پارت 5
My Brother
جینهو: بدو داداشییی
جیهوپ: اروم میوفتی
ویو جیهوپ
سریع رفتیم سمت فرودگاه جینهو خیلی ذوق داشت رسیدیم نشسته بودیم منتظر بودیم پرواز مامان بابا بشینه که بلندگو گفت: دینگ دینگ دینگ متاسفانه پرواز المان به کره از مداره پرواز خارج شده و سقوط کرده به همه تسلیت عرض میکنم
توی شک بزرگی رفتم دیدم جینهو عروسکش از دستش افتاد و نشست گریه کرد سریع بغلش کردم رفتسم سوار ماشین شدیم تا خونه فقط گریه کردیم واقعا دیگه مامان بابامون مردن.... حالا باید با جینهو چیکار کنم باید سرپرستیشو بگیرم
جینهو رو بغل کردم دیدم خوابه رفتیم داخل خونه.گذاشتمش روی تختش و خودم نشیتم روی کاناپه و با خودم گفتم: من باید یه زندگی جدید رو بسازم چون الان من باید از جینهو مراقبت کنم. ..........
.(پرش به 2 سال بعد )
ویو جیهوپ
الان 2 سال از اون موضوع میگذره من و جینهو زندگی خوبی داریم
جیهوپ: جینهو بلند شو مهد کودک دیر میشه
جینهو: صبح بخیر داداشی جونم
جیهوپ: سلام سنجاب کوچولو بلند شو دیر شد
جینهو: چشم
ویو جینهو
با صدایی داداشیم بیدار شدم و رفتم پایین صبحونه رو خوردیم داداشی نشیت موهامو شونه کرد
جیهوپ: اوخ من قوربونت برم قشنگم
جینهو: خدانکنه
جیهوپ: خاب تموم شد پرنسس برو لباساتو بپوش... وایسا
جینهو: بله داداشی
جیهوپ: بیا به داداشی یه بوس بده انرژی بگیرم
منم رفتم بوسش کردم و رغتم داخل اتافم لباسمو پوشیدم و با داداشی راه افتادیم سمت مهد کودکم وقتی رسیدیم داداشی رو بغل کردم بوسش کردم و ازش خداحافظی کردم و رفتک داخل مهد
ویو جیهوپ
جینهو رو رسوندم مهد کودک بعد رفتم سمت کمپانی 3 ساعت تمرین پشت سر هم خسته افتادیم روی زمین که گوشیم زنگ خورد
جیهوپ: الو
☆: اقای جانگ؟
جیهوپ: بله خودم هستم
☆: من مدیر مهد کودک خواهرتون هستم ما امروز بچه ها رو بردیم به شهر بازی که موقع برگشت یکی از بچه ها گفت یه اقایی اومده جینهو رو با خودش برده
ما پلیس رو خبر کردیم و خیلی نگرانیم میشه خودتون رو برسونین شهر بازیه کنار مهد کودک
چی چی گفت جینهوی منو دزدیدن
جیهوپ: باشه.. من الان میام
سریع بلند شدم که جیمین گفت کجا میری
ویو ادمین
جیهوپ ماجرا رو برای پسرا تعریف میکنه اونا باهم میرین طرف شهر بازی ولی اثری از جینهو نبود تا اینکه........
🤍⭐🤍⭐🤍⭐🤍⭐
لایک15
فالو5
کامنت 10
جینهو: بدو داداشییی
جیهوپ: اروم میوفتی
ویو جیهوپ
سریع رفتیم سمت فرودگاه جینهو خیلی ذوق داشت رسیدیم نشسته بودیم منتظر بودیم پرواز مامان بابا بشینه که بلندگو گفت: دینگ دینگ دینگ متاسفانه پرواز المان به کره از مداره پرواز خارج شده و سقوط کرده به همه تسلیت عرض میکنم
توی شک بزرگی رفتم دیدم جینهو عروسکش از دستش افتاد و نشست گریه کرد سریع بغلش کردم رفتسم سوار ماشین شدیم تا خونه فقط گریه کردیم واقعا دیگه مامان بابامون مردن.... حالا باید با جینهو چیکار کنم باید سرپرستیشو بگیرم
جینهو رو بغل کردم دیدم خوابه رفتیم داخل خونه.گذاشتمش روی تختش و خودم نشیتم روی کاناپه و با خودم گفتم: من باید یه زندگی جدید رو بسازم چون الان من باید از جینهو مراقبت کنم. ..........
.(پرش به 2 سال بعد )
ویو جیهوپ
الان 2 سال از اون موضوع میگذره من و جینهو زندگی خوبی داریم
جیهوپ: جینهو بلند شو مهد کودک دیر میشه
جینهو: صبح بخیر داداشی جونم
جیهوپ: سلام سنجاب کوچولو بلند شو دیر شد
جینهو: چشم
ویو جینهو
با صدایی داداشیم بیدار شدم و رفتم پایین صبحونه رو خوردیم داداشی نشیت موهامو شونه کرد
جیهوپ: اوخ من قوربونت برم قشنگم
جینهو: خدانکنه
جیهوپ: خاب تموم شد پرنسس برو لباساتو بپوش... وایسا
جینهو: بله داداشی
جیهوپ: بیا به داداشی یه بوس بده انرژی بگیرم
منم رفتم بوسش کردم و رغتم داخل اتافم لباسمو پوشیدم و با داداشی راه افتادیم سمت مهد کودکم وقتی رسیدیم داداشی رو بغل کردم بوسش کردم و ازش خداحافظی کردم و رفتک داخل مهد
ویو جیهوپ
جینهو رو رسوندم مهد کودک بعد رفتم سمت کمپانی 3 ساعت تمرین پشت سر هم خسته افتادیم روی زمین که گوشیم زنگ خورد
جیهوپ: الو
☆: اقای جانگ؟
جیهوپ: بله خودم هستم
☆: من مدیر مهد کودک خواهرتون هستم ما امروز بچه ها رو بردیم به شهر بازی که موقع برگشت یکی از بچه ها گفت یه اقایی اومده جینهو رو با خودش برده
ما پلیس رو خبر کردیم و خیلی نگرانیم میشه خودتون رو برسونین شهر بازیه کنار مهد کودک
چی چی گفت جینهوی منو دزدیدن
جیهوپ: باشه.. من الان میام
سریع بلند شدم که جیمین گفت کجا میری
ویو ادمین
جیهوپ ماجرا رو برای پسرا تعریف میکنه اونا باهم میرین طرف شهر بازی ولی اثری از جینهو نبود تا اینکه........
🤍⭐🤍⭐🤍⭐🤍⭐
لایک15
فالو5
کامنت 10
۸.۱k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.