سلام
تلافی
محمد
وقتی ارسلان وارد ویلا شد و عربده زد که دیانا نیست و اونو دزدیدن و گفت کی این کار رو کرده انگار دنیا رو سرم خراب شد.
اون ادم کثیف سه سال پیش رفیقم رو از گرفت حالا دست گذاشته رو خواهرم.
اما این بار اجازه نمیدم نمیزارم عزیزام رو ازم بگیری.
از جام بند شدم و به سمت اتاقم قدم برداشتم
و وقتی رسیدم به اتاق گوشیم رو برداشتم و با یکی از همکاران تماس گرفتم
(شروع مکالمه )
(من)سلام امیر خوبی داداش
(امیر)سلام مرسی عزیز تو چطوری.
(من)منم خوبم امیر یک کار مهم دارم.
(امیر)جانم داداش باز میخوای کیو با خاک یک سان کنی؟
پوزخندی زدم و گفتم (من)میخوام زندگی قاتل عرفان رو زیر و رو کنم باز داره از خط قرمز های من رد میشه.
(امیر)اوه اوه چه خوبه که میخوایم انتقام بگیریم حالا نقشت چیه؟
(من)خواهرم رو دزدیده نمیتونم زیاد ریکس کنم ولی.
(امیر)ولی؟
(من)ولی نقشه دارم میخوام این سری حکم اعدامش رو بگیرم باید اول ازش مدرک داشته باشیم بدون مدرک باز میخواد از دستمون قصر در بره.
(امیر)اوکی داداش حله.
فقط.
(من)فقط؟
(امیر)مدرک کشیدن از اون لاشخور کار سختیه.
(من)میدونم ولی برا ما مگه سخت معنی داره
(امیر)ن
پس من برم دنبال مدرک.
(من)او کی
منتظر خبرت هستم
خدافظ.
(امیر)خدافظ
(پایان مکالمه.)
در اتاق رو باز کردم و صدام رو انداختم پس کلم
(من)ارسلانننننننننننن
ارسلانننننننننن
(محراب)نیست اقا ارسلان نیست
از پله ها پایین رفتم و گفتم
(من)یعنی چی نیست کجاست؟
(متین)یکی بهاش تماس کرفت گفت بیا به این ادرس تا بتونی با عشقت ملاقات کنی اونم سری به اون ادرس رف هرچی گفتیم بزار بهات بیام گفت ن باید تنها برم.
یکی زدم تو پیشونیم و زیر لب گفتم (مت)ای پسره عاشق احمق
نمیدونید کجا رفت؟
پانیذ با گریه گفت
(پانیذ)چرا ادرسش رو به محراب داد
نگاهی به چشای قرمز شده پانیذ انداختم و دل بی قرار تر از قبل شد رفتم جلوش نشستم و اروم گفتم (من)هیشششش گریه نکن مگه چی شده درست میشه خانوم کوچلو گریه نکن.
بدون این که اجازه بدم چیزی بگه به سمت در خروجی رفتم و گفتم (من)ادرس رو برام بفرستید
و قبل این که در رو ببندم نگاهی به پانیذ انداختم و گفتم(من)مراقب هم دیگه خم باشید
و از ویلا خارج شدم.
پارت _۴۴
اینم به مناسبت ۲۳۰تای شدنمون 😅
محمد
وقتی ارسلان وارد ویلا شد و عربده زد که دیانا نیست و اونو دزدیدن و گفت کی این کار رو کرده انگار دنیا رو سرم خراب شد.
اون ادم کثیف سه سال پیش رفیقم رو از گرفت حالا دست گذاشته رو خواهرم.
اما این بار اجازه نمیدم نمیزارم عزیزام رو ازم بگیری.
از جام بند شدم و به سمت اتاقم قدم برداشتم
و وقتی رسیدم به اتاق گوشیم رو برداشتم و با یکی از همکاران تماس گرفتم
(شروع مکالمه )
(من)سلام امیر خوبی داداش
(امیر)سلام مرسی عزیز تو چطوری.
(من)منم خوبم امیر یک کار مهم دارم.
(امیر)جانم داداش باز میخوای کیو با خاک یک سان کنی؟
پوزخندی زدم و گفتم (من)میخوام زندگی قاتل عرفان رو زیر و رو کنم باز داره از خط قرمز های من رد میشه.
(امیر)اوه اوه چه خوبه که میخوایم انتقام بگیریم حالا نقشت چیه؟
(من)خواهرم رو دزدیده نمیتونم زیاد ریکس کنم ولی.
(امیر)ولی؟
(من)ولی نقشه دارم میخوام این سری حکم اعدامش رو بگیرم باید اول ازش مدرک داشته باشیم بدون مدرک باز میخواد از دستمون قصر در بره.
(امیر)اوکی داداش حله.
فقط.
(من)فقط؟
(امیر)مدرک کشیدن از اون لاشخور کار سختیه.
(من)میدونم ولی برا ما مگه سخت معنی داره
(امیر)ن
پس من برم دنبال مدرک.
(من)او کی
منتظر خبرت هستم
خدافظ.
(امیر)خدافظ
(پایان مکالمه.)
در اتاق رو باز کردم و صدام رو انداختم پس کلم
(من)ارسلانننننننننننن
ارسلانننننننننن
(محراب)نیست اقا ارسلان نیست
از پله ها پایین رفتم و گفتم
(من)یعنی چی نیست کجاست؟
(متین)یکی بهاش تماس کرفت گفت بیا به این ادرس تا بتونی با عشقت ملاقات کنی اونم سری به اون ادرس رف هرچی گفتیم بزار بهات بیام گفت ن باید تنها برم.
یکی زدم تو پیشونیم و زیر لب گفتم (مت)ای پسره عاشق احمق
نمیدونید کجا رفت؟
پانیذ با گریه گفت
(پانیذ)چرا ادرسش رو به محراب داد
نگاهی به چشای قرمز شده پانیذ انداختم و دل بی قرار تر از قبل شد رفتم جلوش نشستم و اروم گفتم (من)هیشششش گریه نکن مگه چی شده درست میشه خانوم کوچلو گریه نکن.
بدون این که اجازه بدم چیزی بگه به سمت در خروجی رفتم و گفتم (من)ادرس رو برام بفرستید
و قبل این که در رو ببندم نگاهی به پانیذ انداختم و گفتم(من)مراقب هم دیگه خم باشید
و از ویلا خارج شدم.
پارت _۴۴
اینم به مناسبت ۲۳۰تای شدنمون 😅
۷.۴k
۱۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.