رویای من فصل ۳
پارت ۹
یونا: اهغم..اهغم..یه دقیقه گوش میدید....نمیدونم چطور بگم اما من سه ماهه...
ریو: میدونستمممممم...حامله ایییی😃..شب بیداری جواب داد
یونا: کاش اون بود💔🙂...من..من سرطان دارم..و کار از کار گذشته
ریو: چی؟( سرازیر شدن اشکها)
کوک؛ عزیزم الان وقت شوخی نیست( بغض و عصبی)
یونا: مامان و بابا باید بهم قول بدید که تا موقعی که هستید از بچهام مراقبت کنید
صوفیا و کوک:....
یونا: مامان؟..بابا؟
صوفیا .کوک: باشه( گریه و بغل) دوست داریم
یونا: من بیشتر( بغل)
جین: بچه بیاید یکم ریو و یونا رو تنها بزاریم*
**
یونا: ریو؟
ریو:..
یونا: ریو؟..تروخدا( بغض)
ریو: چته؟گریه)...
یونا: میشه یه قولی بهم بدی؟
ریو: چه قولی؟
یونا: تا موقعی که هستی مواظب بچها باشی و بهشون بگی چقد دوستشون دارم💔
ریو:...
یونا: قول میدی؟
ریو: باشه 💔
(تا سه هفته خوش گذروندن)
(ادمین دارد عر میزند)
یونا: اهغم..اهغم..یه دقیقه گوش میدید....نمیدونم چطور بگم اما من سه ماهه...
ریو: میدونستمممممم...حامله ایییی😃..شب بیداری جواب داد
یونا: کاش اون بود💔🙂...من..من سرطان دارم..و کار از کار گذشته
ریو: چی؟( سرازیر شدن اشکها)
کوک؛ عزیزم الان وقت شوخی نیست( بغض و عصبی)
یونا: مامان و بابا باید بهم قول بدید که تا موقعی که هستید از بچهام مراقبت کنید
صوفیا و کوک:....
یونا: مامان؟..بابا؟
صوفیا .کوک: باشه( گریه و بغل) دوست داریم
یونا: من بیشتر( بغل)
جین: بچه بیاید یکم ریو و یونا رو تنها بزاریم*
**
یونا: ریو؟
ریو:..
یونا: ریو؟..تروخدا( بغض)
ریو: چته؟گریه)...
یونا: میشه یه قولی بهم بدی؟
ریو: چه قولی؟
یونا: تا موقعی که هستی مواظب بچها باشی و بهشون بگی چقد دوستشون دارم💔
ریو:...
یونا: قول میدی؟
ریو: باشه 💔
(تا سه هفته خوش گذروندن)
(ادمین دارد عر میزند)
۸.۸k
۰۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.