فصل دوم: پارت ۷
بدون ذره ای مکث رفت و فنجون قهوه رو روی دخترک خالی کرد...
جیغ کامیل برای لحظه ای بالا رفت و کل نگاه کل سالن پر از حیرت شد...
تهیونگ که از این همه سرکش بودن ا.ت چشماش گشاد شده بود«لعنتی» زیر لب به سرکش بودن ا.ت گفت...
قرار بود به تراژدی جدید رخ بده...
اما ا.ت بر خلاف همه کاملا ریلکس ایستاده بود و به صورت سوخته و قرمز شده ی کامیل نگاه میکرد...
پشیمون چرا؟...تازه خوشحال هم بود!
جلو رفت و بازوی دستش رو محکم کشید و زیر گوشش عصبی نجوا کرد:
تهیونگ: معلوم هست داری چه غلطی میکنی؟!...تو تا همه ی مارو نفرستی هوا ول نمیکنی نه؟!
ا.ت: خودت گفتی حسودی واقعی رو نشونت بدم!
تهیونگ: من نمیدونستم انقدر کله خری!
بازوی دخترک رو بیشتر فشرد و گفت:
تهیونگ: الان هرجور که شده گندی که زدی رو جمع کن!
ا.ت: بشین توی فرودگاه تا کشتی بیاد!
بعد هم جلوی نگاه حیرت انگیز بقیه راهش رو کشید و رفت!
ادامه رو توی یه پست دیگه میزارم:)🦋
جیغ کامیل برای لحظه ای بالا رفت و کل نگاه کل سالن پر از حیرت شد...
تهیونگ که از این همه سرکش بودن ا.ت چشماش گشاد شده بود«لعنتی» زیر لب به سرکش بودن ا.ت گفت...
قرار بود به تراژدی جدید رخ بده...
اما ا.ت بر خلاف همه کاملا ریلکس ایستاده بود و به صورت سوخته و قرمز شده ی کامیل نگاه میکرد...
پشیمون چرا؟...تازه خوشحال هم بود!
جلو رفت و بازوی دستش رو محکم کشید و زیر گوشش عصبی نجوا کرد:
تهیونگ: معلوم هست داری چه غلطی میکنی؟!...تو تا همه ی مارو نفرستی هوا ول نمیکنی نه؟!
ا.ت: خودت گفتی حسودی واقعی رو نشونت بدم!
تهیونگ: من نمیدونستم انقدر کله خری!
بازوی دخترک رو بیشتر فشرد و گفت:
تهیونگ: الان هرجور که شده گندی که زدی رو جمع کن!
ا.ت: بشین توی فرودگاه تا کشتی بیاد!
بعد هم جلوی نگاه حیرت انگیز بقیه راهش رو کشید و رفت!
ادامه رو توی یه پست دیگه میزارم:)🦋
۴.۰k
۱۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.