درگیرِ مافیاها
پارت ۴۲
از زبان تهیونگ:
فردای شبی که رفته بودیم پیش جانگ شین، ایل سوک از سوییس برگشت مثل همیشه طبیعی رفتار میکردیم چند روزی قرار بود فکر کنیم و تصمیم بگیریم بعدشم به جانگ شین خبر بدیم میخوایم چیکار کنیم...
بعد از چند روز منو جونگکوک مطمئن شدیم از کارمون حالا دیگه وقت نقاب زدن به صورت بود دیگه نقش بازی کردنا شروع شد...
منو جونگکوک به جانگ شین زنگ زدیم و گفتیم که پیشنهادشو قبول میکنیم قرار بود استارت کارو منو جونگکوک بزنیم بعد جانگ شین وارد بازی بشه در واقع جانگ شین گفت که اول من ا/ت رو پس بزنم دیگه به دست آوردن ا/ت با خود جانگ شینه
از زبان جونگکوک:
دو روز بعد چن تا از عکسای عاشقانه ا/ت و تهیونگ رو که تو گوشیش بود از خود تهیونگ گرفتم فقط یه گوشی گمشده میخواستیم با یه آیدی ناشناس و فیک؛ عکسای ا/ت و تهیونگ رو از طریق اینترنت برای گوشی ایل سوک فرستادیم بعدشم گوشی و سیمکارت رو از بین بردیم...
شب توی عمارت:
ایل سوک از در ورودی عمارت با غضب اومد تو خونه و با نعره تهیونگ رو صدا میزد و رفت به طرف پذیرایی که هم تهیونگ و هم جونگکوک اونجا نشسته بودن وقتی رسید پیششون بدون یک کلمه حرف یقه تهیونگ رو گرفت از رو مبل بلندش کرد و با مشت زد توی صورتش و پرتش کرد رو زمین میخواست دوباره بلندش کنه و بزنتش که جونگکوک پرید و دست ایل سوکو گرفت و گفت : عمو چیکار میکنی چی شده؟
ایل سوک: برو کنار پسر باید این احمقو ادب کنم ولی جونگکوک محکم کمر ایل سوکو گرفته بود و خواهش میکرد که بگه چی شده.
تهیونگ گوشه لبش میسوخت از جاش بلند شد و گفت چی شده عمو من چیکار کردم؟
از زبان ا/ت:
تو اتاقم بودم که با شنیدن سرو صدای زیادی از پذیرایی دویدم رفتم پایین ایل سوک منو دیدو گفت دختر بیا اینجا ببینم بعدشم گوشیشو از جیبش درآورد و یه سری عکس رو باز کرد و به هممون نشون داد و با صدای بلند داد میزد: اینا چیه تهیونگگگگگ من بهت چی گفته بودم؟
از زبان جونگکوک:
ا/ت خشکش زد؛ تهیونگ هم ساکت بود که بلاخره به حرف اومد و گفت: فقط بخاطر اینا انقد عصبی شدین عمو؟
ایل سوک: اینا چیزی نیست؟ تو یه مافیایی که عاشق بودن به کارت ضربه میزنه چند هزار بار گفتم خط قرمز من همینه؟ ولی تو ردش کردی
تهیونگ: اینارو کی بهتون داده عمو؟
ایل سوک: اونش به تو ربطی نداره
تهیونگ: من واقعا عاشق این دختر نیستم درسته که اون عکسا واقعیه ولی من فقط میخواستم تا اینجاس ازش لذت ببرم همین.
ا/ت که تا اون لحضه ساکت بود با چشم گریون به تهیونگ نگاه کرد و گفت : همین؟ فقط میخواستی ازم سوء استفاده کنی؟
تهیونگ بدون اینکه به ا/ت نگاه کنه گفت آره همین الانم هرچی عموم بگه همون انجام میشه بعد به عموش نگاه کرد و منتظر بود عموش حکم کنه...
شرط: ۵۰ لایک
پارت ۴۰ هنوز ۵۰ نشده🥲
از زبان تهیونگ:
فردای شبی که رفته بودیم پیش جانگ شین، ایل سوک از سوییس برگشت مثل همیشه طبیعی رفتار میکردیم چند روزی قرار بود فکر کنیم و تصمیم بگیریم بعدشم به جانگ شین خبر بدیم میخوایم چیکار کنیم...
بعد از چند روز منو جونگکوک مطمئن شدیم از کارمون حالا دیگه وقت نقاب زدن به صورت بود دیگه نقش بازی کردنا شروع شد...
منو جونگکوک به جانگ شین زنگ زدیم و گفتیم که پیشنهادشو قبول میکنیم قرار بود استارت کارو منو جونگکوک بزنیم بعد جانگ شین وارد بازی بشه در واقع جانگ شین گفت که اول من ا/ت رو پس بزنم دیگه به دست آوردن ا/ت با خود جانگ شینه
از زبان جونگکوک:
دو روز بعد چن تا از عکسای عاشقانه ا/ت و تهیونگ رو که تو گوشیش بود از خود تهیونگ گرفتم فقط یه گوشی گمشده میخواستیم با یه آیدی ناشناس و فیک؛ عکسای ا/ت و تهیونگ رو از طریق اینترنت برای گوشی ایل سوک فرستادیم بعدشم گوشی و سیمکارت رو از بین بردیم...
شب توی عمارت:
ایل سوک از در ورودی عمارت با غضب اومد تو خونه و با نعره تهیونگ رو صدا میزد و رفت به طرف پذیرایی که هم تهیونگ و هم جونگکوک اونجا نشسته بودن وقتی رسید پیششون بدون یک کلمه حرف یقه تهیونگ رو گرفت از رو مبل بلندش کرد و با مشت زد توی صورتش و پرتش کرد رو زمین میخواست دوباره بلندش کنه و بزنتش که جونگکوک پرید و دست ایل سوکو گرفت و گفت : عمو چیکار میکنی چی شده؟
ایل سوک: برو کنار پسر باید این احمقو ادب کنم ولی جونگکوک محکم کمر ایل سوکو گرفته بود و خواهش میکرد که بگه چی شده.
تهیونگ گوشه لبش میسوخت از جاش بلند شد و گفت چی شده عمو من چیکار کردم؟
از زبان ا/ت:
تو اتاقم بودم که با شنیدن سرو صدای زیادی از پذیرایی دویدم رفتم پایین ایل سوک منو دیدو گفت دختر بیا اینجا ببینم بعدشم گوشیشو از جیبش درآورد و یه سری عکس رو باز کرد و به هممون نشون داد و با صدای بلند داد میزد: اینا چیه تهیونگگگگگ من بهت چی گفته بودم؟
از زبان جونگکوک:
ا/ت خشکش زد؛ تهیونگ هم ساکت بود که بلاخره به حرف اومد و گفت: فقط بخاطر اینا انقد عصبی شدین عمو؟
ایل سوک: اینا چیزی نیست؟ تو یه مافیایی که عاشق بودن به کارت ضربه میزنه چند هزار بار گفتم خط قرمز من همینه؟ ولی تو ردش کردی
تهیونگ: اینارو کی بهتون داده عمو؟
ایل سوک: اونش به تو ربطی نداره
تهیونگ: من واقعا عاشق این دختر نیستم درسته که اون عکسا واقعیه ولی من فقط میخواستم تا اینجاس ازش لذت ببرم همین.
ا/ت که تا اون لحضه ساکت بود با چشم گریون به تهیونگ نگاه کرد و گفت : همین؟ فقط میخواستی ازم سوء استفاده کنی؟
تهیونگ بدون اینکه به ا/ت نگاه کنه گفت آره همین الانم هرچی عموم بگه همون انجام میشه بعد به عموش نگاه کرد و منتظر بود عموش حکم کنه...
شرط: ۵۰ لایک
پارت ۴۰ هنوز ۵۰ نشده🥲
۲۳.۱k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.