باران خونp8
پرش=جلسه
ویو ا/ت
محو زیبایی نامجون شده بودم که جزء به جزء حرفاش رو با علاقه میگفت و از شدت جدیت چشماش میتونستم همون جا غش کنم که یهو صدام زد
نامجون: مگه نه خانوم ا/ت؟
ا/ت: بله؟ اها بله همین طوره این دستگاه میتونه تک تکه شرکت های سازنده دنیا رو بر شکست کنه! از تمامی اپشن های جدید داخلش برنامه ریزی شده!
ویو نامجون
ا/ت دقیقا روبه روم نشسته بود و بهم زل زده بود این باعث میشد رشته کلامم از دستم در بره بنابر این ادامه صحبت رو دادم به خودش
نامجون: رنگ زرد بهش خیلی میاد {تو ذهنش}
1 ساعت بعد
ویو ا/ت
جلسه تموم شد همه رفتن بیرون منم وسایلمو جمع کردمو به سمت در رفتم که دیدم نامجون داره با دو نفر مشکوکانه حرف میزد
قدم هامو به سمت نامجون بردم و کنارش وایستادم
که بر گشت و بهم نگاه میکرد قیافه بچه گانه ای به خودم گرفتم که دستشو دور گردنم انداخت و گفت
نامجون: ته ته کوک اینم مدیر عامل شرکتم
ته ته: سلام خانم من کیم تهیونگ هستم
جی کی: منم جئون جونگ کوکم شما باید ا/ت باشین
ا/ت: بله همین طوره خوشبختم از اشنایی باهاتون
ادامه ویو
30 مین که باهم غرق صحبت شده بودیم که نامجون بهم گفت
نامجون: بابات اومده دنبالت ا/ت
ا/ت : مگه اینجا مدرسه است
نامجون: بیارش و شرکت رو نشون بده
ویوا/ت
رفتم پیش پدرم که با استایلش خشکم زد اون درست لباسی که قرار بود وقتی رفتیم خونه بهش کادو بدم رو پوشیده بود
دوئین: چیه؟خوشگل نشدم؟
ا/ت: بابا خونه من بودی؟
دوئین: اره سهون کلید داره از در خونت داد به من که برم اونجا چون قرار بود دوستاش برن خونه خودش
ا/ت : اینو چطوری پیدا کردی؟
دوئین: تو کمد لباست بود وقتی رفتم تو اتاقت لباسات بهم ریخته بود برا مرتب کردم و وقتی کشوو شلواراتو باز کردم این زیر شلوار قرمزت بود
ا/ت: به هر حال باید بهت میدادمش راستی بابا بیا میخوام شرکت رو نشونت بدم
دوئین: بیا بریم { اسلاید 2 لباس بابای ا/ت همون سبزه}
ا/ت: بابا اینجا 112 طبقه داره دفتر منم طبقه 110 هست تو هر طبقه یه کار انجام میشه مثلا اونجا طبقه 98 ماشین سازیه و طبقه 14 لوازم های خانگی
دوئین: دفترت رو هم نشون بده
ا/ت : باشه بریم
ویو ا/ت
محو زیبایی نامجون شده بودم که جزء به جزء حرفاش رو با علاقه میگفت و از شدت جدیت چشماش میتونستم همون جا غش کنم که یهو صدام زد
نامجون: مگه نه خانوم ا/ت؟
ا/ت: بله؟ اها بله همین طوره این دستگاه میتونه تک تکه شرکت های سازنده دنیا رو بر شکست کنه! از تمامی اپشن های جدید داخلش برنامه ریزی شده!
ویو نامجون
ا/ت دقیقا روبه روم نشسته بود و بهم زل زده بود این باعث میشد رشته کلامم از دستم در بره بنابر این ادامه صحبت رو دادم به خودش
نامجون: رنگ زرد بهش خیلی میاد {تو ذهنش}
1 ساعت بعد
ویو ا/ت
جلسه تموم شد همه رفتن بیرون منم وسایلمو جمع کردمو به سمت در رفتم که دیدم نامجون داره با دو نفر مشکوکانه حرف میزد
قدم هامو به سمت نامجون بردم و کنارش وایستادم
که بر گشت و بهم نگاه میکرد قیافه بچه گانه ای به خودم گرفتم که دستشو دور گردنم انداخت و گفت
نامجون: ته ته کوک اینم مدیر عامل شرکتم
ته ته: سلام خانم من کیم تهیونگ هستم
جی کی: منم جئون جونگ کوکم شما باید ا/ت باشین
ا/ت: بله همین طوره خوشبختم از اشنایی باهاتون
ادامه ویو
30 مین که باهم غرق صحبت شده بودیم که نامجون بهم گفت
نامجون: بابات اومده دنبالت ا/ت
ا/ت : مگه اینجا مدرسه است
نامجون: بیارش و شرکت رو نشون بده
ویوا/ت
رفتم پیش پدرم که با استایلش خشکم زد اون درست لباسی که قرار بود وقتی رفتیم خونه بهش کادو بدم رو پوشیده بود
دوئین: چیه؟خوشگل نشدم؟
ا/ت: بابا خونه من بودی؟
دوئین: اره سهون کلید داره از در خونت داد به من که برم اونجا چون قرار بود دوستاش برن خونه خودش
ا/ت : اینو چطوری پیدا کردی؟
دوئین: تو کمد لباست بود وقتی رفتم تو اتاقت لباسات بهم ریخته بود برا مرتب کردم و وقتی کشوو شلواراتو باز کردم این زیر شلوار قرمزت بود
ا/ت: به هر حال باید بهت میدادمش راستی بابا بیا میخوام شرکت رو نشونت بدم
دوئین: بیا بریم { اسلاید 2 لباس بابای ا/ت همون سبزه}
ا/ت: بابا اینجا 112 طبقه داره دفتر منم طبقه 110 هست تو هر طبقه یه کار انجام میشه مثلا اونجا طبقه 98 ماشین سازیه و طبقه 14 لوازم های خانگی
دوئین: دفترت رو هم نشون بده
ا/ت : باشه بریم
۵.۶k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳