه اگه بفهمه با من خوابیدی؟؟؟
تهیونگ صورتش رو بین دستاش گرفت و اروم گفت : خفه شو فقط...
سوریون اروم خندید و سیب سبزی که دستش بود رو گاز زد.
تهیونگ نفس عمیقی کشید و ...
.
.
.
.
.
#بی_تی_اس#سناریو#وانشات#نامجون#جین#شوگا#جیهوپ#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#کیپاپ#ویسگون#رمان
۲۷.۹k
۱۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.