(پارت38)
کوک*ویو
(فردا مدرسه)
از خواب پاشدیم من و ا.ت
صبحانه خوردیم.
و لباس هامون پوشیدیم و اماده شدیم.
رفتیم مدرسه با ماشین من
کوک: چقدر خوب
ا.ت:چی؟
کوک:اینکه با او چشمام و باز کردم و الان دارم میرم مدرسه
ا.ت:منم خوشحالم با یکی از جذاب ترین خالق های جهان پاشدم
کوک:عشقم خودمی
ا.ت:الان همه شوکه میشن
کوک:واسه چی
ا.ت:من و تو رو رابطه مون
کوک:اها نبابا ولشون کن اگر نگاه کردن
ا.ت:باشه عشقم.
رفتیم رسیدیم مدرسهپ
همه گگاهشون به ما بود که اینا باهم بد بودن.
الان باهم قرار میذارن
رفتیم تو کلاس یهو همه خشکشون زد
شوگا:وات؟
ویمین:(با خنده)اینا باهم قرار میذارن
لارا:چی دست اون دختره رو ود کن جانکوک
کوک:ول نمیکنم.
لارا:یعنی چی؟
کوک:دوست دخترمه
لارا:بیشرف
کوک:ساکت
لارا:ا.ت خانم شما هم ول میکنه دو فردای دیگه
ا.ت:حالا تا دو روز دیگه
نشستیم سر جاهامون.
(زنگ اخر)
ا.ت:کوک تو برو من یکم کار دارم تو برو خونت با ماشینت
کوک:ماشین داری
ا.ت:پس چی پارک هستش
کوک:پس خداحافط عشقم.
ا.ت*ویو
کوک رفت.
بعد یک ربع من کار داشتم.
رفتم تو حیاط.
یهو از گوشیم پیام اومد دیدم.
که کوک هست.
نوشته:عشقم بیا جایی که لوکیشن واست فرستادم میخوام ببینمت
نوشتم:باشه عشقم الان میام
کوک*ویو
رفته بودم حموم از راه رسیدم.
الاگ یک ربع هست
از حموم اومدم.
دنبال گوشبم میگشتم.
نبودش هر چی میگشتم.
پیش خودم گفتم:حتما اینجاهاست دیگه رفتم تا نهار بخورم.
(فردا مدرسه)
از خواب پاشدیم من و ا.ت
صبحانه خوردیم.
و لباس هامون پوشیدیم و اماده شدیم.
رفتیم مدرسه با ماشین من
کوک: چقدر خوب
ا.ت:چی؟
کوک:اینکه با او چشمام و باز کردم و الان دارم میرم مدرسه
ا.ت:منم خوشحالم با یکی از جذاب ترین خالق های جهان پاشدم
کوک:عشقم خودمی
ا.ت:الان همه شوکه میشن
کوک:واسه چی
ا.ت:من و تو رو رابطه مون
کوک:اها نبابا ولشون کن اگر نگاه کردن
ا.ت:باشه عشقم.
رفتیم رسیدیم مدرسهپ
همه گگاهشون به ما بود که اینا باهم بد بودن.
الان باهم قرار میذارن
رفتیم تو کلاس یهو همه خشکشون زد
شوگا:وات؟
ویمین:(با خنده)اینا باهم قرار میذارن
لارا:چی دست اون دختره رو ود کن جانکوک
کوک:ول نمیکنم.
لارا:یعنی چی؟
کوک:دوست دخترمه
لارا:بیشرف
کوک:ساکت
لارا:ا.ت خانم شما هم ول میکنه دو فردای دیگه
ا.ت:حالا تا دو روز دیگه
نشستیم سر جاهامون.
(زنگ اخر)
ا.ت:کوک تو برو من یکم کار دارم تو برو خونت با ماشینت
کوک:ماشین داری
ا.ت:پس چی پارک هستش
کوک:پس خداحافط عشقم.
ا.ت*ویو
کوک رفت.
بعد یک ربع من کار داشتم.
رفتم تو حیاط.
یهو از گوشیم پیام اومد دیدم.
که کوک هست.
نوشته:عشقم بیا جایی که لوکیشن واست فرستادم میخوام ببینمت
نوشتم:باشه عشقم الان میام
کوک*ویو
رفته بودم حموم از راه رسیدم.
الاگ یک ربع هست
از حموم اومدم.
دنبال گوشبم میگشتم.
نبودش هر چی میگشتم.
پیش خودم گفتم:حتما اینجاهاست دیگه رفتم تا نهار بخورم.
۸.۹k
۰۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.