p9
فلش بک به هفته بعد
ات: آقای پارک کارای امروزتون تموم شد ولی یه برنامه تو لیستتون هست که نوشته سر زدن به یه جای مهم هست منم باید بیام
جیمین: نه خودم میرم یه پست برات اومده تو اتاقته بعدش برو اماده شو راننده مامانم تا یک ساعت دیگه جلوی دره من میرم به کارم برسم
ویو ات
رفتم تو اتاقم یه جعبه متوسط برام اومده بود از طرف خانم پارک بود (مامان جیمین) باز کردم توش یه نامه بود گفته بود که واسه مهمونیش این لباس رو بپوشم منم پوشیدم و ارایش نکردم چون زیاد علاقه ای نداشتم (مثل عکس) ماشین اومد دنبالم بالاخره رسیدم برام عجیبه که چرا انقدر خونش از خانوادش دوره
م/ج: سلام دختر قشنگم... میدونستم لباسه خیلی خوشگله ولی تو تن تو محشره
ات: مرسی بابت لباس
م/ج: آرایش کردی؟
ات: نه زیاد آرایش نمیکنم
م/ج: واااای باورم نمیشه چرا بدون آرایش انقدر خوشگلی بیا حتما با آرایش هم خوشگل تر میشی مهمونا هنوز نیومدم
ویو ات
من رو بود تو یه اتاق چند تا میکاپ آرتیست هم اومدن آرایشم کردن
م/ج: مثل ماه شد حالا فهمیدم چرا جیمین انقدر دوست داره فقط یه مشکلی هست آشپزم همین الان استعفا داد میخواستم غدا سفارش بدم ولی همشون تعطیل بودن و غذای سطح پایین داشتن اها به جیمین زنگ میزنم
ات: نه نه نه اون کار مهمی داشت بزارین من آشپزی کنم مهمونا تو راهن
م/ج: مگه بلدی
ات: اره همیشه برای بابامـ... منظورم جیمینه غذا میپزم چون دوست داره
م/ج: تو ناجیه منی
....
_: چه غذا خوشمزه ای از کدوم رستوران سفارش دادی
م/ج: همرو ات سفارش داد
+: وای جیمین چه دوست دختر خوبی پیدا کرده
م/ج: جیمین برای اینکه همیشه ببینتش پیش خودش نگهش داره اونو مدیر برنامه خودش کرده
همین لحظه ویو جیمین
رفتم همون جایی که بابای ات قمار میکرد
ب/ا: بچه مایه دار اینجا جا تو نیست اشتبا اومدی
جیمین: دخترت پیش منه
این داستان ادامه دارد 😉😁😁😁
ات: آقای پارک کارای امروزتون تموم شد ولی یه برنامه تو لیستتون هست که نوشته سر زدن به یه جای مهم هست منم باید بیام
جیمین: نه خودم میرم یه پست برات اومده تو اتاقته بعدش برو اماده شو راننده مامانم تا یک ساعت دیگه جلوی دره من میرم به کارم برسم
ویو ات
رفتم تو اتاقم یه جعبه متوسط برام اومده بود از طرف خانم پارک بود (مامان جیمین) باز کردم توش یه نامه بود گفته بود که واسه مهمونیش این لباس رو بپوشم منم پوشیدم و ارایش نکردم چون زیاد علاقه ای نداشتم (مثل عکس) ماشین اومد دنبالم بالاخره رسیدم برام عجیبه که چرا انقدر خونش از خانوادش دوره
م/ج: سلام دختر قشنگم... میدونستم لباسه خیلی خوشگله ولی تو تن تو محشره
ات: مرسی بابت لباس
م/ج: آرایش کردی؟
ات: نه زیاد آرایش نمیکنم
م/ج: واااای باورم نمیشه چرا بدون آرایش انقدر خوشگلی بیا حتما با آرایش هم خوشگل تر میشی مهمونا هنوز نیومدم
ویو ات
من رو بود تو یه اتاق چند تا میکاپ آرتیست هم اومدن آرایشم کردن
م/ج: مثل ماه شد حالا فهمیدم چرا جیمین انقدر دوست داره فقط یه مشکلی هست آشپزم همین الان استعفا داد میخواستم غدا سفارش بدم ولی همشون تعطیل بودن و غذای سطح پایین داشتن اها به جیمین زنگ میزنم
ات: نه نه نه اون کار مهمی داشت بزارین من آشپزی کنم مهمونا تو راهن
م/ج: مگه بلدی
ات: اره همیشه برای بابامـ... منظورم جیمینه غذا میپزم چون دوست داره
م/ج: تو ناجیه منی
....
_: چه غذا خوشمزه ای از کدوم رستوران سفارش دادی
م/ج: همرو ات سفارش داد
+: وای جیمین چه دوست دختر خوبی پیدا کرده
م/ج: جیمین برای اینکه همیشه ببینتش پیش خودش نگهش داره اونو مدیر برنامه خودش کرده
همین لحظه ویو جیمین
رفتم همون جایی که بابای ات قمار میکرد
ب/ا: بچه مایه دار اینجا جا تو نیست اشتبا اومدی
جیمین: دخترت پیش منه
این داستان ادامه دارد 😉😁😁😁
۶.۶k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.