fake kook
fake kook
part*2
که هانی گفت
هانی: جونگکوک داری اشتباه بازی میکنی
کوک: باشه الان درستش میکنم
همین که اسم جونگکوک شنیدم تعادلم از دست دادم از پشت افتادم و یکی منو گرفت از پشت تا چشمامو باز کردم دیدم خیلی آشناست بعد یادم اومد تا جونگکوکه او یه لبخندی به من زد بعد یه چشمکی بلند شدم و سریع رفتم بیرون قلبم داشت تند تند میزد وایی چقدر خوشتیپ شده بود باورم نمیشد یه چشمکی هم بهم زد داشتم میمردم
دوستای هانی کم کم داشتن میرفتن من تو اشپز خونه بودم که یکی اومد
کوک: خاله کاری با من ندارید من برم
م: نه پسرم کاری باهاتون ندارم ولی میموندی
کوک:نه ممنون فقط یه چیزی
م: پسرم دستم بنده ا/ت تو برو
ا/ت: باشه مامان
ا/ت:بله بفرمایید
کوک: اتفاقا با خودتون کار داشتم خواستم این نامه رو بدم بهتون
هانی: تو که هنوز اینجایی
کوک: الان میخواستم برم
هانی: شوخی کردم ا/ت این چیه تو دستته
کوک: نامه برای پدرتونه پدرم گفت بدم بهش
هانی: بده من من میدمش بابا
ا/ت: نه دیگه پیش خودمه
جونگکوک رفت من سریع رفتم تو اتاقم نامه رو باز کردم جونگکوک شمارشو نوشته بود بهش پیام دادم
ا/ت: سلام
کوک: سلام شما
ا/ت: ا/تم
کوک:اها نمیدونستم اول کی هستی
ا/ت: فکر کردی مزاحمم
کوک: اره😂
ا/ت:😂
کوک: دوست پسر داری
ا/ت: نه تازه از درس تموم شدم
کوک:دکتر شدی
ا/ت: آره تو چی مافیا شدی
کوک:اره ما از خانواده مافیاییم
ا/ت:تو چی دوست دختر داری
کوک: نه
ا/ت: خب کارم داشتی شمارمو میخواستی
کوک: خواستم بگم اگه کار نداری فردا بریم بیرون
ا/ت: چی فردا...
#کوک
#فیک
#سناریو
#فیک_بی_تی_اس
part*2
که هانی گفت
هانی: جونگکوک داری اشتباه بازی میکنی
کوک: باشه الان درستش میکنم
همین که اسم جونگکوک شنیدم تعادلم از دست دادم از پشت افتادم و یکی منو گرفت از پشت تا چشمامو باز کردم دیدم خیلی آشناست بعد یادم اومد تا جونگکوکه او یه لبخندی به من زد بعد یه چشمکی بلند شدم و سریع رفتم بیرون قلبم داشت تند تند میزد وایی چقدر خوشتیپ شده بود باورم نمیشد یه چشمکی هم بهم زد داشتم میمردم
دوستای هانی کم کم داشتن میرفتن من تو اشپز خونه بودم که یکی اومد
کوک: خاله کاری با من ندارید من برم
م: نه پسرم کاری باهاتون ندارم ولی میموندی
کوک:نه ممنون فقط یه چیزی
م: پسرم دستم بنده ا/ت تو برو
ا/ت: باشه مامان
ا/ت:بله بفرمایید
کوک: اتفاقا با خودتون کار داشتم خواستم این نامه رو بدم بهتون
هانی: تو که هنوز اینجایی
کوک: الان میخواستم برم
هانی: شوخی کردم ا/ت این چیه تو دستته
کوک: نامه برای پدرتونه پدرم گفت بدم بهش
هانی: بده من من میدمش بابا
ا/ت: نه دیگه پیش خودمه
جونگکوک رفت من سریع رفتم تو اتاقم نامه رو باز کردم جونگکوک شمارشو نوشته بود بهش پیام دادم
ا/ت: سلام
کوک: سلام شما
ا/ت: ا/تم
کوک:اها نمیدونستم اول کی هستی
ا/ت: فکر کردی مزاحمم
کوک: اره😂
ا/ت:😂
کوک: دوست پسر داری
ا/ت: نه تازه از درس تموم شدم
کوک:دکتر شدی
ا/ت: آره تو چی مافیا شدی
کوک:اره ما از خانواده مافیاییم
ا/ت:تو چی دوست دختر داری
کوک: نه
ا/ت: خب کارم داشتی شمارمو میخواستی
کوک: خواستم بگم اگه کار نداری فردا بریم بیرون
ا/ت: چی فردا...
#کوک
#فیک
#سناریو
#فیک_بی_تی_اس
۲۳.۴k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.