گونه های سرخ p.8
جعون کنار تخت دختر به خواب رفت
صبح با صدای در زدن ندیمه ای از خواب بلند شد:
#ارباب بیاید برای صبحانه
+نمیخورم
تعظیمی کرد و بیرون رفت
بدن یونهی سرد شده بود یا مرده بود یا خوناشام شده بود
کوک به اتاق خودش رفت و جامی رو پر خون کرد و به اتاق یونهی رفت وقتی در رو باز کرد یوونهی رو وحشت زده رو به روی اینه دید
_چ..چه بلایی سرم اومده (ترس)
اینقدر خوشحال بود که جام رو روی میز گزاشت و به سمت دخترک رفت و اونو تو اغوشش کشید
+دیوونه
دختر تو شک بود
_چه اتفاقی افتاده...
+هیچی فقط یک دیوونه یک طلسم رو رو خودش فعال کرده بود
_منظ...
که حرفش با بو سه ای قطع شد
چشمهاش از تعجب بیرون زده بود
بعد چند مین ازش جدا شد
سمت جام رفت و اونو به یونهی داد
+بگیرش
_این خ..خونه
+ اوهوم
دخترک جام رو گرفت متوجه بلند شدن نیش هاش شد چشماش تغییر کرد و جام رو سرکشید
اون خون جعون بود
صورتش به حالت عادی برگشت
_دیشب چه اتفاقی افتاد؟
+گفتم که یک دیوونه کتاب ممنوعه کانگ رو خونده بود که باعث شد طلسم شه الان تو یک ومپ شدی
_چ...چی الان چجوری برگردم به قلعه کانگ تو چیکار کردی
+ جونتو نجات دادم
دخترک خواست غرغر کنه که جعون دستشو روی دهن دخترک گذاشت
+هیش ویز ویز نکن
هی ببینم اون اسب سفید مال توعه؟(اخم)
_اره چطور
+اسب زیباییه دیگه مال منه
_هی کی گفته
+ با یه بو س فکر کردی میتونی رو حرف من حرف بزنی(اخم)
_(خنده)
+هی اصلا خنده دار نیست
_ تا دیروز که میخواستی منو بخوری چیشد یهو
+ اوه یادم رفت باید میرفتیم پیش ارباب (پدربزرگ) عجله کن
_نمیام
+بلند میشی یا خودم لباساتو تنت کنم؟
_ترسیدم(حالت مسخره)
#گونه_های_سرخ
#پارت_جعون کنار تخت دختر به خواب رفت
صبح با صدای در زدن ندیمه ای از خواب بلند شد:
#ارباب بیاید برای صبحانه
+نمیخورم
تعظیمی کرد و بیرون رفت
بدن یونهی سرد شده بود یا مرده بود یا خوناشام شده بود
کوک به اتاق خودش رفت و جامی رو پر خون کرد و به اتاق یونهی رفت وقتی در رو باز کرد یوونهی رو وحشت زده رو به روی اینه دید
_چ..چه بلایی سرم اومده (ترس)
اینقدر خوشحال بود که جام رو روی میز گزاشت و به سمت دخترک رفت و اونو تو اغوشش کشید
+دیوونه
دختر تو شک بود
_چه اتفاقی افتاده...
+هیچی فقط یک دیوونه یک طلسم رو رو خودش فعال کرده بود
_منظ...
که حرفش با بو سه ای قطع شد
چشمهاش از تعجب بیرون زده بود
بعد چند مین ازش جدا شد
سمت جام رفت و اونو به یونهی داد
+بگیرش
_این خ..خونه
+ اوهوم
دخترک جام رو گرفت متوجه بلند شدن نیش هاش شد چشماش تغییر کرد و جام رو سرکشید
اون خون جعون بود
صورتش به حالت عادی برگشت
_دیشب چه اتفاقی افتاد؟
+گفتم که یک دیوونه کتاب ممنوعه کانگ رو خونده بود که باعث شد طلسم شه الان تو یک ومپ شدی
_چ...چی الان چجوری برگردم به قلعه کانگ تو چیکار کردی
+ جونتو نجات دادم
دخترک خواست غرغر کنه که جعون دستشو روی دهن دخترک گذاشت
+هیش ویز ویز نکن
هی ببینم اون اسب سفید مال توعه؟(اخم)
_اره چطور
+اسب زیباییه دیگه مال منه
_هی کی گفته
+ با یه بو س فکر کردی میتونی رو حرف من حرف بزنی(اخم)
_(خنده)
+هی اصلا خنده دار نیست
_ تا دیروز که میخواستی منو بخوری چیشد یهو
+ اوه یادم رفت باید میرفتیم پیش ارباب (پدربزرگ) عجله کن
_نمیام
+بلند میشی یا خودم لباساتو تنت کنم؟
_ترسیدم(حالت مسخره)
#گونه_های_سرخ
#پارت_هشتم
صبح با صدای در زدن ندیمه ای از خواب بلند شد:
#ارباب بیاید برای صبحانه
+نمیخورم
تعظیمی کرد و بیرون رفت
بدن یونهی سرد شده بود یا مرده بود یا خوناشام شده بود
کوک به اتاق خودش رفت و جامی رو پر خون کرد و به اتاق یونهی رفت وقتی در رو باز کرد یوونهی رو وحشت زده رو به روی اینه دید
_چ..چه بلایی سرم اومده (ترس)
اینقدر خوشحال بود که جام رو روی میز گزاشت و به سمت دخترک رفت و اونو تو اغوشش کشید
+دیوونه
دختر تو شک بود
_چه اتفاقی افتاده...
+هیچی فقط یک دیوونه یک طلسم رو رو خودش فعال کرده بود
_منظ...
که حرفش با بو سه ای قطع شد
چشمهاش از تعجب بیرون زده بود
بعد چند مین ازش جدا شد
سمت جام رفت و اونو به یونهی داد
+بگیرش
_این خ..خونه
+ اوهوم
دخترک جام رو گرفت متوجه بلند شدن نیش هاش شد چشماش تغییر کرد و جام رو سرکشید
اون خون جعون بود
صورتش به حالت عادی برگشت
_دیشب چه اتفاقی افتاد؟
+گفتم که یک دیوونه کتاب ممنوعه کانگ رو خونده بود که باعث شد طلسم شه الان تو یک ومپ شدی
_چ...چی الان چجوری برگردم به قلعه کانگ تو چیکار کردی
+ جونتو نجات دادم
دخترک خواست غرغر کنه که جعون دستشو روی دهن دخترک گذاشت
+هیش ویز ویز نکن
هی ببینم اون اسب سفید مال توعه؟(اخم)
_اره چطور
+اسب زیباییه دیگه مال منه
_هی کی گفته
+ با یه بو س فکر کردی میتونی رو حرف من حرف بزنی(اخم)
_(خنده)
+هی اصلا خنده دار نیست
_ تا دیروز که میخواستی منو بخوری چیشد یهو
+ اوه یادم رفت باید میرفتیم پیش ارباب (پدربزرگ) عجله کن
_نمیام
+بلند میشی یا خودم لباساتو تنت کنم؟
_ترسیدم(حالت مسخره)
#گونه_های_سرخ
#پارت_جعون کنار تخت دختر به خواب رفت
صبح با صدای در زدن ندیمه ای از خواب بلند شد:
#ارباب بیاید برای صبحانه
+نمیخورم
تعظیمی کرد و بیرون رفت
بدن یونهی سرد شده بود یا مرده بود یا خوناشام شده بود
کوک به اتاق خودش رفت و جامی رو پر خون کرد و به اتاق یونهی رفت وقتی در رو باز کرد یوونهی رو وحشت زده رو به روی اینه دید
_چ..چه بلایی سرم اومده (ترس)
اینقدر خوشحال بود که جام رو روی میز گزاشت و به سمت دخترک رفت و اونو تو اغوشش کشید
+دیوونه
دختر تو شک بود
_چه اتفاقی افتاده...
+هیچی فقط یک دیوونه یک طلسم رو رو خودش فعال کرده بود
_منظ...
که حرفش با بو سه ای قطع شد
چشمهاش از تعجب بیرون زده بود
بعد چند مین ازش جدا شد
سمت جام رفت و اونو به یونهی داد
+بگیرش
_این خ..خونه
+ اوهوم
دخترک جام رو گرفت متوجه بلند شدن نیش هاش شد چشماش تغییر کرد و جام رو سرکشید
اون خون جعون بود
صورتش به حالت عادی برگشت
_دیشب چه اتفاقی افتاد؟
+گفتم که یک دیوونه کتاب ممنوعه کانگ رو خونده بود که باعث شد طلسم شه الان تو یک ومپ شدی
_چ...چی الان چجوری برگردم به قلعه کانگ تو چیکار کردی
+ جونتو نجات دادم
دخترک خواست غرغر کنه که جعون دستشو روی دهن دخترک گذاشت
+هیش ویز ویز نکن
هی ببینم اون اسب سفید مال توعه؟(اخم)
_اره چطور
+اسب زیباییه دیگه مال منه
_هی کی گفته
+ با یه بو س فکر کردی میتونی رو حرف من حرف بزنی(اخم)
_(خنده)
+هی اصلا خنده دار نیست
_ تا دیروز که میخواستی منو بخوری چیشد یهو
+ اوه یادم رفت باید میرفتیم پیش ارباب (پدربزرگ) عجله کن
_نمیام
+بلند میشی یا خودم لباساتو تنت کنم؟
_ترسیدم(حالت مسخره)
#گونه_های_سرخ
#پارت_هشتم
۹.۴k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.