فیکشن چانیول پارت ۱۲
شیطنت عشق💋
پارت دوازدهم
نویسنده:کیم او یون
مدیر هانیول:همونطور که میدونید من مدیریت کار های پدر رو به عهده دارم همینطور امور مالی دقیقا زمانی شرکت hk بخاطر خصومتش با ما سعی در شایعه سازی برای شرکت ما کرد و چون از شرکت ما پایه قوی تری داشت موفق هم شد که شرکتمون خیلی اسیب های مالی دید و من هم کمک بزرگی کردم تا خسارات جبران بشه
هر چند من اجباری ندارم که رئیس شرکت بشم پس هر کدوم لیاقتش رو داریم و میتونیم مفید باشیم امیدوارم انتخاب شیم
که چانیول با پوزخند واضحی گفت:نونا(خواهر)یعنی مشکلی با رئیس شدن من ندارید؟!
با اطمینان گفتم:اورابونی(برادر)معلومه که ندارم!
اقای پارک:که اینطور
نگاهی به چانیول و بعد به هانیول انداختم هانیول سرش رو به نشونه تائید تکون داد و موافقتش رو با رئیس شدن برادرش نشون داد
با جدیت تمام گفت:پسرم چانیول رئیس کمپانی ph میشه
خوشحالی از سر و صورت کسایی مثل اقای کیم میریخت
و ناراحتی از صورت کسایی مثل اقای اوه!
حسم میگفت از قبل اقای پارک تصمیم داشتن رئیس چان رو رئیس کمپانی کنن/:
پس این همه جلسه و حرف چی بود؟!
تا شک ایجاد نشه؟
پس چرا من...؟
ولش بابا
باید الان به این فکر باشم از فردا که اون برگه ها رو امضا کنه میشه رئیس شرکت
خدایا
هنه بلند شدیم و خم شدیم و بعد کم کم اتاق رو ترک کردیم
داشتم از اتاق خارج میشدم که با صدایی رو به رو شدم
_میشه با هم صحبت کنیم؟
از صورتش اروم بودن فواره میکرد لبخندش باعث میشد قند تو دلت اب بشه!
منم با لبخندی کنی خم شدمو گفتم:بله حتما
_لطفا با هام بیا دفترم
همراه مدیر هانیول به دفترش رفتم
_بشین لطفا
خب من پارک هانیولم
.جونگ میون هستم خوشبختم
_همچنین
برادرم حتما خیلی اذیتت میکنه مگه نه؟
.اوه نه زیاد منظورم تحمل میکنم بلاخره تقریبا با همه اینجوریه
_درسته ولی برعکس مغرور و خشک بودنش خیلی مهربون و دلسوزه
فقط با یه لبخند جوابشو دادم
_من معمولا با همه ی کارمندای اینجا حرف میزنم دوست دارم دوست بشیم من بیشتر ساعات رو شرکتم و مثل یه خانواده میمونن برام
.شما خیلی مهربونید!
_آه برعکس برادرم نمی تونم احساساتمو مخفی کنم(:
میتونم باهات راحت باشم؟
.بله بله حتما
_چی صدات کنم؟
.اومم میون خوبه
_تو هم با من راحت باش وقتی تنهاییم میتونی منو هانیول یا هانی صدا کنی
.اوه ممنونم
...
_میون
این دختره ی افریته به چه جرعتی اسم کوچکمو صدا میکنه
.بله خانم کیم
_بیا دفترم
.بله
خانم تازه دستورم میده😒
رفتم داخل درو بست
_فکر کردی کی هستی که به پدرم توهین میکنی؟
.من هیچ توهینی نکردم
فقط واقعیت رو گفتم!!
_خیلی پرویی
باید از پدرم عذر خواهی کنی
.من کار اشتباهی نکردم که حالا عذر بخوام
_دهنتوووو ببنددد فقط بگو چشممممم
ادامه دارد♡
لایک کنید و کامنت بزارید♡
کپی ممنوع!
پارت دوازدهم
نویسنده:کیم او یون
مدیر هانیول:همونطور که میدونید من مدیریت کار های پدر رو به عهده دارم همینطور امور مالی دقیقا زمانی شرکت hk بخاطر خصومتش با ما سعی در شایعه سازی برای شرکت ما کرد و چون از شرکت ما پایه قوی تری داشت موفق هم شد که شرکتمون خیلی اسیب های مالی دید و من هم کمک بزرگی کردم تا خسارات جبران بشه
هر چند من اجباری ندارم که رئیس شرکت بشم پس هر کدوم لیاقتش رو داریم و میتونیم مفید باشیم امیدوارم انتخاب شیم
که چانیول با پوزخند واضحی گفت:نونا(خواهر)یعنی مشکلی با رئیس شدن من ندارید؟!
با اطمینان گفتم:اورابونی(برادر)معلومه که ندارم!
اقای پارک:که اینطور
نگاهی به چانیول و بعد به هانیول انداختم هانیول سرش رو به نشونه تائید تکون داد و موافقتش رو با رئیس شدن برادرش نشون داد
با جدیت تمام گفت:پسرم چانیول رئیس کمپانی ph میشه
خوشحالی از سر و صورت کسایی مثل اقای کیم میریخت
و ناراحتی از صورت کسایی مثل اقای اوه!
حسم میگفت از قبل اقای پارک تصمیم داشتن رئیس چان رو رئیس کمپانی کنن/:
پس این همه جلسه و حرف چی بود؟!
تا شک ایجاد نشه؟
پس چرا من...؟
ولش بابا
باید الان به این فکر باشم از فردا که اون برگه ها رو امضا کنه میشه رئیس شرکت
خدایا
هنه بلند شدیم و خم شدیم و بعد کم کم اتاق رو ترک کردیم
داشتم از اتاق خارج میشدم که با صدایی رو به رو شدم
_میشه با هم صحبت کنیم؟
از صورتش اروم بودن فواره میکرد لبخندش باعث میشد قند تو دلت اب بشه!
منم با لبخندی کنی خم شدمو گفتم:بله حتما
_لطفا با هام بیا دفترم
همراه مدیر هانیول به دفترش رفتم
_بشین لطفا
خب من پارک هانیولم
.جونگ میون هستم خوشبختم
_همچنین
برادرم حتما خیلی اذیتت میکنه مگه نه؟
.اوه نه زیاد منظورم تحمل میکنم بلاخره تقریبا با همه اینجوریه
_درسته ولی برعکس مغرور و خشک بودنش خیلی مهربون و دلسوزه
فقط با یه لبخند جوابشو دادم
_من معمولا با همه ی کارمندای اینجا حرف میزنم دوست دارم دوست بشیم من بیشتر ساعات رو شرکتم و مثل یه خانواده میمونن برام
.شما خیلی مهربونید!
_آه برعکس برادرم نمی تونم احساساتمو مخفی کنم(:
میتونم باهات راحت باشم؟
.بله بله حتما
_چی صدات کنم؟
.اومم میون خوبه
_تو هم با من راحت باش وقتی تنهاییم میتونی منو هانیول یا هانی صدا کنی
.اوه ممنونم
...
_میون
این دختره ی افریته به چه جرعتی اسم کوچکمو صدا میکنه
.بله خانم کیم
_بیا دفترم
.بله
خانم تازه دستورم میده😒
رفتم داخل درو بست
_فکر کردی کی هستی که به پدرم توهین میکنی؟
.من هیچ توهینی نکردم
فقط واقعیت رو گفتم!!
_خیلی پرویی
باید از پدرم عذر خواهی کنی
.من کار اشتباهی نکردم که حالا عذر بخوام
_دهنتوووو ببنددد فقط بگو چشممممم
ادامه دارد♡
لایک کنید و کامنت بزارید♡
کپی ممنوع!
۶.۷k
۱۴ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.