PART 1
PART_1
#عشقیهویی
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
#asal
تا جشن چیزی نمونده بود همهچی رو گرفتم آماده شدیم منتظر بابا بودیم که بیاد بابا اومد رفتی مکان جشن عمم اینا هم میومدن رفتی تو من داشتم همین جوری میچرخیدم که زهرا دوستم رو دیدم
_سلاممم چطوریی
زهرا : سلام عزیزم ممنون تو چطوری بیا بریم پایین پیش ما بشین
_ ممنون عزیزم منم خوبم باشه عزیزم بریم
همینجوری که داشتیم میرفتیم حسین رو دیدم پسر شر این شهر
چند وقته ی حسایی به این پسر دارم ولی خب ازش میترسم خیلی ترسناکه همیشه و همه جا دعوا میکنه
عا عا یادم رف خودمو معرفی کنم ببخشید 😅
من اسمم عسلِ من توی ی شهر کوچیکی زندگی میکنم توی استان فارس به اسم خانکهدان من ۱۶ سالمه کلاس دهم هسم رشته هنرستان عکاسی
دوست صمیمیم اسمش فاطمه هس و از هم دوریم اون شیرازه من ی شهر دیگه خب فکر کنم دیگه کافی باشه
جشن شروع شده بود منم نشسته بودم رو صندلی کنار دوستم و دختر عموش بعد ۱ساعت و نیم جشن تموم شد خیلی هم مسخره بود داشتیم میرفتیم که ..........
#عشقیهویی
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
#asal
تا جشن چیزی نمونده بود همهچی رو گرفتم آماده شدیم منتظر بابا بودیم که بیاد بابا اومد رفتی مکان جشن عمم اینا هم میومدن رفتی تو من داشتم همین جوری میچرخیدم که زهرا دوستم رو دیدم
_سلاممم چطوریی
زهرا : سلام عزیزم ممنون تو چطوری بیا بریم پایین پیش ما بشین
_ ممنون عزیزم منم خوبم باشه عزیزم بریم
همینجوری که داشتیم میرفتیم حسین رو دیدم پسر شر این شهر
چند وقته ی حسایی به این پسر دارم ولی خب ازش میترسم خیلی ترسناکه همیشه و همه جا دعوا میکنه
عا عا یادم رف خودمو معرفی کنم ببخشید 😅
من اسمم عسلِ من توی ی شهر کوچیکی زندگی میکنم توی استان فارس به اسم خانکهدان من ۱۶ سالمه کلاس دهم هسم رشته هنرستان عکاسی
دوست صمیمیم اسمش فاطمه هس و از هم دوریم اون شیرازه من ی شهر دیگه خب فکر کنم دیگه کافی باشه
جشن شروع شده بود منم نشسته بودم رو صندلی کنار دوستم و دختر عموش بعد ۱ساعت و نیم جشن تموم شد خیلی هم مسخره بود داشتیم میرفتیم که ..........
۳۴۹
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.