name:belief part:1
دکتر مخصوصش وارد اتاق شد و روبه روی تختی که دختر روش دراز کشیده بود نشست. دختر نگاهی به دکتر کرد و کمی توی خودش جمع شد.
دکتر دستش رو روی لباس سفیدش کشید و با لبخند گفت : خب
اون دختر توی خودش جمع شد و گفت : تعریف کنم؟
دکترش سری تکون داد و با رفتن به عقب به صندلیش تکیه داد.
دختر نفس عمیقی کشید و گفت : از زندگی با اون میگم...از روزی که بدبختیم شروع شد...کسی باور نمیکنه...من ا.تم....من لی ا.تم و همه فکر میکنن من خواهر عوضیمم...از اون روز شروع شد .
***
(فلش بک)
با چشم نیمه باز به کمر برهنه همسرش نگاهی انداخت و با پایین بردن دستش اروم پتو رو روی کمرش انداخت و بعداز بوسیدن گردنش اروم روی لبه تخت نشست. نگاهی به ساعت کرد 6:32am هنوز وقت داشت.
با دستش چشماش رو مالوند و دستشو توی موهاش کشید.
نفس عمیقی کشید و به ویویی که پرده ی سفید کنار کشیده شده بود تا نشونش بده خیره شد.
بلند شد و بعد از برداشتن حوله وارد حموم شد.
***
ا.ت با صدای باز بودن دوش اب از خواب بلند شد و کمی توی تخت تکون خورد و سرش رو روی بالشت تهیونگ گذاشت . پتو رو تا گردنش کامل بالا کشید و به برف هایی که بیرون از پنجره پایین میومدن خیره شد .
نگاهی به ساعت دیجیتالی روی پا تختی که ساعت 6:53 رو نشون میداد کرد.
بلند شد و بعداز پوشیدن لباسش اروم رو تختی سفید رو برداشت و با بالا و پایین بردنش مرتبش کرد و بالشت ها رو بعداز چند ضربه به تاج تخت چسبوند.
به دستشویی رفت و بعدداز اب زدن به صورتش کمی از مرطوب کننده اش رو به نقاط مختلف صورتش زد. بعداز بستن در کرمش انگشتاش رو اغشته به کم روی صورتش به صورت دورانی به صورتش زد.
سربند خرگوشیش رو در اورد و روی میز ارایش گذاشت.
موهاش رو شونه کرد و با کلیپس سفیدش بستشون. سمت اشپزخونه رفت و با روشن کردن قهوه ساز ماگ خاکستری تهیونگ رو روی میز گذاشت.
کمی از کیکی که چند روز دیشب تهیونگ برای تولدش خریده بود و برش داد و توی بشقاب گذاشت.
با قطع بودن اب حدس میزد تهیونگ از حموم بیرون اومده.
دمپایی های خاکستریش رو پوشید و سمت اتاق راه افتاد. دوبار در زد و با شنیدن صدای تهیونگ در و باز کرد.
تهیونگ در حالی که موهاش رو خشک میکرد به ا.ت گفت : صبح بخیر
ا.ت سری تکون داد و گفت : صبح بخیر عزیزم
تهیونگ سمت میز ارایش رفت و سشوار و برداشت و لب زد : چیزی شده؟
ا.ت: میخواستم بدونم اقای کیم امروز شیر قهوه میخواد یا قهوه؟
تهیونگ با شنیدن فامیلش اروم خندید و گفت : شیرقهوه میل دارن
ا.ت لبخندی زد و در و بست.
در یخچال رو باز کرد و با بیرون اوردن شیر اون رو روی کانتر گذاشت.
ماگ رو زیر قهوه ساز گذاشت و با فشار دادن دکمه قهوه شروع به ریختن توی لیوان کرد.
وقتی ماگ تا نیمه پر شد انگشتش رو از روی دکمه برداشت و کمی شیر رو توی قهوه ریخت و ماگ رو کنار بشقاب گذاشت
.
.
.
شروع فیک جدید رو به همه اتون تبریک میگم🤣#بی_تی_اس#کیپاپ#سناریو#نامجون#سوکجین#هوسوک#شوگا#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#وانشات
دکتر دستش رو روی لباس سفیدش کشید و با لبخند گفت : خب
اون دختر توی خودش جمع شد و گفت : تعریف کنم؟
دکترش سری تکون داد و با رفتن به عقب به صندلیش تکیه داد.
دختر نفس عمیقی کشید و گفت : از زندگی با اون میگم...از روزی که بدبختیم شروع شد...کسی باور نمیکنه...من ا.تم....من لی ا.تم و همه فکر میکنن من خواهر عوضیمم...از اون روز شروع شد .
***
(فلش بک)
با چشم نیمه باز به کمر برهنه همسرش نگاهی انداخت و با پایین بردن دستش اروم پتو رو روی کمرش انداخت و بعداز بوسیدن گردنش اروم روی لبه تخت نشست. نگاهی به ساعت کرد 6:32am هنوز وقت داشت.
با دستش چشماش رو مالوند و دستشو توی موهاش کشید.
نفس عمیقی کشید و به ویویی که پرده ی سفید کنار کشیده شده بود تا نشونش بده خیره شد.
بلند شد و بعد از برداشتن حوله وارد حموم شد.
***
ا.ت با صدای باز بودن دوش اب از خواب بلند شد و کمی توی تخت تکون خورد و سرش رو روی بالشت تهیونگ گذاشت . پتو رو تا گردنش کامل بالا کشید و به برف هایی که بیرون از پنجره پایین میومدن خیره شد .
نگاهی به ساعت دیجیتالی روی پا تختی که ساعت 6:53 رو نشون میداد کرد.
بلند شد و بعداز پوشیدن لباسش اروم رو تختی سفید رو برداشت و با بالا و پایین بردنش مرتبش کرد و بالشت ها رو بعداز چند ضربه به تاج تخت چسبوند.
به دستشویی رفت و بعدداز اب زدن به صورتش کمی از مرطوب کننده اش رو به نقاط مختلف صورتش زد. بعداز بستن در کرمش انگشتاش رو اغشته به کم روی صورتش به صورت دورانی به صورتش زد.
سربند خرگوشیش رو در اورد و روی میز ارایش گذاشت.
موهاش رو شونه کرد و با کلیپس سفیدش بستشون. سمت اشپزخونه رفت و با روشن کردن قهوه ساز ماگ خاکستری تهیونگ رو روی میز گذاشت.
کمی از کیکی که چند روز دیشب تهیونگ برای تولدش خریده بود و برش داد و توی بشقاب گذاشت.
با قطع بودن اب حدس میزد تهیونگ از حموم بیرون اومده.
دمپایی های خاکستریش رو پوشید و سمت اتاق راه افتاد. دوبار در زد و با شنیدن صدای تهیونگ در و باز کرد.
تهیونگ در حالی که موهاش رو خشک میکرد به ا.ت گفت : صبح بخیر
ا.ت سری تکون داد و گفت : صبح بخیر عزیزم
تهیونگ سمت میز ارایش رفت و سشوار و برداشت و لب زد : چیزی شده؟
ا.ت: میخواستم بدونم اقای کیم امروز شیر قهوه میخواد یا قهوه؟
تهیونگ با شنیدن فامیلش اروم خندید و گفت : شیرقهوه میل دارن
ا.ت لبخندی زد و در و بست.
در یخچال رو باز کرد و با بیرون اوردن شیر اون رو روی کانتر گذاشت.
ماگ رو زیر قهوه ساز گذاشت و با فشار دادن دکمه قهوه شروع به ریختن توی لیوان کرد.
وقتی ماگ تا نیمه پر شد انگشتش رو از روی دکمه برداشت و کمی شیر رو توی قهوه ریخت و ماگ رو کنار بشقاب گذاشت
.
.
.
شروع فیک جدید رو به همه اتون تبریک میگم🤣#بی_تی_اس#کیپاپ#سناریو#نامجون#سوکجین#هوسوک#شوگا#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#وانشات
۲۷.۰k
۰۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.