پارت ۱۷
ویو جیمین
~به نظرت حال کوک خوبه؟
+مگه مهمه؟
~خب اره اون مثل برادرمه
+پس از منم بیشتر دوسش داری؟
~عا.. نه.. یعنی.. خب..
+😂شوخی کردم اگه جرعت داری میتونی بری کنارش بشینی البته اینو جدی گفتم
~نه همینجا پیش تو میمونم.. شوگا
+عو... راجب اون اسم.. عه اون اسمیه که پدرم روم گذاشته ولی اسمی که مادرم به من داده بود یونگی بود برای همین هیچ وقت فراموشش نمیکنم
~اوو خیلی متاسفم... میگم...
ولی معلم وارد کلاس شد
فلش بک به بعد کلاس
ویو یونگی
خیلی کنجکاو بودم که چی میخواست جیمین بهم بگه
+عه.. میگم جیمین چی میخواستی بگی؟
~ها؟ هیچی... فقط باید برم اتاق پرستار
+چرا؟
~فقط یه کم دستم درد میکنه
+اومم باشه
ویو جیمین
پوففف نمیخواستم به یونگی بگم جای سوختگی نامادریش درد میکنه چون عصبی میشد
همینطور که داشتم میرفتم به اتاق بهداشت
☆هی جیمین
~عه کوک سلام
☆دستت چی شده
~هیچی سوزوندم
☆ها؟ ببینم بد سوخته
~نه هیچی نیست.. تو چیکارم داشتی؟
☆میگم ما مثل داداشیم.. مگه نه؟
~اره
☆ولی من نمیخوام برادرباشیم
با این جمله ی کوک انگار از هم پاچیده شدم
~عه.. یعنی چی کوک من کار اشتباهی کردم
☆نگفتم میخوام رابطمو باهات بهم بزنم
من میخوام با تو جور دیگه ای رابطه داشته باشم
~ها، چجوری؟
☆من... من چند وقته یه احساسی درموردت دارم...
~چی؟ کوک نه یعنی.. نمیشه مثل یه برادر خوب یرای هم باشیم
☆ولی جیمین
~عه.. خب باید جقیقتو بهت بگم.....
~به نظرت حال کوک خوبه؟
+مگه مهمه؟
~خب اره اون مثل برادرمه
+پس از منم بیشتر دوسش داری؟
~عا.. نه.. یعنی.. خب..
+😂شوخی کردم اگه جرعت داری میتونی بری کنارش بشینی البته اینو جدی گفتم
~نه همینجا پیش تو میمونم.. شوگا
+عو... راجب اون اسم.. عه اون اسمیه که پدرم روم گذاشته ولی اسمی که مادرم به من داده بود یونگی بود برای همین هیچ وقت فراموشش نمیکنم
~اوو خیلی متاسفم... میگم...
ولی معلم وارد کلاس شد
فلش بک به بعد کلاس
ویو یونگی
خیلی کنجکاو بودم که چی میخواست جیمین بهم بگه
+عه.. میگم جیمین چی میخواستی بگی؟
~ها؟ هیچی... فقط باید برم اتاق پرستار
+چرا؟
~فقط یه کم دستم درد میکنه
+اومم باشه
ویو جیمین
پوففف نمیخواستم به یونگی بگم جای سوختگی نامادریش درد میکنه چون عصبی میشد
همینطور که داشتم میرفتم به اتاق بهداشت
☆هی جیمین
~عه کوک سلام
☆دستت چی شده
~هیچی سوزوندم
☆ها؟ ببینم بد سوخته
~نه هیچی نیست.. تو چیکارم داشتی؟
☆میگم ما مثل داداشیم.. مگه نه؟
~اره
☆ولی من نمیخوام برادرباشیم
با این جمله ی کوک انگار از هم پاچیده شدم
~عه.. یعنی چی کوک من کار اشتباهی کردم
☆نگفتم میخوام رابطمو باهات بهم بزنم
من میخوام با تو جور دیگه ای رابطه داشته باشم
~ها، چجوری؟
☆من... من چند وقته یه احساسی درموردت دارم...
~چی؟ کوک نه یعنی.. نمیشه مثل یه برادر خوب یرای هم باشیم
☆ولی جیمین
~عه.. خب باید جقیقتو بهت بگم.....
۴.۵k
۰۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.