فیک پرستار p:17
ا.ت:چکار؟؟
تهیونگ:دستش رو گرفت و بردش تو اتاق و در رو قفل کرد
ا.ت:میخوای چکار کنی؟؟؟
تهیونگ:سریع ا.ت رو چسبوند به دیوار و لباش رو کوبوند رو لباش و بوسه خشن و نامنظمی شروع کرد
ویو ا.ت:وارد اتاق شدیم که تهیونگ چسبوندم دیوار و لبام رو خشن میبوسید
کمرم رو گرفت و محکم فشار داد که ماه ارومی کردم
از فرص استفاده کرد و زو زبونش رو وارد دهنم کرد
بعد از 3 مین بوسیدن نفس کم اوردم و محکم به سینه اش کوبیدم تا ولم کنه
ا.ت:-تند تند نفس زدن
تهیونگ:( انگشتش رو لبای ا.ت کشید و سرش رو برد تو گردنش و بوسه های اروم وگرمی میزاشت)
ا.ت:تهیونگ...
تهیونگ:جانم؟؟ هومم؟؟...
ا.ت:دوست دارم....
تهیونگ:من بیشتر لیتل.... ( بغلش کردم که پاهاش رو دور کمرم حلقه کرد بلندش کردم بردمش گذاشتمش رو تخت و از پشت بغلش کردم و سرم رو بردم تو گردنش و عطرش رو نفس میکشیدم)
ا.ت:( لبام رو گاز گرفتم این حرکت یکم زیادی خوب بود..... )
تهیونگ:کم کم چشمم گرم شد و خوابم برد
ا.ت:تهیونگ؟؟ خوابیدی؟؟...
صدایی ازش نشنیدم پس فهمیدم خوابیده منم چشمامو و با خوشحالی بستم و خوابم برد....
پرش زمانی 7 صبح:
ویو ا.ت:افتاب داشت میزد تو صورتم اروم چشمام رو باز کردم تهیونگ همچنان خواب بود و سفت بغلم کرده بود
اروم طوری که بیدار نشه چرخیدم سمتش
که دیدم شبیه فرشته ها خوابیده
مگه میشه یه نفر انقد زیبا باشه؟؟
نتونستم تحمل کنم نزدیکش شدم و اروم لباش رو بوسیدم....
خواستم بلند شم که برم کشیدم و محکم تر بغلم کردد
تهیونگ :نروو....
پارت بعد:330 تایی شدیم
کامنتا:30 تا
تهیونگ:دستش رو گرفت و بردش تو اتاق و در رو قفل کرد
ا.ت:میخوای چکار کنی؟؟؟
تهیونگ:سریع ا.ت رو چسبوند به دیوار و لباش رو کوبوند رو لباش و بوسه خشن و نامنظمی شروع کرد
ویو ا.ت:وارد اتاق شدیم که تهیونگ چسبوندم دیوار و لبام رو خشن میبوسید
کمرم رو گرفت و محکم فشار داد که ماه ارومی کردم
از فرص استفاده کرد و زو زبونش رو وارد دهنم کرد
بعد از 3 مین بوسیدن نفس کم اوردم و محکم به سینه اش کوبیدم تا ولم کنه
ا.ت:-تند تند نفس زدن
تهیونگ:( انگشتش رو لبای ا.ت کشید و سرش رو برد تو گردنش و بوسه های اروم وگرمی میزاشت)
ا.ت:تهیونگ...
تهیونگ:جانم؟؟ هومم؟؟...
ا.ت:دوست دارم....
تهیونگ:من بیشتر لیتل.... ( بغلش کردم که پاهاش رو دور کمرم حلقه کرد بلندش کردم بردمش گذاشتمش رو تخت و از پشت بغلش کردم و سرم رو بردم تو گردنش و عطرش رو نفس میکشیدم)
ا.ت:( لبام رو گاز گرفتم این حرکت یکم زیادی خوب بود..... )
تهیونگ:کم کم چشمم گرم شد و خوابم برد
ا.ت:تهیونگ؟؟ خوابیدی؟؟...
صدایی ازش نشنیدم پس فهمیدم خوابیده منم چشمامو و با خوشحالی بستم و خوابم برد....
پرش زمانی 7 صبح:
ویو ا.ت:افتاب داشت میزد تو صورتم اروم چشمام رو باز کردم تهیونگ همچنان خواب بود و سفت بغلم کرده بود
اروم طوری که بیدار نشه چرخیدم سمتش
که دیدم شبیه فرشته ها خوابیده
مگه میشه یه نفر انقد زیبا باشه؟؟
نتونستم تحمل کنم نزدیکش شدم و اروم لباش رو بوسیدم....
خواستم بلند شم که برم کشیدم و محکم تر بغلم کردد
تهیونگ :نروو....
پارت بعد:330 تایی شدیم
کامنتا:30 تا
۳۰.۴k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.