ᴍᴀꜰɪᴀ ʟᴏᴠᴇپارت سوم
ᴍᴀꜰɪᴀ ʟᴏᴠᴇپارت سوم
ویو راوی
ا.ت رو بردن به یک عمارت بیرون از شهر
ویو ا.ت
به هوش اومدی،تویه اتاق تاریک بودی.تورو روی تخت گزاشته بودن ، کل اتاق مشکی بود و تو اصلا دوست نداشتی، ترسیده بودی که در باز شد،خدمتکار بود(علامت خدمتکار ^)
^سلام خانوم ا.ت من خدمتکار شخصی شما هستم و وظیفه دارم شمارو اماده کنم
+اماده برای چی؟(با تعجب )
^رییس میخواد ببینتت
+ولی من نمی دونم شماها کی هستین
^بیشتر از این نمیتونم بهتون چیزی بگم لطفا دنبالم بیاین
پشتش راه افتادی جلوی در وایستادکلی بادیگارد حلوی در بود واین به ترست بیشتر میکرد
خدمتکار در زد
_بیاتو(علامت جانکوک )
با خدمتکار رفتی تو
_این همون دختره ؟
^بله رییس
_از عکساش خوشگل تره،خیله خوب میتونی بری و بگو هیچکس نیاد داخل
^چشم
خدمتکار رفت و تو تنها اونجا مونده بودی
ویو راوی
ا.ت رو بردن به یک عمارت بیرون از شهر
ویو ا.ت
به هوش اومدی،تویه اتاق تاریک بودی.تورو روی تخت گزاشته بودن ، کل اتاق مشکی بود و تو اصلا دوست نداشتی، ترسیده بودی که در باز شد،خدمتکار بود(علامت خدمتکار ^)
^سلام خانوم ا.ت من خدمتکار شخصی شما هستم و وظیفه دارم شمارو اماده کنم
+اماده برای چی؟(با تعجب )
^رییس میخواد ببینتت
+ولی من نمی دونم شماها کی هستین
^بیشتر از این نمیتونم بهتون چیزی بگم لطفا دنبالم بیاین
پشتش راه افتادی جلوی در وایستادکلی بادیگارد حلوی در بود واین به ترست بیشتر میکرد
خدمتکار در زد
_بیاتو(علامت جانکوک )
با خدمتکار رفتی تو
_این همون دختره ؟
^بله رییس
_از عکساش خوشگل تره،خیله خوب میتونی بری و بگو هیچکس نیاد داخل
^چشم
خدمتکار رفت و تو تنها اونجا مونده بودی
۲.۰k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.