🔰B̷a̷n̷g̷ T̷e̷n̷ b̷o̷y̷s̷🔰..🖤⛓️M̷A̷F̷I̷A̷⛓️🖤.."5̷"پارت
سلام کیوتا اینم از پارت بعدی 🖤⛓️MAFIA⛓️🖤..😓...چون حالم خوب نیس دیگه چیز نمیگم...خب بریم ادامه..😓💔...
بالاخره لبام رو از لبای شیرین ا/ت جدا کردم ..
ا/ت :از این کار جیمین خیلی تعجب کرده بودم و هزارتا سوال تو ذهنم بود اصلا نمیدونستم کجام و بعد از موقعی که از حال رفتم کی منو اورد اینجا ..دیدم که جیمین داره بهم نگاه میکنه🥺..
جیمین : ببینم ا/ت حالت بهتره چیزی نیاز نداری؟؟😥.... ا/ت ا... اره بهترم..😓..نه ممنون جیمینا ..جیمین میتونم یه سوال ازت بپرسم؟😓..
جیمین : بپرس عزیزم 😊.. ا/ت : ببینم چه اتفاقی برام افتاده؟؟ کی منو اورده اینجا؟؟ اینجا کجاست؟؟.ها؟؟...
جیمین : پیشی من یه نفس بگیر😄..خب من میخواستم بیام پیشت تا بیارمت پیش خودم تا ازت مراقبت بکنم برای همین بهت زنگ زدم تا اماده بشی ولی جواب ندادی برای همین نگران شدم و سریع اومدم دنبالت که تو راه دیدمت که از شدت خستگی نمیتونی رو پاهات وایسی و خیلی ضعیف شدی و وقتی اومدم نزدیکت یک دفعه از حال رفتی منم اوردمت تو عمارت خودم...
از زبان ا/ت پس اینجا عمارت توهه .. جیمین : یک دفعه یاد وقتی افتادم که ا/ت تو بقلم از حال رفت ..و با عصبانیت بهش گفتم :. ببینم ا/ت تو بیرون چیکار میکردی ها 😡..مگه مامان بابا خونه نبودن که اون موقع شب رفتی بیرون ها😡😡..از زبان ا/ت با پوزخند صداداری بهش گفتم : اونا رو میگی😒..همونایی که به من گفتن بدرد نخور ه*ر*ز*ه*..اونا منو از خونه انداختن بیرون و گفتن تو فقط یه ه*ر*ز*ه* بدرد نخوری و هیچ فاییده ای برامون نداری😭😭😭..
از زبان جیمین : وقتی حرفاشو شنیدم خیلی عصبانی شدم و یاد حرف پدرم افتادم که گفت : لازم نیست هیچ وقت نگران ا/ت باشم چون اون همیشه ازش مراقبت میکنه...هه..اینطوری میخواستی مراقبت کنی؟؟..پس بهم دروغ گفتی ادم عوضی😡😡... ا/ت ..ج..جیمین چی داری میگی؟؟😟..
جیمین : هیچ چیز مهمی نبود..😠...ا/ت..ب..باشه😕...
از زبان جیمین : توی همین فکرا بودم که یک دفعه تهیونگ اومدو گفت : رئيس سریع بلندشو باید بریم ..(تهیونگ مسئول خرید بار اسلحه ها و تحویل گرفتنشونو و کلا جیمین این کار هارو به اون سپرده و اعضا فقط موقع کار جیمنو رئيس صدا میزنندولی تو موقع های دیگه با اسم خودشون همو صدا میزنن).. خب بریم ادامه✨ جیمین : اولن سلامت کو دومن چرا در نزدی ها؟؟😡😡..ببینم حالا برای چی باید بریم ؟؟.. تهیونگ : یه دفعه ا/ت رو دیدم و با خنده بهش سلام کردم 😊..واوو بخشید سلام 😐..حالا رئيس الان وقت این حرفا نیست یه مشکلی پیش اومده .... جیمین : بگو ببینم چی شده 😠.. تهیونگ : جونگ کوک همه ی بار اصلحه هامون رو دزدیده و در حال حاضر اون الان از تو قدرتمند تر شده 😟..جیمین چی میگی احمق یعنی چی ؟؟😡...
(یه نکته بگم اونم اینکه جونگ کوک یه مافیا قدرتمند که هیچ رقیبی نداشته تا اینکه جیمین میاد و اصلحه هاشون رو میدزده و میشه بزگترین رقیبش...ادامه ✨..یه دفعه جیهوپ وارد اتاق شد..( جیهوپ مسئول تیر اندازی و اموزش به گانگستر هست )....و گفت: رئیس تهیونگ راست میگه سریع باید بریم..😕
از زبان جیمین: خیلی وقت بود که خبری ازش نبود فکر کردم که ولم کرده ولی نه مثل اینکه اون دست بردار نیست و میخواد بازی بکنه خب اگه اون اینو میخواد مشکلی نیست 😏...با عصبانیت از پیش ا/ت بلند شدم و گفتن که برن بیرون تا خودم بیام... و بعد رفتن ...از زبان ا/ت : خیلی ترسیده بودم که اونا میخوان برن با مافیا ها درگیر بشن و به جیمین اسیبی برسه ...برای همین گفتم: جیمنا تو رو خدا نرو من فقط تو رو دارم اگه از دستت بدم چی😭😭..
جیمین نگران نباش ا/ت من مواظبم ...ا/ت قول میدی موچی🥺..جیمین : اره..
ا/ت : باش..جیمین : ا/ت عزیزم من میرم تو هم برو لباساتو عوض بکن برات تو کمد لباس گذاشتم ..من میرم بگم تا برا غذا بیارن خیلی ضعیف شدی..بلند شدم و ....پایان پارت 5😐😐😐💔....
به خدا اصلا هواسم نبود که چقدر زیاد نوشتم😐💔😂..
لایک کامنت فراموش نشه کیوتا🖤🥺 ...تو کامت بگید پارت بعد رو بزارم یانه..😓😓
قلب کوچولو ادمیننو نشکنین ادمین حالش خوب نیس با کامنت هاتون کاری کنین قلبش نشکنه🥺🥺..بای کیوتا🥺🔰❤️🖤
بالاخره لبام رو از لبای شیرین ا/ت جدا کردم ..
ا/ت :از این کار جیمین خیلی تعجب کرده بودم و هزارتا سوال تو ذهنم بود اصلا نمیدونستم کجام و بعد از موقعی که از حال رفتم کی منو اورد اینجا ..دیدم که جیمین داره بهم نگاه میکنه🥺..
جیمین : ببینم ا/ت حالت بهتره چیزی نیاز نداری؟؟😥.... ا/ت ا... اره بهترم..😓..نه ممنون جیمینا ..جیمین میتونم یه سوال ازت بپرسم؟😓..
جیمین : بپرس عزیزم 😊.. ا/ت : ببینم چه اتفاقی برام افتاده؟؟ کی منو اورده اینجا؟؟ اینجا کجاست؟؟.ها؟؟...
جیمین : پیشی من یه نفس بگیر😄..خب من میخواستم بیام پیشت تا بیارمت پیش خودم تا ازت مراقبت بکنم برای همین بهت زنگ زدم تا اماده بشی ولی جواب ندادی برای همین نگران شدم و سریع اومدم دنبالت که تو راه دیدمت که از شدت خستگی نمیتونی رو پاهات وایسی و خیلی ضعیف شدی و وقتی اومدم نزدیکت یک دفعه از حال رفتی منم اوردمت تو عمارت خودم...
از زبان ا/ت پس اینجا عمارت توهه .. جیمین : یک دفعه یاد وقتی افتادم که ا/ت تو بقلم از حال رفت ..و با عصبانیت بهش گفتم :. ببینم ا/ت تو بیرون چیکار میکردی ها 😡..مگه مامان بابا خونه نبودن که اون موقع شب رفتی بیرون ها😡😡..از زبان ا/ت با پوزخند صداداری بهش گفتم : اونا رو میگی😒..همونایی که به من گفتن بدرد نخور ه*ر*ز*ه*..اونا منو از خونه انداختن بیرون و گفتن تو فقط یه ه*ر*ز*ه* بدرد نخوری و هیچ فاییده ای برامون نداری😭😭😭..
از زبان جیمین : وقتی حرفاشو شنیدم خیلی عصبانی شدم و یاد حرف پدرم افتادم که گفت : لازم نیست هیچ وقت نگران ا/ت باشم چون اون همیشه ازش مراقبت میکنه...هه..اینطوری میخواستی مراقبت کنی؟؟..پس بهم دروغ گفتی ادم عوضی😡😡... ا/ت ..ج..جیمین چی داری میگی؟؟😟..
جیمین : هیچ چیز مهمی نبود..😠...ا/ت..ب..باشه😕...
از زبان جیمین : توی همین فکرا بودم که یک دفعه تهیونگ اومدو گفت : رئيس سریع بلندشو باید بریم ..(تهیونگ مسئول خرید بار اسلحه ها و تحویل گرفتنشونو و کلا جیمین این کار هارو به اون سپرده و اعضا فقط موقع کار جیمنو رئيس صدا میزنندولی تو موقع های دیگه با اسم خودشون همو صدا میزنن).. خب بریم ادامه✨ جیمین : اولن سلامت کو دومن چرا در نزدی ها؟؟😡😡..ببینم حالا برای چی باید بریم ؟؟.. تهیونگ : یه دفعه ا/ت رو دیدم و با خنده بهش سلام کردم 😊..واوو بخشید سلام 😐..حالا رئيس الان وقت این حرفا نیست یه مشکلی پیش اومده .... جیمین : بگو ببینم چی شده 😠.. تهیونگ : جونگ کوک همه ی بار اصلحه هامون رو دزدیده و در حال حاضر اون الان از تو قدرتمند تر شده 😟..جیمین چی میگی احمق یعنی چی ؟؟😡...
(یه نکته بگم اونم اینکه جونگ کوک یه مافیا قدرتمند که هیچ رقیبی نداشته تا اینکه جیمین میاد و اصلحه هاشون رو میدزده و میشه بزگترین رقیبش...ادامه ✨..یه دفعه جیهوپ وارد اتاق شد..( جیهوپ مسئول تیر اندازی و اموزش به گانگستر هست )....و گفت: رئیس تهیونگ راست میگه سریع باید بریم..😕
از زبان جیمین: خیلی وقت بود که خبری ازش نبود فکر کردم که ولم کرده ولی نه مثل اینکه اون دست بردار نیست و میخواد بازی بکنه خب اگه اون اینو میخواد مشکلی نیست 😏...با عصبانیت از پیش ا/ت بلند شدم و گفتن که برن بیرون تا خودم بیام... و بعد رفتن ...از زبان ا/ت : خیلی ترسیده بودم که اونا میخوان برن با مافیا ها درگیر بشن و به جیمین اسیبی برسه ...برای همین گفتم: جیمنا تو رو خدا نرو من فقط تو رو دارم اگه از دستت بدم چی😭😭..
جیمین نگران نباش ا/ت من مواظبم ...ا/ت قول میدی موچی🥺..جیمین : اره..
ا/ت : باش..جیمین : ا/ت عزیزم من میرم تو هم برو لباساتو عوض بکن برات تو کمد لباس گذاشتم ..من میرم بگم تا برا غذا بیارن خیلی ضعیف شدی..بلند شدم و ....پایان پارت 5😐😐😐💔....
به خدا اصلا هواسم نبود که چقدر زیاد نوشتم😐💔😂..
لایک کامنت فراموش نشه کیوتا🖤🥺 ...تو کامت بگید پارت بعد رو بزارم یانه..😓😓
قلب کوچولو ادمیننو نشکنین ادمین حالش خوب نیس با کامنت هاتون کاری کنین قلبش نشکنه🥺🥺..بای کیوتا🥺🔰❤️🖤
۴۱.۱k
۰۴ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.